به کوشش: رضا باقریان موحد




 
الا یا ایها الساقی اَدر کاساً و ناولها *** که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها
به بوی نافه ای کآخر صبا زان طُرّه بگشاید *** ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل ها
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم *** جرس فریاد می دارد که بر بندید محمل ها
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید *** که سالک بی خبر نبود ز راه و رسم منزل ها
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هائل *** کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها
همه کارم ز خود کامی به بد نامی کشید آخر *** نهان کی ماند آن رازی کز و سازنده محفل ها
حضوری گر همی خواهی ازو غایب مشو حافظ *** مَتی ما تَلق مَن تَهوی دَعِ الدُّنیا و اَهملها

1.ای معشوق!جام شراب را به گردش درآور و به من نیز برسان تا به واسطه ی نوشیدن از آن، وجود ناچیز خود را فراموش کرده و در عشق تو مست و محو شوم و مشکلات راه عشق را -که در ابتدا آسان جلوه می کرد -فراموش کنم و همه ی محنت ها و بیماری هایم به راحت ها و صحت ها و نعمت ها مبدل شود.
2.به این امید که باد صبا -این پیام آور کوی معشوق -عطر گیسوی او را بپراکند و به مشام مشتاقان و شیفتگان برساند و جان تازه ای به کالبدشان بدمد، چه دل ها که خون است و چه بسیار عاشقانی که در رنج و بی قراری اند؛ در این راه سختی ها و حجاب های بسیاری به وجود آمد و عاشقان را از این فیض الهی محروم کرد.
3.من درین کاروانسرای دنیا -که محل کسب معرفت جانان و رسیدن به مقامات معنوی است -چگونه می توانم آسوده باشم؟ چون هر لحظه از هر سو این فریاد بلند است که:هنگام رفتن است و باید کوچید، این در حالی است که من هنوز برای سفر توشه ی مناسبی آماده نکرده ام.
4.اگر مرشد کامل و پیر طریقت به تو دستور دهد که کاری انجام دهی که در ظاهر، خلاف ادب است -مثلاً سجاده ات را که نماد پاکی و طهارت است با شراب آغشته کنی -این کار را انجام بده، زیرا اسرار آن بر تو پوشیده است و او که از اسرار این منازل آگاه است، از تو می خواهد که طاعات و عبادات خود را به وسیله ی شراب عشق دوست از ریا و دروغ پاک کنی.
5.این دنیای مادی در حقیقت مانند شبی تاریک و راهی باریک است و هر لحظه گردابی هولناک و امواجی سهمگین از سختی ها و خطرات در سر راه است که می تواند سرمایه ی یک عمر انسان را نابود کند.آیا آن عارفان واصل و به حق رسیده، حالِ ما را می دانند؟
6.گفتار و کردارم درین دنیا همه براساس خودخواهی و آلوده به هوای نفس بود و عباداتم نیز ریاکارانه بود نه عاشقانه؛ اما اینک فهمیده ام که این کارها فایده ای برایم ندارد و در بارگاه دوست، روسیاه و رسوا و بد نام شده ام و این راز من افشا شده است.
7.ای حافظ!اگر آرزوی دیدار آن دوست را داری و می خواهی به مرتبه ای از مراتب حضور برسی، از این ایام کوتاه عمر به خوبی استفاده کن و سعی بنما که سرمایه ی کسب کمالات را به دست آوری و از یاد معشوق غافل نشوی.آن گاه که به دیدار دوست رسیدی، دنیا را رها کن و فراموشش بنما.

منبع مقاله :
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول