جز آستان توام در جهان پناهی نیست
عدو چو تیغ کشد من سپر بیندازم *** که تیغ ما به جز از ناله ای و آهنی نیست
چرا از کوی خرابات روی بر تابم *** کزین به ام به جهان هیچ رسم و راهی نیست
زمانه گر بزند آتشم به خرمن عمر *** بگو بسوز که بر من به برگ کاهی نیست
غلام نرگس جمّاش آن سهی سروم *** که از شراب غرورش به کس نگاهی نیست
مباش در پی آزار و هر خواهی کن *** که در شریعت ما غیر ازین گناهی نیست
عنان کشیده رو ای پادشاه کشور حُسن *** که نیست بر سر راهی که دادخواهی نیست
چنین که از همه سو دام راه می بینم *** بِه از حمایت زلفش مرا پناهی نیست
خزینه دل حافظ به زلف و خال مده *** که کارهای چنین حدّ هر سیاهی نیست
1. ای یار! در جهان به جز درگاه تو پناهی ندارم؛ خانه ی تو تنها جایی است که می توان به آن پناه برد و برای انجام کاری و حلّ مشکلی به آن مراجعه کرد.
2. هنگامی که دشمن به قصد کشتن من شمشیر بکشد، چاره ای جز تسلیم نیست؛ من با ناله و آه سحرگاهی به جنگ او می روم و از دست او به خدا می نالم.
3. من چرا از خرابات روی بگردانم؟ آنجا پناهگاه روحی و معنوی ما عاشقان است و راهی بهتر از مستی و رندی در کوی میکده برای من نیست؛ زندگی عاشقان و رندان، بهترین زندگی است.
4. اگر روزگار به خرمن عمر من آتش بزند و آن را نابود کند، بگذار بسوزاند؛ زیرا در نظر من این زندگی دور از یار هیچ ارزشی ندارد، برای عاشق نومید، زندگی چه ارزشی دارد؟
5. من بنده و غلام چشم مست و دلفریب آن معشوق زیبا و بلند بالایی هستم که از باده ی غرور و تکبّر سرمست است و به کسی توجه و عنایتی ندارد. او مست زیبایی خویش است و به عاشقان نظری نمی کند.
6. به دنبال آزار و اذیت مردم مباش و جز این هر چه می خواهی بکن؛ زیرا در دین و آیین ما عاشقان رند، گناهی بزرگ تر از آزار خلق نیست.
7. ای معشوقی که پادشاه کشور زیبایی هستی، آهسته حرکت کن؛ زیرا بر سر هر راهی که بگذری، عاشقانه دلباخته ی تو جهت دادخواهی نشسته اند. عاشقانت در همه جا منتظر آمدنت هستند تا شاید توجه و عنایتی ببینند.
8. این گونه که از هر طرف دام های بسیاری می بینم؛ پناهگاهی بهتر از گیسوی تو نیافتم که مرا از این دام ها برهاند. عاشقی بهترین پناهگاه است که انسان را از دام های شیطانی و دنیایی نجات می دهد.
9. ای یار! گنجینه ی دل حافظ را که با زلف و خال سیاه خود ربودی، اینک آن را به آنها مسپار که این چنین کارهای مهم لایق هر راهزن سیاه دلی نیست.
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}