شکفته شد گل حمر او گشت بلبل مست
اساس توبه که در محکمی چو سنگ نمود *** ببین که جام زُجاجی چه طُرفه اش بشکست
بیار باده که در بارگاه استغنا *** چه پاسبان و چه سلطان چه هشیار و چه مست
ازین رباط دو در چون ضرورت است رحیل *** رواق و طاق معیشت چه سر بلند و چه پست
مقام عیش میسّر نمی شود بی رنج *** بلی به حُکم بلا بسته اند عهد الست
به هست و نیست مرنجان ضمیر و خوش می باش *** که نیستی است سرانجام هر کمال که هست
شکوه آصفی و اسب باد و منطق طیر *** به باد رفت و ازو خواجه هیچ طرف نبست
به بال و پر مرو از ره که تیر پرتابی *** هوا گرفت زمانی ولی به خاک نشست
زبان کِلک تو حافظ چه شُکر آن گوید *** که گفته ی سخنت می برند دست به دست
1.ای صوفیان ریاکار که اگر شرایط مساعد باشد، مخفیانه به باده نوشی هم می نشینید، بهار آمد و گل شکفته شد و بلبل از عشق گل مست و عاشق شده است؛ بشتابید به سوی باده نوشی و شادی و مستی؛ زیرا زمان باده نوشی و شاد بودن الان است.
2.ای صوفیان باده پرست که ظاهراً توبه کرده اید!ببینید که چگونه جام شراب -که از جنس شیشه است -اصل و اساس توبه را که در استواری و جدیت مانند سنگ به نظر می رسد، می شکند.
3.ای ساقی!جام شراب را بیاور و به مشتاقان بنوشان؛ زیرا که در بارگاه معشوق -که بی نیاز از همه ی ماست -شاه و گدا و مست و هوشیار، همه یکسانند و لطف و رحمت او شامل همه خواهد شد.
(اشاره به آیه 53 سوره زمر)
4.هنگامی که رفتن از این دنیای فانی -که از یک در آن وارد می شویم و از در دیگر خارج -حتمی و ضروری است؛ پس دیگر فرقی نمی کند خانه ای که در آن زندگی می کنیم، مجلّل و با شکوه باشد، یا ساده و بی رونق.در این دنیای ناپایدار به فکر زندگی مادی نباشید و فقط به یاد دوست باشید.
5.خوشی و شادی بدون تحمل رنج امکان ندارد؛ زیرا همان روزی که با معشوق در آغاز آفرینش پیمان بستیم و «بلی»گفتیم،بلای این عشق و ایمان را به جان خریدیم؛ آری بلا کشیدن و صبر کردن لازمه ی عشق است.(اشاره به آیه ی 172 سوره اعراف)
6.ای انسان!دل خود را به خاطر داشتن یا نداشتن مادیات دنیایی آزرده و عمر خود را در این راه بیهوده ضایع مکن و خوش دل و عاشق پیشه باش؛ زیرا هر چیزی که با معیارهای این جهان به حدّ کمال رسیده باشد، مانند دانش و جاه و مال و...همه فناپذیر است و فقط عشق است که فانی و نابود نمی شود.(اشاره به آیه 88 سوره قصص و آیه ی 26 سوره رحمن)
7.شکوه و قدرت دنیایی نیز سرانجام از بین می رود و به صاحبانش وفا نمی کند؛ مثلاً شکوه و قدرت حضرت سلیمان و وزیرش -که باد تحت فرمانشان بود و زبان مرغان نیز می دانستند -همه بر باد فنا رفت و صاحبانشان بهره ای از آن نبردند.
(اشاره به آیه ی 8 سوره انبیاء آیه ی 16 سوره نمل)
8.تیر کمان -که پری به آن بسته اند -به هوا می رود، اما سرانجام به خاک می افتد؛ پس ای انسان!این مقام و منزلت ظاهری دنیا تو را نفریبد و مغرور نسازد؛ زیرا سرانجام همه چیزهای این دنیا نابودی است و نباید به آنها دلخوش بود.
9.ای حافظ! سخن تو را مانند تحفه ای گرانبها دست به دست می برند؛ چون همیشه از سوز دل حرف می زنی و شعر می سرایی و حرفی که از دل برخیزد لاجرم به دل نشیند؛ اینک زبان و قلم تو چگونه می توانند شکر گزار این نعمت باشند؟!
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}