درآمد از در دل چون خرابي
شاعر : عطار
ز مي بر آتش جانم زد آبي | | درآمد از در دل چون خرابي | کزين خوشتر نخوردستي شرابي | | شرابم داد و گفتا نوش و خاموش | ميان جان برآمد آفتابي | | چو جان نوشيد جام جان فزايش | دلم با خامشي ناورد تابي | | اگرچه خامشي فرمود ليکن | برافکند از جمال خود نقابي | | فغان دربست تا آن شمع جانها | ز دل خوش بر نمک ميزد کبابي | | چو جانم روي يار خوشنمک ديد | عجب شوري عجايب اضطرابي | | همي ناگاه در جان من افتاد | من اين ناخواندهام در هيچ بابي | | جهان از خود همي پر ديد و خود نه | که دارد مشکل ما را جوابي | | درين منزل فرومانديم جمله | چو آتش در دلم افتاد تابي | | برو عطار و دم درکش کزين سوز | |
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}