به کوشش: رضا باقریان موحد




 
سمن بویان، غبار غم چو بنشینند بنشانند*** پری رویان، قرار از دل چو بستیزند بستانند
به فتراک جفا دل ها چو بر بندند بر بندند*** ز زلف عنبرین جان ها چو بگشایند بفشانند
به عمری یک نفس با ما چو بنشینند برخیزند*** نهال شوق در خاطر چو برخیزند بنشانند
سرشک گوشه گیران را چو دریابند دُر یابند*** رخ مهر از سحر خیزان نگردانند اگر دانند
ز چشم لعل رُمانی چو می خندند می بارند*** ز رویم راز پنهانی چو می بینند می خوانند
دوای درد عاشق را کسی کاو سهل پندارد*** ز فکر، آنان که در تدبیر درمانند درمانند
چو منصور از مراد آنان که بردارند بردارند*** بدین درگاه، حافظ را چو می خوانند می رانند
درین حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند*** که با این درد اگر دربند در مانند درمانند

تفسیر عرفانی
1.معشوقان زیباروی خوشبو هنگامی که با عاشقان همنشین می شوند، غم و اندوه را از دل آنها می زدایند و چنانچه به خشم و ستیز با مشتاقان خود بپردازند و به آنها بی توجهی کنند، دل عاشق آنها را بی قرار می کنند.
2.خوبرویان به هنگامی که آهنگ سواری می کنند، دل های مشتاقان و حاظران را به ترک بند خود می بندند و بر عاشقان ستم روا می دارند و چون بند زلف سیاه زیبا و خوشبوی خود را باز می کنند تا آن را شانه زده و پریشان کنند، جان های عاشقان را که در پیچ و تاب زلف خود اسیر کرده اند، می ریزند و حاظران را به جان فشانی وادار می کنند.
3.پس از طی روزگار طولانی دوری و انتظار، هنگامی که لحظه ای در کنار ما می نشینند، زود از جا بلند شده و می روند و موقع برخاستن و عزم رفتن، نهال شوق و اشتیاق را در دل های عاشقان خود می کارند و می روند.
4.اگر قدر احساسات و عواطف خلوت نشینان را بدانند و به قطرات زیبای اشک آنها توجه کنند، درّ و گوهر به دست می آورند.اگر اهل معرفت باشند، هرگز رخ زیبای خود را از صاحبدلان و عاشقان بر نمی گردانند و آنها را دوست خواهند داشت.
5.خنده ی دلنشین معشوقان زیبارو، اشک خونین از چشمان من عاشق جاری کرده و بر چهره ام می نشاند و نگاه جذاب یاران پرده از رازهای پنهانی چهره ی من بر می دارد؛ وقتی به روی من می نگرند تمام اسرار نهانی ام را می خوانند.
6.کسی وجود ندارد که دوای درد عاشق را آسان بداند و کسانی هم که با فکر و تدبیر، در اندیشه ی درمان درد عاشق هستند، در این کار ناتوانند.
7.کسانی که همچون حسین بن منصور حلّاج از عشق نصیبی می برند، همچون او هم بر سر دار می روند؛ یعنی کامیابی در راه عشق، ترک سر گفتن است.حافظ را نیز به درگاه معشوق فرا می خوانند و چون او را لایق نمی بینند، از آنجا می رانند و به درگاه نمی پذیرند.
8.در این بارگاه عشق، چنانچه عاشقان اظهار تمنّا و نیاز کنند، با بی مهری و بی توجهی معشوق روبه رو می شوند و آنان که برای درد عشق در اندیشه ی درمان می باشند، یقیناً درمانده خواهند شد.

منبع مقاله: باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول.