عید است و آخر گل و یاران در انتظار
عید است و آخر گل و یاران در انتظار *** ساقی به روی شاه ببین ماه و می بیار
دل بر گرفته بودم از ایام گل ولی *** کاری بکرد همّت پاکان روزه دار
دل در جهان مبند و به مستی سؤال کن *** از فیض جام و قصّه ی جمشید کامگار
جز نقد جان به دست ندارم شراب کو *** کان نیز بر کرشمه ی ساقی کنم نثار
خوش دولتی است خرّم و خوش خسروی کریم *** یا رب ز چشم زخم زمانش نگاه دار
می خور به شعر بنده که زیبی دگر دهد *** جام مرصّع تو بدین درّ شاهوار
گر فوت شد سَحور چه نقصان، صبوح هست *** از می کنند روزه گشا طالبان یار
زانجا که پرده پوش عفو کریم توست *** بر قلب ما ببخش که نقدی است کم عیار
ترسم که روز حشر، عنان بر عنان رود *** تسبیح شیخ و خرقه ی رند شرابخوار
حافظ چو رفت روزه و گُل نیز می رود *** ناچار باده نوش که از دست رفت کار
1.عید فطر فرارسیده است و پایان فصل رویش و شکوفایی گل و دوستان عاشق در انتظارند.ای ساقی!به هنگام طلوع هلال ماه نو به چهره ی شاه نگاه کن تا ماه خوشی در پیش داشته باشیم و آنگاه به مبارکی و میمنت شراب بیاور.
2.از دوران کوتاه شادابی و نشاط گل دل برکنده و ناامید شده بودم، ولی توجه باطنی و عنایت انسان های پاک روزه دار کاری کرد که عمر گل طولانی شود؛ یعنی ماه، روز قبل از پایان یافتن فصل بهار و رویش گل ها تمام گشت.
3.دل به این دنیای فانی و بی وفا مبند و این دوران شادی و نشاط و فرصت های کوتاه زندگی را دریاب.در حالت مستی از بخشش و بهره ای که از مستی نوشیدن جام شراب نصیب می شود و از داستان جمشید سعادتمند سؤال کن.
4.سرمایه ای ندارم و آنچه دارم سرمایه ی جانم است که آن را فدا می کنم.شراب کجاست تا بنوشم و مست شوم و در این حالت جان ناچیزم را نثار ناز و عشوه و توجه ساقی زیبا و دلربا نمایم؟
5.بخت موافق و اقبال خوش و نیکی دارد و پادشاهی بخشنده و بزرگوار است.خدایا!او را از چشم بد حسودان روزگار محفوظ بدار.
6.اگر همراه با شنیدن شعر من شراب بنوشی، جام گوهر نشان شاهانه ی تو مروارید گرانبهای شعرم را زیباتر خواهد کرد و به آن زیبایی دیگری خواهد بخشید.
7.اگر سحری از دست رفت و گذشت، اشکالی ندارد؛ در عوض سحر ماه رمضان، مجلس عیش صبحگاهی برپا می کنیم و شراب معرفت موجود است و عاشقان روزه ی خود را با آن می گشایند.
8.چون اقتضای پرده پوشی بزرگوارنه ی تو این است که بخشنده باشی و از گناهان درگذری؛ بنابراین بر این جان و دل ما که چون سکّه ی ناخالصی بی ارزش است، رحم کن.وجود ناقابل من و محبّت مرا بپذیر.
9.می ترسم از اینکه در روز قیامت و حسابرسی، تسبیح شیخ ریاکار و خرقه ی رند باده نوش در پیشگاه حق ارزش برابری داشته باشند و زهد و عبادت بهتر از رندی و میخوارگی ما نباشد.
10.ای حافظ!بهار و فصل رویش گل رو به پایان است و ماه روزه هم تمام شده است، پس شراب بنوش که اختیار کار از دست من و تو خارج است؛ هرچه پیش آید، بکن.
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}