به کوشش: رضا باقریان موحد

 
 
 


 
یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد*** دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
آب حیوان تیره گون شد خضر فرّخ پی کجاست*** خون چکید از شاخ گل باد بهاران را چه شد
کس نمی گوید که یاری داشت حقّ دوستی*** حق شناسان را چه حال افتاد یاران را چه شد
لعلی از کان مروّت بر نیامد سال هاست*** تابش خورشید و سعی باد و باران را چه شد
شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار*** مهربانی کی سرآمد شهریاران را چه شد
گوی توفیق و کرامت در میان افکنده اند*** کس به میدان در نمی آید سواران را چه شد
صد هزاران گل شکفت و بانگ مرغی برنخاست*** عندلیبان را چه پیش آمد هزاران را چه شد
زهره سازی خوش نمی سازد مگر عودش بسوخت*** کس ندارد ذوق مستی میگساران را چه شد
حافظ اسرار الهی کس نمی داند خموش*** از که می پرسی که دور روزگاران را چه شد

تفسیر عرفانی
1.کسی به فکر کمک و دوستی نیست، بر سر یاران چه آمده است؟ زمان دوستی کی به سر آمده است؟ دوستداران به کجا رفتند؟
2.آب حیات، تیره و گل آلود شد.حضرت خضر -که همه جا از قدم های مبارک او با طراوت می شود -کجاست؟ بر سر باد بهاری -که زندگی بخش گل ها و گیاهان است -چه آمده است که همچنان گل ها پر پر می شوند؟
3.کس نمی گوید که یاری بر گردن ما حقّ دوستی و محبت داشت.بر سر دوستان و یاران حق شناس چه آمده است؟ یاران کجا رفتند؟
4.چرا تابش خورشید و سعی باد و باران -که لعل را در سنگ می پروراند -بی حاصل مانده است و چرا سال ها است که می گذرد و از معدن جوانمردی، لعل و گوهری بیرون نیامده است؟
5.این شهر و دیار، سرزمین یاران و دوستان مهربان بود که به یکدیگر عشق می ورزیدند و همدیگر را در سختی ها یاری می کردند.حال در این شهر، دوستی و مهربانی کی به پایان رسید؟ بر سر حاکمان عادل و با محبت آن چه آمده است؟
6.گوی کامیابی و بخشندگی و بزرگواری را در میدان بازی رها کرده اند، اما بر سر دلاوران میدان بازی و چوگان بازان چه آمده است که در میدان بازی حاضر نشده اند؟
7.فصل بهار فرا رسید و هزاران گل زیبا شکوفا شدند، ولی افسوس که آواز پرنده ای که از این همه زیبایی و شکوه به نغمه سرایی بپردازد، برنخاست؛ مگر بر سر بلبلان نغمه سرا چه آمده است؟ و هزاران بلبل و هزاران گل که این بلبلان را به نغمه سرایی وادار کنند، چه شده اند؟
8.ناهید، این الهه ی طرب، دیگر سازی خوشنوا نمی سازد، مگر عودش را سوزانده و از مطربی و نغمه سرایی توبه کرده است؟ دیگر کسی حال و هوای شادی و عیش و نوش و نشاط مستی در سر ندارد، مگر بر سر باده نوشان چه آمده است؟
9.ای حافظ!هر کسی اسرار الهی را نمی داند، پس پیش هر کس این اسرار را بازگو مکن و خاموش باش.از چه کسی می پرسی که بر ر گردش روزگار چه آمده است و چرا اوضاع ناخوشایند است؟ هیچ کس از اوضاع و احوال روزگار مطلع نیست.

منبع مقاله: باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول.