گر کسي يابد درين کو خانه‌اي

شاعر : عطار

هر دمش واجب بود شکرانه‌ايگر کسي يابد درين کو خانه‌اي
هر بن مويش بود بتخانه‌ايهر که او بويي ندارد زين حديث
زين سخن خواند مرا ديوانه‌ايهر که در عقل لجوج خويش ماند
باز ماند تا ابد بيگانه‌ايهر که اينجا آشناي او نشد
اين سخن نشنوديي افسانه‌ايگر چنين خوابت نبردي از غرور
پر دلي مي‌بايد و مردانه‌ايزن‌صفت را نيست با اين راز کار
از دو عالم مي‌ببايد دانه‌ايمرغ اين اسرار را در حوصله
شاخ شاخ آيد دلت چون شانه‌ايگر ازين مويي چو شانه ره بري
هست زين هر دو برون ويرانه‌ايگر برانند از دو عالم باک نيست
نيست در هر دو جهان پيمانه‌ايزان شرابي کان شراب عاشقانست
نيستم آخر کم از پروانه‌ايگر جهان آتش بگيرد پيش و پس
يا بسوزم يا شوم فرزانه‌ايخويش بر آتش زنم پروانه‌وار
مي‌دهد عطار را پروانه‌ايشمع جمعم من که هر دم غيب پاک