دوش به من گفت پنهان، کاردانی تیز هوش
دوش به من گفت پنهان، کاردانی تیز هوش *** وز شما پنهان نشاید کرد سرّ می فروش
گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع *** سخت می گردد جهان بر مردمان سخت کوش
وانگهم در داد جامی کز فروغش بر فلک *** زُهره در رقص آمد و بر بط زنان می گفت نوش
با دل خونین، لب خندان بیاور همچو جام *** نی گرت زخمی رسد آیی چو چنگ اندر خروش
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی *** گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش
گوش کن پند ای پسر، وز بهر دنیا غم مخور *** گفتمت چون دُر حدیثی گر توانی داشت هوش
در حریم عشق نتوان زد دم از گفت و شنید *** زانکه آنجا جمله اعضا چشم باید بود و گوش
بر بساط نکته دانان خود فروشی شرط نیست *** یا سخن دانسته گو ای مرد عاقل یا خموش
ساقیا می ده که رندی های حافظ فهم کرد *** آصف صاحب قِران جرم بخش عیب پوش
1.دیشب صاحبدل با تجربه و هوشیاری به طور پوشیده و پنهان از چشم نامحرمان رازی را با من در میان گذاشت که سزاوار و شایسته نیست که این سرّ او را از شما عاشقان و صاحبدلان مخفی نگه دارم.
2.این پیر مِی فروش چنین گفت:کارها را بر خود آسان بگیر، زیرا گردش روزگار ذاتاً بر انسان های سختگیر که برای دنیا غم می خورند و تحمل خلاف این عادت ها را ندارند، سخت خواهد گرفت.
3.آنگاه جام شرابی داد که از درخشش آن باده ی معرفت،زهره در اوج آسمان ها می رقصید و بر بط می نواخت و می گفت:نوش جانتان.
4.همچون جام شراب باش، با اینکه درونش از شراب سرخ همچون دلی پر خون و غمگین است، ولی میخوران را شاد می کند، انگار که خود شاد است و لبی خندان دارد؛ مانند چنگ نباش که با اندک ضربه ای به فریاد و فغان در می آید.تحمل داشته باش تا محرم اسرار شوی.
5.تا عاشق و محرم راز نشوی، نمی توانی از اسرار عالم معنا که پیر می فروش می داند، رمزی را بشنوی؛ زیرا گوش نامحرمان که اهل درد و عشق نیستند، جایگاه شنیدن پیام هاتف غیب نیست.
6.ای جوان!پند و اندرز مرا به گوش جان بسپار و به خاطر دنیا غم مخور.سخن با ارزش و گرانبهایی به تو گفتم، اگر می توانی آن را در دل نگه دار و به آن عمل نما.
7.در پس پرده ی اسرار غیب باید خاموش بود و سخن از چیزی نگفت و ادّعایی نکرد، برای آنکه همه ی اعضا باید چون گوش و چشم فقط ببینند و بشنوند و حدیث عشق از صوت و حرف مستغنی است.
8.در مجلس و محفل سخندانان و حقیقت شناسان صاحبدل، خودنمایی و اظهار فضل کردن دور از ادب است، پس ای مرد دانا!یا سخن و نکته ای را از روی علم و معرفت بزن یا خاموش باش و گوش کن.
9.ای ساقی!شراب بده که وزیر سعادتمند خوش اقبالی که گناه میخوران را می بخشد و عیب آنها را باز نمی گوید و می پوشاند، به رندی های حافظ پی برده است.
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}