ایران و توران؛ حقیقت و اسطوره
روابط تاریخی، ادبی و فرهنگی ایران و توران یکی از مهمترین و جذابترین موضوعها در پژوهشهای میان ایران و توران می باشد. در این باره شاهنامه ی ابواقاسم فردوسی از نقش مهمی برخوردار است.
ایران و توران در شاهنامه
روابط تاریخی، ادبی و فرهنگی ایران و توران یکی از مهمترین و جذابترین موضوعها در پژوهشهای میان ایران و توران می باشد. در این باره شاهنامه ی ابواقاسم فردوسی از نقش مهمی برخوردار است.
شاهنامه ی فردوسی شصت هزار بیت دارد که جالب توجه آن است که تقریباً بیست و هفت هزار بیت آن درباره ی روابط تاریخی، فرهنگی و صحنه های جنگی بین ایران و توران به شمار می رود.
هم چنین می شود گفت که تقریباً نیمی از شاهنامه ی فردوسی به موضوع ایران و توران پرداخته شده است. کشور ایران امروز، همسایه ی جمهوری قزاقستان از طریق دریای خزر می باشد. «توران»، نام عمومی و غیررسمی مردم ترک زبان منطقه ای است که از غرب چین گرفته تا کناره های دریای سیاه را شامل می شود. در مورد ریشه ی کلمه ی «توران» محققان دو نظر متفاوت دارند:
به نظر گروه اول، ریشه ی کلمه ی «توران» از کلمه ی ترکی یعنی از کلمه ی «تور» (ایست)، «تورماق» (ایستادن)، «تارپاق» (گاو نر) سرچشمه می گیرد اما گروه دوم، معتقدند که کلمه ی «توران» ریشه ی ایرانی دارد. (1)
در کتابهای اوستا و بندهشن نیز با کلمه ی «توران» برخورد می کنیم. در کتاب اوستا، «تورایا» به معنی نام عمومی چند اقوام آمده است. در کتاب بندهشن، افراسیاب به عنوان یکی از پادشاهان کیانیان و پسر پشنگ نواده ی تور مطرح شده اشت. به هر حال توران و نام افراسیاب، پادشاه توران است.
در متونهای تاریخی فارسی و ترکی ذکر شده است و این موضوع نشان دهنده ی یکی از نکات مشترک دو قوم قدیمی و همسایه می باشد. شاهنامه شناسان، اثر بزرگ فردوسی را به سه دوره تقسیم کرده اند:
1- دوره ی اساطیری
2- دوره ی قهرمانی و پهلوانی
3- دوره ی تاریخی (2)
وقتی شاهنامه ی فردوسی را می خوانیم، مشاهده می کنیم که این سه دوره بعضی اوقات جدا و بعضی اوقات در یک جا بررسی شده است. بنابراین داستانهای حقیقی شاهنامه را از داستانهای اساطیری تشخیص دادن، کار سختی است. باید اشاره کرد که خود خواننده نیز باید بیشتر توجه داشته باشد تا حقیقت را از اسطوره تشخیص بدهد.
بر اساس شاهنامه ی فردوسی روابط ایران و توران از دوره ی اساطیری شروع شده و در دوره ی پهلوانی و قهرمانی ادامه پیدا کرده و در دوره ی تاریخی کم کم به پایان رسیده است.
دوره ی اساطیری از پادشاهی کیومرث شروع شده و پادشاهان مختلفی را مشاهده می کنیم. آنها کیومرث، هوشنگ، تهمورث، جمشید، ضحاک، فریدون هستند و از دوره ی پادشاهی فریدون اصل داستان شروع می شود؛ فریدون سه فرزند داشت: «سلم و تور و ایرج». در این باره، این مطلب در شاهنامه چنین آمده است:
«یکی روم و خاور یکی ترک و چین ... سوم دشت گردان ایران زمین»(3)
اما پسران فریدون از این تصمیم، راضی نبودند و در نتیجه سلم و تور دو برادر، ایرج را می کشند. جنگ طولانی و درگیری سخت بین توران و ایران از همین جا شروع شده است؛
منوچهر فرزند ایرج روزی سلم و تور را می کشد و پادشاه ایران می شود اما کینه توزی و جنگ بین ایران و توران تا چندین قرن طول می کشد که می توان دوره ی جنگ طولانی میان ایران و توران را به سه قسمت بزرگ تقسیم کرد:
در دوره ی پادشاهی نوذر، اولین جنگ بین ایران و توران شروع شد؛ زیرا وقتی منوچهر وفات می کند به جای او نوذر پادشاه ایران اعلام شده است و بلافاصله افراسیاب بر ضد ایران جنگ را شروع کرده است.
در نتیجه نوذر کشته می شود. بعد از نوذر، کی قباد بر تخت پادشاهی ایران نشسته است. در دوره ی پادشاهی کی قباد دوباره بین ایران و توران جنگ بزرگی روی داده است و در نتیجه تورانیان از میدان جنگ فرار می کنند.
افراسیاب قول می دهد که دیگر به این سوی رود جیحون پا نمی گذارد واقعاً تورانیان به قول خود عمل می کنند و روابط دوستی ایرانیان و تورانیان به صد سال طول کشیده است.
منیژه دختر افراسیاب است و بیژن، پهلوانی ایرانی است که عاشق دختر افراسیاب شده است. افراسیاب از این قضیه سخت ناراحت شده و فرمان داده که بیژن را بکشند. درنتیجه هر دو طرف برای جنگ بسیار سختی آماده می شوند و این جنگ آخرین جنگ بین ایران و توران بوده است که ما در شاهنامه مشاهده می کنیم.
از یک طرف افراسیاب نمی خواهد از کینه توزی دست بردارد و به دختر نازنین اش اجازه دهد با پهلوان ایرانی ازدواج کند. از طرف دیگر کی خسرو، پادشاه ایران آماده به جنگ علیه پدربزرگ اش شده است.
فردوسی تعریف کرده است که پدر کی خسرو، سیاوش و مادرش فرنگیس است که دختر بزرگ افراسیاب می باشد.
در همین داستان غم انگیز که برای خواننده نیز بسیار سخت است، زیرا خواننده نمی داند طرفدار کدام یکی از این دو طرف بشود به خاطر آن که، کی خسرو بر ضد پدربزرگ اش آماده ی لشکرکشی شده است و آن هم دفاع از یک جوان عاشق ایرانی به نام بیژن!
از سوی دیگر پادشاه ایران، کی خسرو را مشاهده می کنیم که او هم هنوز کینه توز است و گذشته ها را فراموش نمی کند که به نظر می رسد، این اندیشه بی منطقی باشد اما برای پادشاه ایران مهم نیست که در مقابل پدربزرگ خود می جنگد یا در مقابل کسی دیگر!
او باید بجنگد و همه ی تورانیان را بکشد؛ در عاقبت جنگ بزرگی روی داده است که در ای جنگ، تورانیان شکست خورده اند و روابط ایران و توران کم کم به پایان رسیده است؛
افراسیاب، اول از میدان جنگ فرار می کند و بالاخره به دست نوه اش یعنی کی خسرو کشته می شود. خلاصه کینه توزی طولانی بین ایران و توران به پایان می رسد اما آخر داستان با خوشبختی تمام نمی شود بلکه با افسوس عجیی به اتمام می رسد که در ذهن خواننده چند ابهام را ایجاد می کند:
1- آغاز جنگ بین ایران و توران از نارضایتی برادران شروع شده است، نه میان دو فرد بیگانه.
2- در طول روابط ایران و توران در ایران، چند پادشاه ایرانی را مشاهده می کنیم اما در توران همیشه یک پادشاهی را که نام اش افراسیاب است، ملاحظه می کنیم.
3- رستم، پهلوان بزرگ ایران بیشتر در جنگهای بین ایران و توران نقش مهمی را ایفا کرده است و بعد از کشته شدن افراسیاب، رستم دیگر با پهلوان ایرانی به نام اسفندیار می جنگد.
در نتیجه رستم نه از دست دشمنان و نه در میدان جنگ بلکه به دست برادر ناتنی خود به نام شغاد کشته می شود.
4- کی خسرو بعد از کشتن پدر مادر اش که افراسیاب است، سخت افسرده می گردد و از پادشاهی کناره گیری کرده و در کوه های البرز به طرز مرموز غایب شده است.
5- بعد از پایان روابط جنگی ایران و توران، دین و آیین جدید به طور کامل دوره جدیدی شروع شده است.
قبل از آن که به ابهامهای ایجاد شده، پاسخ بدهیم، باید به چند نکته ی مهم در مورد توران و افراسیاب بپردازیم. تورانیان و ایرانیان از قدیم همسایه بوده اند و هم چنان هستند. ایرانیان نیز خودشان را از اقوام آریایی می شمارند در حالی که این اقوام از منطقه ی آسیای مرکزی و کوه های اورال به سرزمین امروزی ایران کوچ کردند.
علت آن کوچک هم، سرمای شدید و تنگ شدن زمین برای گله داری و ... بوده است اما در مورد کشور توران معلومات قانع کننده ای در کتابهای تاریخی پیدا نکرده ایم.
در سرزمینی که توران می نامند سکه هایی را مشاهده می کنیم که بعضی ها این سکه ها را ایرانی می شمارند و بعضی ها آن را متعلق به ترکان می دانند. به هر حال سؤالی ایجاد می شود که تورانیان کیستند؟ آیا آنها بر اساس شاهنامه ی فردوسی از نسل پسر دوم فریدون هستند و یا ترک نژاد اند؟
فردوسی با این که تورانیان را از نسل پسر دوم فریدون می داند در طول روابط ایران و توران در شاهنامه طوری از آنها تعریف می کند که تورانیان ترک اند، بیگانه اند و زبان شان نیز با زبان فارسی فرق می کند.
اگر تورانیان ترک اند، پس باید پادشاه آنها نیز ترک باشد، بنابراین به نظر می رسد که توران، نام عمومی تمام ترک نژادها باشد.
غیر از این، نام «افراسیاب» در متنهای قدیمی به عنوان «افراسیاب» آمده و او پادشاهی است که ایرانیان را از ستم زنگیان نژادها نجات داده است. همین طور او سرچشمه ی هزار رودخانه را باز کرده و در هفت دریا کشتی رانی را راه اندازی کرده است. (داستان دینینگ، فصل 70، بخش 3)
افراسیاب، هنر پیدا کردن چشمه آب را خوب می دانست اما در شاهنامه او کاملاً به عنوان شخصیت منفی معرفی شده است.
به طور خلاصه هم افراسیاب و هم تورانیان در شاهنامه ی فردوسی به نظر می رسد که بیشتر به عنوان مثال آمده است؛ برای این که شجاعت ایرانیان و پهلوانان بزرگ مانند: رستم و سام را تعریف کند و در مقابل اش کسی را معرفی می کند که هم وزن او باشد. بنابر شاهنامه ی فردوسی با نام پهلوانان تورانیان آشنا می شویم.
غیر از این مشاهده می کنیم که تورانیان چقدر دلیراند و شجاع هستند. بعد از این تعریفها می خواهیم به سؤالهایی که قبلاً مطرح شده بود، پاسخ بدهیم:
1-مهم نیست جنگ بین ایران و توران بوده یا نبوده است، مهم این است که در ایران، دلیران و پهلوانانی مانند: رستم و اسفندیار بوده اند و هستند. آنها در طول تاریخ ده هزار ساله، با وجود پهلوانانی هم چون رستم می توانستند از ایران زمین دفاع کنند و دفاع می کنند.
تورانیان هم مانند ایرانیان آزادی خواه و دلیراند و فردوسی برای این که شجاعت پهلوانان ایرانی را تعریف کند از جنگهای ایران و توران بیان شده است. با این کار فردوسی هر خواننده را برای میهن دوستی و وطن پرستی تشوق کرده است.
2- داستان کی خسرو پادشاه ایران نشان می دهد که کینه توزی بیش از حد عاقبت خیر ندارد. کشتن افراسیاب (پدربزرگ مادری کی خسرو) که تک و تنها در کوه های البرز به سر می برد، چه فایده ای داشت؟
افراسیاب اگر در جنگ و نبرد کشته می شد، منطق داشت اما هم مرگ افراسیاب و هم رفتار کی خسرو منطقی نبوده است. این مسأله، نشان می دهد که کینه توزی با نزدیکان یا کشتن کسی غیر از صحنه جنگ نشان دهنده ی شجاعت و پهلوانی نمی باشد.
3- مرگ رستم، پهلوان بزرگ ایران نسبت به سرگذشت افراسیاب و کی خسرو، غم انگیزتر است. رستم نیز، نه در جنگ بلکه به دست برادر ناتنی خود کشته شده است.
از سرگذشت پهلوانی مانند رستم که پسرش، سهراب را به دست خودش کشته است و مرگ خود او به دست برادرش داستان زندگی اش به پایان می رسد؛ چه درس عبرتی می گیریم؟
بله، دشمن در جای دور نیست بلکه دشمن بسیار نزدیکتر از آن است که ما تصور می کنیم؛ یعنی در پهلوی ما و یا در درون خانواده ی ما می تواند دشمن وجود داشته باشد، بنابراین اول باید دشمن درونی خود را کشت، بعد دشمن بیرونی را از بین برد. دشمن درونی، خطرناک تر از دشمن بیرونی است.
اکنون باید به این ابهام پاسخ بدهیم که چرا در طول روابط ایران و توران فقط یک پادشاهی را مشاهده می کنیم و در ایران چندین پادشاه؟
زیرا در واقع پادشاهان تورانی با ایران جنگ نداشتند. ایران و توران همیشه در کنار یکدیگر زندگی می کردند و آنها را جدا نمی توانیم، بررسی کنیم. شاید به خاطر همین محمود کاشغری در کتاب «دیوان الغات الترک» یک ضرب المثلی را آورده است که:
Tatsiz turk bulmas,bassiz burk bolmas
(Diwani lughat at -turk,Mahmud kashghari.Vol 2,p 408.)
به معنی آن است که: «تات (یعنی فارس)، بدون ترک، سر بدون کلاه نمی باشد.»
این ضرب المثل نشان می دهد که از قدیم ترک و فارس همیشه در کنار یکدیگر به سر می بردند: یعنی ترک را بدون فارس و فارس را بدون ترک نمی شود، تصور کرد. امروز در ایران هفتاد میلیون جمعیت زندگی می کند و در میان این جمعیت اقوام ترک زبان مانند: ترک آذری، ترکمان، قشقایی و حلاج زندگی می کنند.
اقوام ترک زبان ایران زمین از چه زمانی در ایران زندگی می کنند ما دقیقاً نمی دانیم اما حدس می زنیم که از زمانی که ایران به عنوان یک کشور مطرح شده است، این اقوام در ایران زندگی می کرده است و امروزه نیز در این کشور زندگی می کند.
به طور خلاصه، فردوسی در داستان سرایی بسیار بلندی که در شاهنامه روایت می کند، پیغامهای ظریفی را برای هر خواننده داشته است که آنها بعضی وقتها به طرز مستقیم گفته شده است و برخی زمانها به طور رمزی بیان شده است؛ یعنی در شاهنامه به هر جمله و هر کلمه باید توجه داشت اما مهمترین مسأله این است که آیا ما از خواندن شاهنامه درس عبرتی گرفته ایم یا نه؟ و اگر درس عبرت گرفته ایم، چه درس عبرتی گرفته ایم؟ و اگر ما به جای هر کدام از این شخصیتهای شاهنامه قرار داشتیم، چگونه تصمیم می گرفتیم؟
بنابراین هر خواننده، حقیقت را باید از اساطیر جدا کرده و پیغام فردوسی را بیابد اما این کار، کار آسانی نیست ولی با اندکی ژرف اندیشی امکان پذیر خواهد بود.
1-شاهنامه، ابوالقاسم فردوسی، نشر بهزاد، تهران، 1376.
2- تاریخ ایران، رضا شعبانی، نشر امیرکبیر، تهران، 1379.
3- تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، دوره ی 8 جلدی، نشر فردوس، تهران، 1379.
4- تاریخ ادبیات ایران، ادوارد برون، ج2، نشر مروارید، تهران، 1373.
5- کیانیان، آرتور کرستنسن، نشر علمی و فرهنگی، تهران، 1336.
6- دنیای ایران و توران، مجموعه مقالات کنفرانس بین المللی نشر مرکز دیپلماسی و اسناد، تهران، 1381.
7 گنج سخن، ذبیح الله صفا، نشر ققنوس، تهران، 1374.
8- ادیان و اساطیر، حمیرا زمردی، نشر زوار، تهران، 1382.
9- رستم و داستان، ت. ایزتیلواف، نشر جزوشی، آلماتی، 1961.
10. Said Hamidian,An introduction to Ferdowsi's thought and art,Nashr-e Markaz,Tehran,1993.
منبع مقاله:
موحدفر، یاسر؛ (1390)، فردوسی پژوهی (مجموعه مقالاتی به قلم گروهی از نویسندگان)، تهران: خانه کتاب، چاپ اول
شاهنامه ی فردوسی شصت هزار بیت دارد که جالب توجه آن است که تقریباً بیست و هفت هزار بیت آن درباره ی روابط تاریخی، فرهنگی و صحنه های جنگی بین ایران و توران به شمار می رود.
هم چنین می شود گفت که تقریباً نیمی از شاهنامه ی فردوسی به موضوع ایران و توران پرداخته شده است. کشور ایران امروز، همسایه ی جمهوری قزاقستان از طریق دریای خزر می باشد. «توران»، نام عمومی و غیررسمی مردم ترک زبان منطقه ای است که از غرب چین گرفته تا کناره های دریای سیاه را شامل می شود. در مورد ریشه ی کلمه ی «توران» محققان دو نظر متفاوت دارند:
به نظر گروه اول، ریشه ی کلمه ی «توران» از کلمه ی ترکی یعنی از کلمه ی «تور» (ایست)، «تورماق» (ایستادن)، «تارپاق» (گاو نر) سرچشمه می گیرد اما گروه دوم، معتقدند که کلمه ی «توران» ریشه ی ایرانی دارد. (1)
در کتابهای اوستا و بندهشن نیز با کلمه ی «توران» برخورد می کنیم. در کتاب اوستا، «تورایا» به معنی نام عمومی چند اقوام آمده است. در کتاب بندهشن، افراسیاب به عنوان یکی از پادشاهان کیانیان و پسر پشنگ نواده ی تور مطرح شده اشت. به هر حال توران و نام افراسیاب، پادشاه توران است.
در متونهای تاریخی فارسی و ترکی ذکر شده است و این موضوع نشان دهنده ی یکی از نکات مشترک دو قوم قدیمی و همسایه می باشد. شاهنامه شناسان، اثر بزرگ فردوسی را به سه دوره تقسیم کرده اند:
1- دوره ی اساطیری
2- دوره ی قهرمانی و پهلوانی
3- دوره ی تاریخی (2)
وقتی شاهنامه ی فردوسی را می خوانیم، مشاهده می کنیم که این سه دوره بعضی اوقات جدا و بعضی اوقات در یک جا بررسی شده است. بنابراین داستانهای حقیقی شاهنامه را از داستانهای اساطیری تشخیص دادن، کار سختی است. باید اشاره کرد که خود خواننده نیز باید بیشتر توجه داشته باشد تا حقیقت را از اسطوره تشخیص بدهد.
بر اساس شاهنامه ی فردوسی روابط ایران و توران از دوره ی اساطیری شروع شده و در دوره ی پهلوانی و قهرمانی ادامه پیدا کرده و در دوره ی تاریخی کم کم به پایان رسیده است.
دوره ی اساطیری از پادشاهی کیومرث شروع شده و پادشاهان مختلفی را مشاهده می کنیم. آنها کیومرث، هوشنگ، تهمورث، جمشید، ضحاک، فریدون هستند و از دوره ی پادشاهی فریدون اصل داستان شروع می شود؛ فریدون سه فرزند داشت: «سلم و تور و ایرج». در این باره، این مطلب در شاهنامه چنین آمده است:
«یکی روم و خاور یکی ترک و چین ... سوم دشت گردان ایران زمین»(3)
اما پسران فریدون از این تصمیم، راضی نبودند و در نتیجه سلم و تور دو برادر، ایرج را می کشند. جنگ طولانی و درگیری سخت بین توران و ایران از همین جا شروع شده است؛
منوچهر فرزند ایرج روزی سلم و تور را می کشد و پادشاه ایران می شود اما کینه توزی و جنگ بین ایران و توران تا چندین قرن طول می کشد که می توان دوره ی جنگ طولانی میان ایران و توران را به سه قسمت بزرگ تقسیم کرد:
دوره ی اول
در دوره ی پادشاهی نوذر، اولین جنگ بین ایران و توران شروع شد؛ زیرا وقتی منوچهر وفات می کند به جای او نوذر پادشاه ایران اعلام شده است و بلافاصله افراسیاب بر ضد ایران جنگ را شروع کرده است.در نتیجه نوذر کشته می شود. بعد از نوذر، کی قباد بر تخت پادشاهی ایران نشسته است. در دوره ی پادشاهی کی قباد دوباره بین ایران و توران جنگ بزرگی روی داده است و در نتیجه تورانیان از میدان جنگ فرار می کنند.
افراسیاب قول می دهد که دیگر به این سوی رود جیحون پا نمی گذارد واقعاً تورانیان به قول خود عمل می کنند و روابط دوستی ایرانیان و تورانیان به صد سال طول کشیده است.
دوره ی دوم
بعد از کی قباد، پسر او، کی کاووس، بر تخت پادشاهی ایران نشسته است. دوره ی پادشاهی کی کاووس پر از جنگ و درگیری بوده است. داستان سیاوش و کشته شدن او روابط ایران و توران را پیچیده تر می کند. دوباره خونریزی برپا شده است و با شکست تورانیان این دوره به پایان رسیده است.دوره ی سوم
بعد از کی کاووس، پسر سیاوش، کی خسرو بر تخت می نشیند. این دوره نیز پر از ماجراهای عشقی و پهلوانی است. در همین دوره، فردوسی به صحنه های جنگی بیشتری پرداخته است. همین طور خواننده احساس می کند که خود شاعر نمی خواهد داستان جنگ و صلح ایران و توران به پایان برسد برعکس روابط ایران و توران را با داستان عشقی پیچیده تر کرده است. بدین علت داستان «منیژه و بیژن» را تعریف کرده است.منیژه دختر افراسیاب است و بیژن، پهلوانی ایرانی است که عاشق دختر افراسیاب شده است. افراسیاب از این قضیه سخت ناراحت شده و فرمان داده که بیژن را بکشند. درنتیجه هر دو طرف برای جنگ بسیار سختی آماده می شوند و این جنگ آخرین جنگ بین ایران و توران بوده است که ما در شاهنامه مشاهده می کنیم.
از یک طرف افراسیاب نمی خواهد از کینه توزی دست بردارد و به دختر نازنین اش اجازه دهد با پهلوان ایرانی ازدواج کند. از طرف دیگر کی خسرو، پادشاه ایران آماده به جنگ علیه پدربزرگ اش شده است.
فردوسی تعریف کرده است که پدر کی خسرو، سیاوش و مادرش فرنگیس است که دختر بزرگ افراسیاب می باشد.
در همین داستان غم انگیز که برای خواننده نیز بسیار سخت است، زیرا خواننده نمی داند طرفدار کدام یکی از این دو طرف بشود به خاطر آن که، کی خسرو بر ضد پدربزرگ اش آماده ی لشکرکشی شده است و آن هم دفاع از یک جوان عاشق ایرانی به نام بیژن!
از سوی دیگر پادشاه ایران، کی خسرو را مشاهده می کنیم که او هم هنوز کینه توز است و گذشته ها را فراموش نمی کند که به نظر می رسد، این اندیشه بی منطقی باشد اما برای پادشاه ایران مهم نیست که در مقابل پدربزرگ خود می جنگد یا در مقابل کسی دیگر!
او باید بجنگد و همه ی تورانیان را بکشد؛ در عاقبت جنگ بزرگی روی داده است که در ای جنگ، تورانیان شکست خورده اند و روابط ایران و توران کم کم به پایان رسیده است؛
افراسیاب، اول از میدان جنگ فرار می کند و بالاخره به دست نوه اش یعنی کی خسرو کشته می شود. خلاصه کینه توزی طولانی بین ایران و توران به پایان می رسد اما آخر داستان با خوشبختی تمام نمی شود بلکه با افسوس عجیی به اتمام می رسد که در ذهن خواننده چند ابهام را ایجاد می کند:
1- آغاز جنگ بین ایران و توران از نارضایتی برادران شروع شده است، نه میان دو فرد بیگانه.
2- در طول روابط ایران و توران در ایران، چند پادشاه ایرانی را مشاهده می کنیم اما در توران همیشه یک پادشاهی را که نام اش افراسیاب است، ملاحظه می کنیم.
3- رستم، پهلوان بزرگ ایران بیشتر در جنگهای بین ایران و توران نقش مهمی را ایفا کرده است و بعد از کشته شدن افراسیاب، رستم دیگر با پهلوان ایرانی به نام اسفندیار می جنگد.
در نتیجه رستم نه از دست دشمنان و نه در میدان جنگ بلکه به دست برادر ناتنی خود به نام شغاد کشته می شود.
4- کی خسرو بعد از کشتن پدر مادر اش که افراسیاب است، سخت افسرده می گردد و از پادشاهی کناره گیری کرده و در کوه های البرز به طرز مرموز غایب شده است.
5- بعد از پایان روابط جنگی ایران و توران، دین و آیین جدید به طور کامل دوره جدیدی شروع شده است.
توران و افراسیاب
قبل از آن که به ابهامهای ایجاد شده، پاسخ بدهیم، باید به چند نکته ی مهم در مورد توران و افراسیاب بپردازیم. تورانیان و ایرانیان از قدیم همسایه بوده اند و هم چنان هستند. ایرانیان نیز خودشان را از اقوام آریایی می شمارند در حالی که این اقوام از منطقه ی آسیای مرکزی و کوه های اورال به سرزمین امروزی ایران کوچ کردند.علت آن کوچک هم، سرمای شدید و تنگ شدن زمین برای گله داری و ... بوده است اما در مورد کشور توران معلومات قانع کننده ای در کتابهای تاریخی پیدا نکرده ایم.
در سرزمینی که توران می نامند سکه هایی را مشاهده می کنیم که بعضی ها این سکه ها را ایرانی می شمارند و بعضی ها آن را متعلق به ترکان می دانند. به هر حال سؤالی ایجاد می شود که تورانیان کیستند؟ آیا آنها بر اساس شاهنامه ی فردوسی از نسل پسر دوم فریدون هستند و یا ترک نژاد اند؟
فردوسی با این که تورانیان را از نسل پسر دوم فریدون می داند در طول روابط ایران و توران در شاهنامه طوری از آنها تعریف می کند که تورانیان ترک اند، بیگانه اند و زبان شان نیز با زبان فارسی فرق می کند.
اگر تورانیان ترک اند، پس باید پادشاه آنها نیز ترک باشد، بنابراین به نظر می رسد که توران، نام عمومی تمام ترک نژادها باشد.
غیر از این، نام «افراسیاب» در متنهای قدیمی به عنوان «افراسیاب» آمده و او پادشاهی است که ایرانیان را از ستم زنگیان نژادها نجات داده است. همین طور او سرچشمه ی هزار رودخانه را باز کرده و در هفت دریا کشتی رانی را راه اندازی کرده است. (داستان دینینگ، فصل 70، بخش 3)
افراسیاب، هنر پیدا کردن چشمه آب را خوب می دانست اما در شاهنامه او کاملاً به عنوان شخصیت منفی معرفی شده است.
به طور خلاصه هم افراسیاب و هم تورانیان در شاهنامه ی فردوسی به نظر می رسد که بیشتر به عنوان مثال آمده است؛ برای این که شجاعت ایرانیان و پهلوانان بزرگ مانند: رستم و سام را تعریف کند و در مقابل اش کسی را معرفی می کند که هم وزن او باشد. بنابر شاهنامه ی فردوسی با نام پهلوانان تورانیان آشنا می شویم.
غیر از این مشاهده می کنیم که تورانیان چقدر دلیراند و شجاع هستند. بعد از این تعریفها می خواهیم به سؤالهایی که قبلاً مطرح شده بود، پاسخ بدهیم:
1-مهم نیست جنگ بین ایران و توران بوده یا نبوده است، مهم این است که در ایران، دلیران و پهلوانانی مانند: رستم و اسفندیار بوده اند و هستند. آنها در طول تاریخ ده هزار ساله، با وجود پهلوانانی هم چون رستم می توانستند از ایران زمین دفاع کنند و دفاع می کنند.
تورانیان هم مانند ایرانیان آزادی خواه و دلیراند و فردوسی برای این که شجاعت پهلوانان ایرانی را تعریف کند از جنگهای ایران و توران بیان شده است. با این کار فردوسی هر خواننده را برای میهن دوستی و وطن پرستی تشوق کرده است.
2- داستان کی خسرو پادشاه ایران نشان می دهد که کینه توزی بیش از حد عاقبت خیر ندارد. کشتن افراسیاب (پدربزرگ مادری کی خسرو) که تک و تنها در کوه های البرز به سر می برد، چه فایده ای داشت؟
افراسیاب اگر در جنگ و نبرد کشته می شد، منطق داشت اما هم مرگ افراسیاب و هم رفتار کی خسرو منطقی نبوده است. این مسأله، نشان می دهد که کینه توزی با نزدیکان یا کشتن کسی غیر از صحنه جنگ نشان دهنده ی شجاعت و پهلوانی نمی باشد.
3- مرگ رستم، پهلوان بزرگ ایران نسبت به سرگذشت افراسیاب و کی خسرو، غم انگیزتر است. رستم نیز، نه در جنگ بلکه به دست برادر ناتنی خود کشته شده است.
از سرگذشت پهلوانی مانند رستم که پسرش، سهراب را به دست خودش کشته است و مرگ خود او به دست برادرش داستان زندگی اش به پایان می رسد؛ چه درس عبرتی می گیریم؟
بله، دشمن در جای دور نیست بلکه دشمن بسیار نزدیکتر از آن است که ما تصور می کنیم؛ یعنی در پهلوی ما و یا در درون خانواده ی ما می تواند دشمن وجود داشته باشد، بنابراین اول باید دشمن درونی خود را کشت، بعد دشمن بیرونی را از بین برد. دشمن درونی، خطرناک تر از دشمن بیرونی است.
اکنون باید به این ابهام پاسخ بدهیم که چرا در طول روابط ایران و توران فقط یک پادشاهی را مشاهده می کنیم و در ایران چندین پادشاه؟
زیرا در واقع پادشاهان تورانی با ایران جنگ نداشتند. ایران و توران همیشه در کنار یکدیگر زندگی می کردند و آنها را جدا نمی توانیم، بررسی کنیم. شاید به خاطر همین محمود کاشغری در کتاب «دیوان الغات الترک» یک ضرب المثلی را آورده است که:
Tatsiz turk bulmas,bassiz burk bolmas
(Diwani lughat at -turk,Mahmud kashghari.Vol 2,p 408.)
به معنی آن است که: «تات (یعنی فارس)، بدون ترک، سر بدون کلاه نمی باشد.»
این ضرب المثل نشان می دهد که از قدیم ترک و فارس همیشه در کنار یکدیگر به سر می بردند: یعنی ترک را بدون فارس و فارس را بدون ترک نمی شود، تصور کرد. امروز در ایران هفتاد میلیون جمعیت زندگی می کند و در میان این جمعیت اقوام ترک زبان مانند: ترک آذری، ترکمان، قشقایی و حلاج زندگی می کنند.
اقوام ترک زبان ایران زمین از چه زمانی در ایران زندگی می کنند ما دقیقاً نمی دانیم اما حدس می زنیم که از زمانی که ایران به عنوان یک کشور مطرح شده است، این اقوام در ایران زندگی می کرده است و امروزه نیز در این کشور زندگی می کند.
نتیجه
پیغام شاهنامه ی فردوسی از تعریف روابط ایران و توران به نظر نگارنده این است که: «با نزدیکان، دشمنی کردن عاقبت خوبی ندارد و نتیجه ی آن فقط افسردگی، افسوس و سیاه بختی است. غیر از این پهلوان، امکان دارد در جنگ پیروز شود اما از چنگ حسادت، نادانی و تنگ چشمی نمی تواند فرار کند.» فردوسی در شاهنامه ی فردوسی پیغامهای گوناگونی برای خوانندگان داشته است که ما به چندین مورد از اینها اشاره نمودیم.به طور خلاصه، فردوسی در داستان سرایی بسیار بلندی که در شاهنامه روایت می کند، پیغامهای ظریفی را برای هر خواننده داشته است که آنها بعضی وقتها به طرز مستقیم گفته شده است و برخی زمانها به طور رمزی بیان شده است؛ یعنی در شاهنامه به هر جمله و هر کلمه باید توجه داشت اما مهمترین مسأله این است که آیا ما از خواندن شاهنامه درس عبرتی گرفته ایم یا نه؟ و اگر درس عبرت گرفته ایم، چه درس عبرتی گرفته ایم؟ و اگر ما به جای هر کدام از این شخصیتهای شاهنامه قرار داشتیم، چگونه تصمیم می گرفتیم؟
بنابراین هر خواننده، حقیقت را باید از اساطیر جدا کرده و پیغام فردوسی را بیابد اما این کار، کار آسانی نیست ولی با اندکی ژرف اندیشی امکان پذیر خواهد بود.
پی نوشت ها:
1. در مهرماه سال 1388 ه.ش. برابر با سپتامبر 2009 م. همایشی جهانی با نام «شاهنامه و میراث دشت کبیر» به میزبانی کتابخانه ی مرکزی آلماتی قزاقستان با همکاری بنیاد فردوسی برگزار شد و شاهنامه پژوهان نُه کشور آسیای میانه به کوشش ایران و قزاقستان گرد هم آمدند و مقاله های گوناگونی ارایه دادند که جملگی حاکی از آن بود که کشورهای آسیای میانه، فرهنگ و تمدن مشترکی با ایران زمین دارند و شاهنامه ی فردوسی، میراث مشترک همه ی این کشورها تلقی می شود. (رج. کتاب مجموعه مقاله های همایش جهانی شاهنامه و میراث دشت کبیر، نشر کتابخانه ی مرکزی قزاقستان، به زبان روسی، آلماتی، 2009 م.)
2. شاهنامه، ابوالقاسم فردوسی، نشر بهزاد، ص 4، تهران، 1376.
3. همان، ص 26.
1-شاهنامه، ابوالقاسم فردوسی، نشر بهزاد، تهران، 1376.
2- تاریخ ایران، رضا شعبانی، نشر امیرکبیر، تهران، 1379.
3- تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، دوره ی 8 جلدی، نشر فردوس، تهران، 1379.
4- تاریخ ادبیات ایران، ادوارد برون، ج2، نشر مروارید، تهران، 1373.
5- کیانیان، آرتور کرستنسن، نشر علمی و فرهنگی، تهران، 1336.
6- دنیای ایران و توران، مجموعه مقالات کنفرانس بین المللی نشر مرکز دیپلماسی و اسناد، تهران، 1381.
7 گنج سخن، ذبیح الله صفا، نشر ققنوس، تهران، 1374.
8- ادیان و اساطیر، حمیرا زمردی، نشر زوار، تهران، 1382.
9- رستم و داستان، ت. ایزتیلواف، نشر جزوشی، آلماتی، 1961.
10. Said Hamidian,An introduction to Ferdowsi's thought and art,Nashr-e Markaz,Tehran,1993.
منبع مقاله:
موحدفر، یاسر؛ (1390)، فردوسی پژوهی (مجموعه مقالاتی به قلم گروهی از نویسندگان)، تهران: خانه کتاب، چاپ اول
نویسنده: دکتر غالیه قمبربکاوا؛ پژوهشگر انستیتوی شرق شناسی آکادمی علوم قزاقستان
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}