اي کاش درد عشقت درمان‌پذير بودي

شاعر : عطار

يا از تو جان و دل را يک‌دم گزير بودياي کاش درد عشقت درمان‌پذير بودي
گر در همه جهانت مثل و نظير بوديدر آرزوي رويت چندين غمم نبودي
ور بر فشاندمي جان چيزي حقير بوديمي‌خواستم که جان را بر روي تو فشانم
يا پايمرد گشتي يا دستگير بوديعشقت مرا نکشتي گر يک‌دمي وصالت
گر ني به گرد ماهت زلف چو قير بوديکي پاي دل به سختي در قير باز ماندي
بر دار صد هزاران برنا و پير بوديزان مي که خورد حلاج گر هر کسي بخوردي
اين وعده بس خوشستي گر دلپذير بوديگفتي که با تو روزي وصلي به هم برآرم
نه جان نژند گشتي نه دل اسير بوديگر شاد کرديي تو عطار را به وصلت