کرشمه ای کن و بازار ساحری بشکن
به باده ده سر و دستار عالمی یعنی *** کلاه گوشه به آیین سروری بشکن
به زلف گوی که آیین دلبری بگذار *** به غمزه گوی که قلب ستمگری بشکن
برون خرام و ببر گوی خوبی از همه کس *** سزای حور بده رونق پری بشکن
به آهوان نظر شیر آفتاب بگیر *** به ابروان دو تا قوس مشتری بشکن
چو عطر سای شود زلف سنبل از دم باد *** تو قیمتش به سر زلف عنبری بشکن
چو عندلیب فصاحت فرو شد ای حافظ *** تو قد را و به سخن گفتن دری بشکن
تفسیر عرفانی
1. ای معشوق! ناز و غمزه ای کن و بازار سحر و جادوگری را از رونق بینداز و با عشوه و دلبری خود، شهرت سامری را بی اعتبار کن.
2. ای یار! عاشقان را بی قرار کن، انگار که همه زیر فرمان تواند؛ سر و دستار همه ی مردم عالم را نابود و پریشان کن، یعنی به رسم بزرگان گوشه ی کلاهت را بشکن و ناز و تفاخر بفروش.
3. ای محبوب! به گیسوی زیبا و پریشانت بگو دیگر دست از دلبری و عشوه گری بردارد و به ناز و عشوه ی چشم دلفریبت بگو که قلب ظلم و ستمگری را بشکند؛ این قدر با زلف و نگاه دلفریب خود عاشقان را آزار مده.
4. ای یار! با ناز و عشوه بیرون بیا و در زیبایی و دلربایی بر همه سبقت بگیر و با این کار، سزای حور بهشتی را بده و زیبایی پری را از رونق بینداز؛ تو از زنان سیه چشم بهشت زیباتر و از پریان لطیف تری.
5. ای معشوق! برخلاف اینکه در طبیعت، شیر، آهو را شکار می کند، تو با چشمان مانند آهویت شیر آفتاب را با همه ی درخشندگی و زیبایی شکار کن و با ابروهای کمانی خود، قوس مشتری را درهم بشکن و از رونق بینداز؛ تو از آفتاب و مشتری زیباتر و درخشان تری.
6. ای محبوب! وقتی که بوی خوش سنبل در باغ پخش می شود، تو به باغ بیا تا بدانند که زلف تو از سنبل خوشبوتر است.
7. ای حافظ! وقتی بلبل به آواز خود مغرور است و می نازد، تو با شعر زیبا و فصیح دری خود آن را بی ارزش و بی اعتبار کن.
/م
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}