منم که دیده به دیدار دوست کردم باز
منم که دیده به دیدار دوست کردم باز *** چه شکر گویمت ای کارساز بنده نواز
نیازمند بلا گو رخ از غبار مشوی *** که کیمیای مراد است خاک کوی نیاز
ز مشکلات طریقت عنان متاب ای دل *** که مرد راه نیندیشد از نشیب و فراز
طهارت ارنه به خون جگر کند عاشق *** به قول مفتی عشقش درست نیست نماز
درین مقام مجازی به جز پیاله مگیر *** درین سراچه ی بازیچه غیر عشق مباز
به نیم بوسه دعایی بجز ز اهل دلی *** که کید دشمنت از جان و جسم دارد باز
فکند زمزمه ی عشق در حجاز و عراق *** نوای بانگ غزل های حافظ شیراز
1.این منم که چشم گشودم و چهره ی دلربای یار را دیدم و جمال او بر من متجلّی شد، ای خدای کارگشا و بنده نواز!به خاطر این نعمت چگونه می توانم شکر تو را به جای آورم؟!
2.به عاشقی که نیازمند رنج و بلای عشق است و به همین بلا زنده می باشد، بگو چهره ی خود را از غبار کوی یار مشوی و پاک مکن که خاک درگاه معشوق، کیمیایی است که عاشق را به مراد و آرزویش می رساند.
3.ای دل شیدا!از مشکلات و مصائب راه عشق، روی مگردان که سالک و عارف واقعی از رنج و سختی های این راه پر نشیب و فراز هیچ واهمه ای ندارد و بیمی به خود راه نمی دهد.
4.اگر عاشق با خون جگر وضو نسازد و پاک نشود، به قول مفتی عشق، نمازش درست نیست؛ تا باطن مرد حق پاک نشود، نماز و گفتگوی او با حق پذیرفته نخواهد شد.نماز و عبادت باید عاشقانه باشد.
5.در این دنیای غیر حقیقی و در این جایگاه بازی، فقط شراب بنوش و عشقبازی و مهرورزی مشغول باش؛ تا در بند دنیای ناپایدار هستی، به وصال محبوب ازلی و درک اسرار غیب نمی رسی.
6.به بوسه ای صاحبدل و عارفی دعایی بخواه، زیرا دعای آنها جسم و جان تو را از فریب و نیرنگ دشمنت دور می سازد.
7.آهنگ زیبای غزل های شیرین و دلنواز حافظ از شیراز، نغمه ی عشق را در سرزمین های حجاز و عراق طنین انداز کرد و شوری عاشقانه بر پا نمود.
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}