خوش خبر باشی ای نسیم شمال
خوش خبر باشی ای نسیم شمال *** که به ما می رسد زمان وصال
قِصّه العشق لا انفصام لها *** فُصِمَت ها هُنا لِسانُ القال
ما لسلمی و مَن بِذِی سَلَمٍ *** اَیْنَ جِیرانُنا و کیف الحال
عَفَت الدّار و بَعد عافیه *** فَاسألوا حالَها عَن الاطلال
فی جمال الکمال نِلتَ مُنیً *** صرّف الله عنک عَینَ کمال
یا برید الحِمی حَماکَ الله *** مرحبا مرحبا تعال تعال
عرصه ی بزمگاه خالی ماند *** از حریفان و جام مالامال
سایه افکند حالیا شب هجر *** تا چه بازند شبروان خیال
تُرک ماسوی کس نمی نگرد *** آه ازین کبریا و جاه و جلال
حافظا عشق و صابری تا چند *** ناله عاشقان خوش است بنال
1.ای باد صبا!ای پیک عاشقان!خوش خبر باشی که از جانب تو خبری از محبوب یا مژده ی فرا رسیدن زمان وصال معشوق به ما می رسد.
2.داستان عشق، عشق انسان به پروردگار، ماجرایی است که هرگز گسسته نمی شود و پایان نمی پذیرد.زبان سخن در بیان آن دیگر قادر به گفتن و شرح دادن نیست.
3.محبوب در چه حال است و آنها که در کوی محبوبند، در چه حالند؟ و چه کسی به وصال او رسیده است؟ همسایگان کجا هستند و حالشان چگونه است؟ به تعبیر عارفانه یعنی کسی به وصال نرسیده و نمی رسد.
4.خانه پس از سامان یافتن و آبادانی از هم گسست و ویران شد.اکنون حال آن را از خرابه های برجا مانده باید پرسید، این عشق است که خانه ی وجود عاشق را ویران کرده است.
5.در نهایت زیبایی و تجلی کمال مطلق به آرزوهایت رسیدی.خداوند، تو را از چشم زخم دور کند.
6.ای قاصد دیار محبوب!خدا تو را حمایت و حفظ کند.خیر ببینی، بیا بیا که بسیار خوش آمدی.
7.صحن مجلس عیش و شادمانی از یاران همدل و هم پیاله و جام لبالب از شراب خالی است.محفل رهروان حق از وجود صاحبدلان و عارفان و اسراری که در این محفل از آن گفتگو می شود، خالی است.
8.اکنون که شب تاریک دوری و فراق از معشوق بر همه جا سایه افکنده، باید دید که خیال ها و آرزوهایی که در خلوت شب عاشق را به کوی محبوب می برند، چه نقشی بازی می کنند و چه کاری از دستشان برمی آید.
9.معشوق زیبای دلفریب ما به سوی کسی نگاه نمی کند و توجهی ندارد.آه و فریاد از این بزرگی و عظمت و جاه و جلال او که هر عاشقی به حریم او راه ندارد.
10.ای حافظ!تا کی می توانی عاشق بود و شکیبایی هم پیشه کرد و غم فراق را پذیرفت و خاموش ماند؟ ناله سر ده که ناله ی عاشقان، خوش و دلنشین است.
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}