رولان بارت : تقلید به عنوان گریز از اصل
رولان بارت جهان را به گونهى دریایى از نشانهها مىشناسد و بدین ترتیب تقلید (mimesis) را به وادى نوآورى و صورت خیالى (simulacrum) مىکشاند.
نویسنده:بهزاد قادرى*
چکیده
رولان بارت جهان را به گونهى دریایى از نشانهها مىشناسد و بدین ترتیب تقلید (mimesis) را به وادى نوآورى و صورت خیالى (simulacrum) مىکشاند. این امر در دنیاى نقد و مطالعات فرهنگى ابزار تازهاى در اختیار پژوهشگران و منتقدان گذشته است. هنگامى که او نویسنده را از اریکهى قدرت به زیر کشید، پیامدش بىمتنى نبود؛ متون نانوشتهى فراوانى براى بررسى و نقد جلوهگر شدند. به عبارتى، پژوهشگر این شهامت را یافت که از نشانههاى موجود در فرهنگش متن بسازد.بارت با تأکید بر تقلید به عنوان بازنمایى صورت خیالى، به گوناگونى اندیشه و هنر بازنمایى جلوهى ویژهاى بخشید. در این گفتار به پارهاى شگردهاى نوین در بازنمایى صورتهاى خیالى و کار پژوهش اشاره مىشود.
کلیدواژه: آموزش، بازنمایى، نقد ادبى، مطالعات فرهنگى، صورت خیالى، متن آفرینى، صورتگرى
مقدمه
در این گفتار از سه زاویه به رولان بارت مىنگریم: اولى نقش بارت به عنوان آموزگار و اندیشمندى چندسویهنگر است، هرگاه به بارت پرداختهایم، بیشتر به نظریات او در پیوند با ساختارگرایى اشاره کردهایم و اندیشههاى کاربردى او دربارهى نقش آموزگار و آموزش کمتر بررسى شده است؛ دومى کاربرد بارت در درس نقد ادبى با تاکید بر مقالات کوتاه او، به ویژه »فعالیت ساختگرایانه« (the structuralist activity) است، این اشاره هم از آن روست که کاربرد عملى بارت را در فرهنگ پژوهشى خودمان که سخت بر شالودهى تقلید استوار است اندکى بیشتر بشناسیم؛ سومى اهمیت اندیشههاى بارت در پیوند با خوانشها و بازنمایىهاى نو از آثار به اصطلاح کلاسیک است. دلیل پرداختن به این جنبه نیز این است که، هرچند در یکى دو دههى اخیر در زمینهى بازنمایى آثار گذشتگان جسارت بیشترى یافتهایم، هنوز هالهى تقدس نویسنده و متن نمىگذارند متن را یک امکان بینگاریم و نشانههاى آن را با اشاره به تجربه و تاریخ خودمان بررسى کنیم. در این زمینه، به اجراى یکى از آثار ایبسن در نروژ اشاره خواهد شد.بارت، آموزش و آموزگارى
در دوران ما، کسى که با آموزش سروکار داشته باشد ناگریز است به شیوههایى بیندیشد و بیاموزد که او را از فروماندن در قلمرو یک سویهنگرى خشک و تهى برهاند. هراکلیت مىگفت: »هیچ چیز پایدار نیست مگر ناپایدارى«. این بینشى است که آموزگار باید به گوهر آن پى ببرد تا زمینهى چالشهاى دوستانه میان او و دانشآموزان فراهم شود. در این زمینه، افلاطون گامهاى بسیارى برداشت؛ صرف نظر از آنچه افلاطون در آثارش مىگوید، شیوهى کار او چنان است که اندیشه را به اندیشیدن دربارهى خودش وادار مىکند، اما گاه شیوهى کار سقراطى افلاطون هم چندان چنگى به دل نمىزند، نمونهاش ایون است. سقراط در گفتوگویش با ایون او را با جادوى کلامش مىفریبد، چنان که ایون باور مىکند کار نقالىاش تقلیدى بىمایه است. آنگاه، انگشت به دندان مىمانیم که چرا ایون در برابر استاد قد علم نمىکند که »نکند دراین بحث به راه آدمهاى یکسویهنگر رفته باشیم، چرا که هیچ به نقالى به مانند نمایش خلاق نپرداختیم یا کار نقالى را چیزى همانند فاصلهگذارى میان قطعیت و یکدستى متن ندیدیم؟!«با این حال، زیبایى کار افلاطون در این است که او در پایان هیچ یک از متونش )اگر پایان در چارچوب جدلهاى افلاطون معنایى داشته باشد( با سخنى مطلق، مهر »و لا غیر« بر گفتارش نمىزند. بنابراین، درست است که سقراط در این مورد و در پارهاى موارد دیگر در جایگاه داناى کل قرار مىگیرد اما نباید فراموش کرد که افلاطون هر آنچه را در گذرى از گذرگاههاى اندیشه رشته کرده در گذرگاه دیگرى آن را پنبه مىکند؛ البته گاه هم مقدمات پنبه شدن رشتهها را پیش از آن که رشتهاى فراهم آید مهیا مىکند، چنان که - این را ایون نمىداند ولى ما مىدانیم - در کتاب سوم جمهورى، آنجا که سقراط تقلید را به وادى شعر ناب (pure diegesis) (به معنى گریز از بازنمایى محض و روى آوردن به روایتهاى چند نقشى) مىبرد، افلاطون براى بازنمایىهاى دلانگیز همان میزانهایى را پیشنهاد مىکند که تقریبا همانند کار نقالى ایون است. در نگاهى دیگر، انگار افلاطون مىخواهد هم ایون و هم خوانندهاى را که پرسشگر نیست و پایان متن را قطعیتى بىچون و چرا مىداند، ریشخند کند نه این که بساط نقالى ایون را برچیند.
اشاره به افلاطون از این روست که تبارشناسى شیوهى بازى اندیشهى بارت در اندیشهورزى را با شیوهى جدلى افلاطون پیوند دهیم. بارت بر فرم یا صورت خیالى تاکید مىکرد. افلاطون، براى درهم ریختن معیارهاى حاکم تقلید، به صورت مثالى توجه داشت. در این قلمرو چه ابزارى بهتر از زبان و بازىهایش مىتواند در خدمت آفریدن صور خیالى یا ایدهى افلاطونى باشد؟ افلاطون مىگفت زبان نهادینه در قالبهاى ادبى موجود به آدمهایش مشق همانندى مىدهد. زبان طناز افلاطون بود که با شیطنتهایش قالبهاى ادبى زمانش را در هم ریخت. بارت نیز با تهى دانستن نشانههاى ثابت - که تهى بودنشان به همین دلیل است - مىخواست به زبان حکم کند با این نشانههابه بازى صورتسازى بپردازد. وقتى افلاطون در رسالهى فدروس دربارهى دوستى و عشق سخن مىگوید، فدروس را به سخن گفتن در این باره، وادار مىکند که به خودش گوش دهد تا دریابد چگونه باید با خرده ریزههاى تعاریف موجود بازى کند، بازى و چالشى که دوستانه و در عین حال جدلى است. بارت در کتاب رولان بارت نوشتهى رولان بارت آموزش را از مقولهى بازى بزرگ قدرت کلام مىداند بدین معنى که، یک سخن تنها موقتا بر سخن دیگر برترى مىیابد. کافى است کسى از میان بازیکنان، جناح سومى بگشاید و پاتک بزند تا جناحى که تک زده بود عقبنشینى کند. در این حالت، اگر پیروزىاى هم حاصل شود، از آن جناح سوم خواهد بود. پیروزىاى که، چون فقط برج و باروى مدلولهاى متعارف را در هم مىریزد پیروزى است. سونتاگ معتقد است که هدف از این شیوهى آموزش بارت »این نیست که چیز خاصى به ما بیاموزد. هدفش این است که ما را دلیر، هشیار، دقیق، هوشمند و برى از شیفتگى بار آورد« )سونتاگ، 1993: 17 مقدمه(.
افلاطون در رسالهى فدروس و بارت در رولان بارت نوشتهى رولان بارت )1975( بر آموزشى جدلى تأکید مىکند تا یادگیرنده باور کند که مىتواند در سد نفوذناپذیر عقل کل یا آموزگار، رخنه کند. به قول مارتین بوبر در این نوع آموزش:
مقاومت یادگیرنده در برابر این واقعیت که دارد آموزش مىبیند جایش را به رخدادى شگرف مىدهد: او معلم را به عنوان یک فرد مىپذیرد. حس مىکند که مىتواند به این آدم اعتماد کند، حس مىکند که این آدم در زندگى او شریک شده است، کسى که یاد گیرنده او را مىپذیرد، البته نه به عنوان کسى که مىخواهد اندیشه او را سحر کند )هودس 137: 1972(.
در گذر تاریخ، شاید بتوان شیوهى آموزش بارت را از تیرهى اندیشهورزانى چون کىیر کگور نیز دانست. این اندیشمند دانمارکى مىگفت مشکل آدمهاى روزگارش این است که خیلى مىدانند و استفادهى او از روش جدلى و وارونهگویى سقراط در پروراندن مطالبش براى نشتر زدن به دمل فکرى کسانى بود که خود را عقل کل مىدانستند، روشى که تلاش مىکرد دانایان را به اندیشیدن دربارهى دانستههاى خود وادار کند. بارت نیز با نوشتن کتاب رولان بارت نوشتهى رولان بارت مىخواست در برابر اندیشههاى خودش مقاومت کند: »دام شیفتگى: یعنى نویسنده نشان دهد که مىخواهد چیزى را که نوشته به عنوان کار - اثرى جاودانه به شمار آورد - یعنى گذر از محتمل بودن نوشتن به عالم قدسى دستاوردى یگانه و مقدس« )بارت 1975: 418(. به نظر او نویسنده ماهى مرکب است. کسى که نوشتن برایش هم دفاع است و هم عرضه: هم استتار است و هم بازار گرمى )همان، 420(.
مىتوان گفت دیدگاه بارت دربارهى نوشتن و آموزش با جهان کوانتمى روزگار ما پیوند نزدیکى دارد. در گذشته، اصل تقلید میان بازیگر و ناظر جدایى مىانداخت، بدین معنى که ناظر نمىتوانست بازیگر باشد، اما امروزه مىگویند آدمها به میزانى که یاد مىگیرند و بین این دو کار در نوسان باشند مىتوانند آفرینندهى جهان خود باشند )جورج 1989: 179(. چنین برداشتى، براى پالودن نفس و لحن آموزگار و روانى یا لینت اندیشهى او کارساز است، به ویژه براى آنان که هنوز آموزگار خوب را کسى مىدانند که بتواند رشتهى سخن را از آغاز تا پایان کلاس در دست خودش داشته باشد و دانشجوى خوب را هم کسى مىدانند که سخنان این داناى کل را مو به مو یادداشت کند و جزوهاى ماندنى فراهم آورد.
بارت و کاربردش در نقد ادبى و مطالعات فرهنگى
درس نقد ادبى، که در حال حاضر دانشجو با کمترین پیش زمینه با آن درگیر مىشود، تازه اگر به راستى به فلسفهى ادبیات بپردازد و تاریخ نقد نباشد، براى استاد و دانشجو مشکلات فراوانى پیش مىآورد. یکى از بزرگترین مشکلات این درس سرگردانى دانشجوست که مىخواهد هرچه زودتر یکى از نظریهپردازان را به عنوان مراد و سرمنزل خود انتخاب کند )که باید ریشههاى چنین گرایشى را در آموزش و پرورش ما از دوران ابتدایى تا دانشگاه جستوجو کرد(. در این درس، دانشجو نخست با دشمنى افلاطون با ادبیات به عنوان بازنمایى یا تقلید از جهان پدیده آشنا مىشود )که البته این برداشتى سطحى از سخن افلاطون است(. ولى هنوز دانشجو در وادى اندیشهى افلاطون گشتى نزده که ارسطو را منطق صورت گرایىاش از راه مىرسد و دستگاه اندیشهى افلاطون را دربارهى تقلید درمىنوردد. مشکل زمانى آغاز مىشود که، پس از بررسى دیدگاههاى اندیشمندان گوناگون در گذر زمان، دانشجو این پرسش را پیش مىکشد: »کدام راست مىگوید، این یا آن؟«آسیبشناسى نقد هم در همین سؤال »این یا آن؟« نهفته است. اهمیت بارت، سواى مسائل دیگر، این است که همین سؤال را به آشوب مىکشد زیرا اگر بنا بود او به این پرسش پاسخ دهد، آشکارا مىگفت، »هم این و هم آن!« به قول کان دیویس و شلیفر، ارزش بارت در این است که او پژوهش را گونهاى »فعالیت« مىداند، کارى که چون »فرآیند را جایگزین نتیجه و حاصل مىکند« )دیویس و شلیفر 1989: 170 - 169( ارزشمند است. به عبارتى، مىتوان بارت را در پایان نظریههاى نقد آورد نه با این انگیزه که مهر تایید بر اندیشههاى دیگران بگذاریم، بلکه بدان جهت که اندیشمند جوان بیاموزد، پس از فرا گرفتن آن همه دیدگاه، با نکتهسنجى از آن اندیشمندان فاصله بگیرد و راه پژوهشهاى ناب را در پیش گیرد و با بهرهبردارى ابزارى از یکایک آن اندیشمندان، از تاریخ و تجارب زمان خودش سخن بگوید.
مقالات کوتاه و جدلى بارت چون »اخترشناسى«، »اسباببازىها«، »برج ایفل« نشان مىدهند که او تا چه اندازه نقد را جدى مىگیرد. نوشتن او گونهاى سرکشى در برابر اسطورههاى دنیاى نقد هم هست. درست مثل پاتکهاى جناح سومى که در برابر دو جناح اندیشمندان و دانشآموزان صفآرایى کند، تا بتواند، اسیران یک جناح را از اردوگاه جناح دیگر آزاد کند.
شیوهى جدلى بارت معمولا با بازیگوشىهاى ناخوشایند به گوش مدرسهاىها آغاز مىشود. مقالهى »اخترشناسى« او چنین آغازى دارد: »به طورى که از اخبار مطبوعات برمىآید، هزینهى سالانهى طالعشناسى کشور فرانسه در حدود سیصد میلیارد فرانک است. بنابراین، مىارزد که به هفتهى اخترشناسى مجلهى زنانهاى نظیر بانو نگاهى بیندازیم« )بارت 1368: 141(. مقالهى »فقیر و رنجبر« او با این جمله آغاز مىشود: »آخرین فن سینماى چارلى چاپلین این بود که نصف جایزهاى را که از مقامات شوروى گرفته بود به یک انجمن خیریهى کارگرى بخشید« )همان، 148 - 147(. و در »برج ایفل« مىگوید، »موپاسان بیشتر اوقات در غذاخورى برج ایفل غذا مىخورد، گرچه او چندان نگران کیفیت غذاى آنجا نبود: او مىگفت، این تنها جا در پاریس است که مجبور نیستم برج را ببینم« )سونتاگ 1993: 236(. در هر یک از این جملات تنشى وجود دارد که به خاطر ستیز با بدیهیات است، ستیزى که نشانهاى آشنا را تا مرز ناآشنا پیش مىبرد. در هر یک از این جملات نیز زبان او نیشى همسنگ سخنان دلکش برنارد شا دارد.
بارت این شیوهى کار را در مقالهى »فعالیت ساختگرایانه« به روشنى بیان مىکند. او در این نوشته مراحلى را براى این فعالیت معرفى مىکند. مرحلهى نخست باور داشتن این نکته است که انسان موجودى صورتساز است و صورتسازى، نه معنىسازى، هویت اوست. البته اگر بتوانیم به صورت یا ساختارى شکل دهیم، آن وقت معنایى نیز شکل مىگیرد زیرا صورت همان معنى است. مرحلهى دوم فرا گرفتن این نکته است که هنر به معنى تعریف و توصیف طبیعت آن چه که از آن تقلید مىکند نیست، هنر آن اندیشهاى است که در فرآیند بازسازى بر شیئى مىافزاییم.
پذیرفتن این نکته به معنى کشاندن تقلید به قلمرو صورت خیالى است، یعنى گونهاى تقلید که پیوندش با اصل سست شده باشد. تا اینجا مىبینیم که بارت آشکارا از افلاطون و ارسطو استفاده ابزارى مىکند. او دو اصل تقلید و صورتساز بودن انسان را از ارسطو گرفته است. صورت خیالىاى که بارت فعالیت فکرى آدمى را بر شالودهى آن استوار مىکند با صور مینوى (ideas) افلاطون نیز همخوانى دارد. اما مىبینیم که بارت از یکسو تقلید مورد نظر ارسطوئیان را در وادى بازنمایى رئالیستها نگه نمىدارد و از سوى دیگر، صورت خیالى پیشنهادى از همان صور مینوى افلاطون نیست چرا که صور مینوى افلاطون هستى پیشین دارند و جهان پدیده، سایهاى از آن صور به شمار مىرود اما صورت خیالى بارت از دل جهان پدیده شکل مىگیرد و هستى خود به خودى ندارد زیرا صورت خیالى یعنى افزودن اندیشه بر شىء.
کار صورتسازى، یعنى مرحلهى سوم، خود دو بخش دارد: در بخش نخست، انسان باید بتواند ساختارهایى را که به دیدن آنها عادت کرده پیاده کند، این کار نیازمند آن است که او از دیدن دست بردارد و نگریستن را آغاز کند: دیدن تصادفى، گذرا و ناخواسته است؛ نگریستن کالبدشکافى ارادى است، تکهتکه کردن اندام چیزى است که از سر عادت مىدیدهایم. در دیدن گذرا، تصادفى و ناخواسته نشانهها نیز گذرا و تهىاند؛ نگریستن با رساندن سرعت ساختار به صفر، یعنى ایست کامل و بازرسى آن، همراه است. بنابراین با نگریستن، ساختارى که از روى عادت مىدیدهایم )که انگار نمىدیدهایم( از هم مىپاشد.
بخش دوم، آفریدن صورت خیالى با اجزاى از هم پاشیدهى ساختار نخستین است. این کار همانند چینى بندزنى یا سرهمبندى است، نوعى آسمان و ریسمان کردن یا فلسفیدن. در این مرحله است که اندیشمند اجزاء را چنان سرهمبندى مىکند که با اصل آن همخوانى نداشته باشد، اگر همخوانى باشد دیگر فلسفیدنى در کار نخواهد بود؛ اگر پیش از نگاه به بخش اخترشناسى نشریهى بانو بگوییم در این نشریه بخش طالعبینى هم وجود دارد، تنها به صورت گذرا به آن نگاه کردهایم اما اگر در آن نگریستیم و تفاوتهاى آن را با اخترشناسىهاى روزگاران دیگر سنجیدیم، آن وقت مىتوانیم دربارهى پدیدهاى به نام نشریهى بانو و گفتمان طالعبینى و اخترشناسى آن بگوییم، »ستارگان هرگز در اندیشهى به هم ریختن نظم و نظامى نیستند. کارشان هفته به هفته است، و ذاتا بىزیانند و حرمتگزار حریم نظام اجتماعى و ساعات تلاش کارفرماپسندانه... ستارگان مصرانه و مادرانه در مورد خوابیدن و خوابیدن هرچه بیشتر تأکید مىکنند« )بارت 1975: 143 - 142(.
نشریهى بانو پیش از این سخنان شیئى است که خودش را بر بارت تحمیل مىکند؛ بارت در آن مىنگرد، ساختار آن را پیاده و اندیشهاش را بر خردهریزههاى آن جارى مىکند و روح اخترشناسى این نشریه را احضار مىکند، احضار روحى که افلاطون ادبیات روزگارش را به خاطر بىتوجهى به آن، تازیانه مىزد. تا پیش از این سخنان، نشریهى بانو مثل خیل بىشمار چیزهاى دیگر از برابر چشمان ما مىگذشت، تصادفى و گذرا. بارت معتقد است که نقد و هنر یعنى رهانیدن چیزهاى تصادفى و گذرا از آشفتگى.
بارت و خودمختارى در معنىسازى
بارت هرجا فرصتى مىیابد نوشتن را کارى برخاسته از شوق و تمنا و حمله و دفاع مىداند. به همین دلیل، او تکرار را »تهدید نخوتآمیز نظامى... که در آن تفکر جایز نیست« )همان، 124( تصور مىکند. او در ادامه به نقد ادبى و پژوهشگرانى که به تکرار مىپردازند خرده مىگیرد: »در نظر اینان، ادبیات مخزنى است سرشار از اشیاى گمشده... در این مخزن اشیائى مىتوان یافت که دیگران از آن بىخبرند و اتفاقا مزیت عمدهى شیوهى تکرار همین است که کسى مجبور نیست از کشفیات خود سخن بگوید« )همان، 126(. او تاب آوردن در برابر مشکلات را لازمهى هر پژوهشى که ادعاى اندکى سازندگى داشته باشد مىداند. به نظر او، تکرار، انسان را »از صاحب عقیده بودن معاف مىدارد... تنبلى به جایگاه بلند سختکوشى عروج مىکند« )همان، 127 - 126 ).به این جاى کار که مىرسیم بارت با زندگى جوان پژوهشگر ما و شادابى اندیشهى او پیوند مىخورد. چه مقالهها که اینان نوشتهاند و تکرار و جمعآورى سخنان دیگران نبوده است! اگر از اینان بپرسیم سخن و نظر خودشان در این پژوهش در کجا آمده، در موارد بسیار این پاسخ را شنیدهایم: »من در مقامى نیستم که در این باره نظر بدهم!« )اگر در زمینهى موضوعات پایان نامههاى کارشناسى ارشد و دکترى همین دو سه دههاى که کسانى مثل بارت در میان ما جایى داشتهاند پژوهشى انجام دهیم و با تحلیلهاى آمارى این زمینه را روشن کنیم، بهتر متوجه مىشویم که چه کردهایم و چهها نکردهایم(. بارت براى بهتر شدن فضاى پژوهش پیشنهاد مىکند نویسندگان را به درجهى صفر برسانیم و از این راه، تلاش کنیم آنان را نوبهنو ببینیم. به راستى چرا در زمینهى گوتیک ایرانى این اندازه کم کار کردهایم؟ چرا امیر ارسلان نامدار و حسین کرد شبسترى را روایت شناسى نکردهایم؟ چرا فوتبال محبوب شده است؟ چراترجمههاى الیوت و همینگوى زودتر از ترجمهى آثار ییتس و فاکنر آمدند؟ چرا همینگوى پاپاى آمریکایىها شد و فاکنر نشد؟ مسائلى از این دست فراوانند و شادابى اندیشهى جوانان ما به نگاههاى نو نیازمند است.
در اینجا براى ارائهى نمونهاى از رساندن نویسنده به درجهى صفر، نگاهى به نمایشنامهى هنگامى که ما مردگان سر برداریم نوشتهى هنریک ایبسن مىاندازیم. در این نمایشنامه، پیکرهتراشى خبره و سرد و گرم روزگار چشیدهاى در استراحتگاهى نزدیک آبدرههاى نروژ با همسرش دربارهى دورهاى از کار هنرىاش که به رئالیسم روى آورده بود، درد دل مىکند. در این استراحتگاه تابستانى زن گردشگرى نیز هست که معلوم مىشود روزگارى مدل کارهاى نمادین این هنرمند در دوران خلاقیت هنرىاش بوده است. این پیکرهتراش و این زن یکدیگر را باز مىیابند و به یاد روزهاى از دست رفته، تصمیم مىگیرند به صورت نمادین با هم ازدواج کنند. بنابراین، هر دو به اوج قلهاى مىروند تا به نور برسند و در آنجا با هم زندگى تازهاى را آغاز کنند. همسرش هم با کس دیگرى به سوى دامنه کوه مىرود. اما استاد روبک پیکرهتراش و این دوست بازیافته بر فراز قله، اسیر بهمن مىشوند و در برف مىمیرند و نمایشنامه با آواى طلب رحمت شبحى که آنان را تعقیب مىکرده به پایان مىرسد.
صاحبنظران، اجراى موفق این نمایشنامه را در گرو داشتن صحنهاى بسیار گسترده و به اصطلاح حماسى دانستهاند. ایبسن هم در این زمینه از دور دستى داشته است. او در دوران زندگىاش از آن دسته نمایشنامه نویسانى بود که دوست داشت به کارگردانها نامه بنویسد و فلان بازیگر را براى فلان نقش و فلان فضا را براى فلان صحنه پیشنهاد کند. اما این روزها دیگر نویسنده آقابالاسر کارگردان نیست. در ماه اکتبر 2003 در تئاتر تورشف اسلو که جایگاه تئاتر تجربى است همین اثر را اجرا کردند: صحنهاى به اندازهى ده متر مربع با جعبهاى که در آن چند جسم سفید و شبتاب همانند بطرى قرار داشت، نیمى از بازیگران نروژى و نیمى فرانسوى بودند، بر روى صحنه، نروژیها به نروژى سخن مىگفتند و فرانسویها به فرانسوى، استاد روبک پیکرهتراش دیگر آن موجود خیالانگیز نمایشنامهى ایبسن که از غرور سر به آسمان مىساید، نبود، او شوهرى غرولند کن و بهانهگیر بود که سخت از سترونى هنرىاش آگاه بود و همین او را پرخاشگر و خشن کرده بود. تماشاگران هم به این پیکرهتراش غرغر و قاه قاه مىخندیدند.
اینگمار برگمن یکى از نخستین کسانى بود که شبح ایبسن را از اجراى آثارش تاراند و گفت براى اجراى موفق آثار او رها شدن از خرده فرمایشهاى این نویسندهى لجوج ضرورى است و اگر شبح ایبسن را از آثارش بتارانیم، این کار مىتواند لایههایى از متون او را آشکار کند که دست بر قضا، فرمانبردارى از احکام صادره از سوى ایبسن اجازه بروز به آنها نمىدهد. شاید اگر برگمن این اجراى سال 2003 در تئاتر تورشف را مىدید خودش هم باورش نمىشد که تا این اندازه به آثار ایبسن یورش برده باشند. انگار این اجرا مىخواست از تماشاگر بپرسد، »چه کسى گفته نباید تعالىگرایى مرحلهى پایانى کار ایبسن را نوعى گفتمان پرخاشگر هنرمندان مردسالار آن روزگار شناخت؟ و چه کسى گفته، این خوانش تازه از این اثر توهین به ایبسن است؟ و باز چه کسى گفته معنى آفرینى اثر حدى دارد و اگر چنین است نامحدودى نشانههاى اثر به چه کار آید؟«
بارت مىگفت هیچ اثرى به تمامیت به کسى دست نمىدهد زیرا هیچ کس نمىتواند تمامى حسیات تجربى خود را در مورد متن به تمامى ثبت و ضبط کند. بنابراین، بازنمایىها گونهاى کار نسبى است که هیچ ادعایى در مورد بیان یگانه حقیقت متن ندارد؛ پیشاپیش معنایى تعیین شده را به انسان نمىدهند؛ آدمى معنىباف است. گذر از حالت اول به حالت دوم لازمهى شادابى پژوهشگرى است و ما یا در این زمینه چندان کار نکردهایم و یا اگر کار کردهایم ارزش آن را ندانستهایم.
پینوشتها:
* عضو هیئت علمى دانشگاه تهران
منابعرولان بارت )1368(، نقد تفسیری، ترجمه ی محمدتقی غیاثی، تهران: نشر بزرگمهر.
Bathes, Roland )1975(. Roland Barthes por Roland Barthes, A Roland Barthes Reader.
Davis, Robert Con and Shleifer, )1989( eds. Contemporary Literary Criticism: Literary and Cultural Studies, London: Longman.
George, David E. R. )1989( "Quantum Theatre - Potential Theatre: A New Paradigm ? " in New Theatre Quarterly, vol. 5 No. 18.
Hoddes, Aubroy )1972(Encounters with Martin Bubber, London: Pebguim.
Sontag, Susan )1993(: Writing Itself: On Roland Barthes" , A Ronald Barthes Reader, ed. Susan Sontag , London: Vintage.
منبع : مقالات هم اندیشی های بارت و دریدا، انتشارات فرهنگستان هنر - 1386
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}