مورچه‌ي قيرفام بر قمر آورده‌اي

شاعر : عطار

هندوي طوطي طعام بر شکر آورده‌ايمورچه‌ي قيرفام بر قمر آورده‌اي
با سر زلفين خويش سر به سر آورده‌ايسر نبرم از غمت زانکه تو از سرکشي
اي دل و جان رهي دردسر آورده‌ايبي سر و پاي توام گرچه به جان خواستن
تا تو مرا باز خود از چه برآورده‌ايجان و دلم سوخته است از طمع خام تو
حلقه‌ي زنجير خود چون به درآورده‌ايزلف چو زنجير تو حلقه به گوشم بکرد
جان و دلم چون هدف در نظر آورده‌ايپشت کمان شدم قدم تا تو به تير مژه
تا تو کنارش ز چشم پر گهر آورده‌ايخاطر عطار ريخت گوهر معني به نطق