به کوشش: رضا باقریان موحد




 

به دقت گل شدم از توبه ی شراب خجل *** که کس مباد ز کردار ناصواب خجل
صلاح ما همه دام ره است و من زین بحث *** نی ام ز شاهد و ساقی به هیچ باب خجل
بود که یار نرنجد ز ما به خُلق کریم *** که از سؤال ملولیم و از جواب خجل
ز خون که رفت شب دوش از سراچه ی چشم *** شدیم در نظر رهروان خواب خجل
رواست نرگس مست ار فکند سر در پیش *** که شد ز شیوه ی آن چشم پر عتاب خجل
تویی که خوب تری ز آفتاب و شکر خدا *** که نیستیم ز تو در روی آفتاب خجل
حجاب ظلمت از آن بست آب خضر که گشت *** ز شعر حافظ و آن طبع همچو آب خجل
#330@


1.فصل بهار و شکوفایی گل سرخ است.در این فصل به سبب توبه از نوشیدن شراب شرمسار که امیدوارم هیچ وقت کسی از انجام عمل نادرست خود شرمنده نشود.شرمنده از توبه ی خود هستم.
2.اینکه ادعای صلاح و پرهیزکاری و تقوی داریم، همگی یک فریب است؛ اما من که ادعای تقوی ندارم، معشوق زیبا و ساقی را دوست دارم و از دست او شراب می گیرم و می نوشم و از این کار شرمنده هم نیستم.
3.انتظار می رود که معشوق با آن اخلاق پسندیده و گذشت و بزرگواری که دارد، از ما رنجیده خاطر نگردد؛ زیرا که ما از تمنای محبت از محبوب و بازخواست از او دلتنگ می شویم و از جواب رد و بی اعتنایی معشوق شرمنده می گردیم.
4.از بس که دیشب در غم فراق معشوق گریه کردیم، خواب نتوانست در چشم ما بماند و مانند رهروی دور شد و در چشم رهروان بی خبر از عشق که آسوده خوابیده اند، شرمنده شدیم.
5.اگر گل نرگس مست و زیبا سر به زیر و شرمنده باشد، شایسته است؛ زیرا که از عشوه و دلربایی آن چشم پر عتاب معشوق شرمسار می باشد.
6.ای معشوق!تو همان کسی هستی که از آفتاب، زیباتر و درخشنده تری و سپاس خدا را که از مقایسه ی تو با آفتاب شرمنده نیستم.
7.طبع روان حافظ از آب حیات خضر زلال تر است و از این جهت، آب حیات به تاریکی پناه برده است و در حجاب ظلمت فرورفته است تا در مقابل شعر روان حافظ که چون آب جاری است.دیده نشود و شرمنده نگردد.

منبع مقاله :
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول