به کوشش: رضا باقریان موحد
 
 



 
آن کس که به دست جام دارد *** سلطانی جم مدام دارد
آبی که خضر حیات ازو یافت *** در میکده جو که جام دارد
سر رشته ی جان به جام بگذار *** کاین رشته ازو نظام دارد
ما و می و زاهدان و تقوی *** تا یار سر کدام دارد
بیرون ز لب تو ساقیا نیست *** در دور کسی که کام دارد
نرگس همه شیوه های مستی *** از چشم خوشت به وام دارد
ذکر رخ و زلف تو دلم را *** وردی است که صبح و شام دارد
بر سینه ی ریش دردمندان *** لعلت نمکی تمام دارد
در چاه ذقن چو حافظ ای جان *** حُسن تو دو صد غلام دارد

تفسیر عرفانی
1. کسی که جام باده را در دست دارد و از آن می نوشد، همیشه پادشاهی و جاه و جلال جم از آنِ اوست و از همه ی اسرار آگاهی دارد.
2. آبی را که خضر با نوشیدن آن عمر جاودانه یافت، در میخانه بجوی که در جام شراب است. آب حیات که عمر جاوید می دهد، همین شراب است.
3. اختیار جان و زندگی خود را به جام شراب بسپار؛ زیرا رشته ی عمر، با آن سر و سامان می یابد. بگذار شراب به جان تو آرامشی بدهد.
4. ما با شراب، همراه و ملازم هستیم و زاهدان با پارسایی و تقوی؛ تا ببینیم که معشوق به کدام یک از ما توجه و عنایت دارد.
5. ای ساقی! کسی که در روزگار به آرزو رسید و کامیاب شد، فقط از لب شیرین تو به مقصود رسیده است.
6. گل نرگس، تمام روش های مستی و شیوه های دلبری را از چشم زیبا و مست تو وام گرفته است. زیبایی گل نرگس، تقلیدی از زیبایی چشمان تو است.
7. ای یار! ذکر چهره و گیسوی زیبای تو برای دل من مانند دعایی است که هر صبحگاه و شامگاه بر زبان می راند. دل من همیشه به یاد توست و انگار صبح و شام، دعایی بر زبان دارد. صبح روشن به یاد روی زیبای تو و شام تاریک به یاد موی سیاه تو.
8. ای معشوق! لب شیرین تو به جای این که سینه ی زخمی عاشقان را درمان کند، بر آن نمک می پاشد و درد آن را می افزاید.
9. ای معشوق عزیزتر از جانم! زیبایی تو عاشقان بسیاری را مانند حافظ، اسیر و گرفتار عشق خود کرده است؛ زیبایی تو خیلی ها را عاشق کرده است.

منبع مقاله: باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول.