هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود
از دماغ من سرگشته خیال دهنت*** به جفای فلک و غصّه دوران نرود
در ازل بست دلم با سر زلفت پیوند*** تا ابد سر نکشد وز سر پیمان نرود
هر چه جز بار غمت بر دل مسکین من است*** برود از دل من، وز دل من آن نرود
آن چنان مهر توام در دل و جان جای گرفت*** که اگر سر برود از دل و از جان نرود
گر رَوَد از پی خوبان دل من معذور است*** درد دارد چه کند کز پی درمان نرود
هر که خواهد که چو حافظ نشود سرگردان*** دل به خوبان ندهد و ز پی ایشان نرود
تفسیر عرفانی
1.ای معشوق!نقش و تصویر تو هرگز از صفحه ی دل و جان من پاک نمی شود؛ هیچ گاه از یاد و خاطر من، تصویر آن یار سرو قامت خوشرفتار محو نمی شود.عاشق واقعی، هیچ گاه معشوق خود را فراموش نمی کند.
2.ای یار!با همه ظلم و اندوهی که فلک و روزگار، نصیب من کرده، از خاطر و اندیشه ی من عاشق و حیران، نقش دهان زیبا و شیرین تو هرگز بیرون نخواهد رفت.
3.ای معشوق!در ازل، دل من با زلف زیبا و تابدار تو پیوند عشق و محبت بست و تا ابد پیمان شکنی نخواهد کرد و بر سر عهد خود باقی خواهد ماند.
4.ای محبوب!هر غم دیگری که در دل بیچاره ی من است، فراموش می شود و از خاطر می رود، به جز غم عشق تو که هرگز از دل عاشق من بیرون نخواهد رفت و فراموش نمی شود.
5.ای یار!عشق تو چنان در دل و جان من جای گرفته که اگر در این راه، سر خود را از دست بدهم، همچنان عشق تو در دل و جانم باقی است و هرگز بیرون نمی رود.عاشق واقعی، هیچ گاه دست از عشق نمی کشد.
6.اگر دل من به دنبال زیبارویان می رود، عذرش پذیرفته است؛ زیرا درد عشق دارد و عاشق دردمند اگر در پی درمان درد خود نباشد، چه می تواند بکند؟
7.هر کس که می خواهد مانند حافظ، حیران و سرگشته نشود، باید به زیبارویان دل نبندد و به دنبال آنها نرود؛ عاشق شدن با سرگردانی و بیچارگی همراه است؛ هرکس به دنبال آرامش است نباید عاشق شود.
/م
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}