به کوشش: رضا باقریان موحد




 
نکته ای دلکش بگویم خال آن مهر و ببین *** عقل و جان را بسته زنجیر آن گیسو ببین
عیب دل کردم که وحشی وضع و هر جای مباش *** گفت چشم شیر گیر و غَنج آن آهو ببین
حلقه ی زلفش تماشاخانه ی باد صباست *** جان صد صاحبدل آنجا بسته ی یک مو ببین
عابدان آفتاب از دلبر ما غافلند *** ای ملامت گو خدا را رو مبین آن رو ببین
زلف دل دزدش صبا را بند بر گردن نهاد *** با هواداران رهرو حیله ی هندو ببین
اینکه من در جست و جوی او ز خود فارغ شدم *** کس ندیده است و نبیند مثلش از هر سو ببین
حافظ ار در گوشه ی محراب می نالد رواست *** ای نصیحت گو خدا را آن خَمِ ابرو ببین
از مراد شاه منصور ای فلک سر بر متاب *** تیزی شمشیر بنگر قوّت باز و ببین

تفسیر عرفانی
1. سخن زیبا و جالبی برای بگویم که خال چهره ی معشوق را ببین که چگونه عقل و جان را گرفتار زلف تابدار یار کرده است؛ عاشق در برابر زیبایی معشوق، عقل خود را از دست می دهد و حاضر می شود که جان او فدا کند.
2. بر دل خود عیب و ایراد گرفتم که چرا گریزان و بی قرار است. او در پاسح گفت که به من اعتراض مکن؛ به چشم زیبای معشوق که مانند آهویی است که شیر را شکار می کند، نگاه کن که چگونه دل را بی قرار و شیفته ی خود ساخته است؛ هر کسی هر چه خود دار هم که باشد، باز به دام عشق او می افتد.
3. حلقه ی گیسوی زیبای یار، تماشاگه باد صبا است؛ جایی است که جان صد عارف صاحبدل، گرفتار یک تار موی آن است؛ این عشق، صاحبدل را هم از پا در می آورد و گرفتارشان می سازد.
4. کسانی که درخشش و زیبایی خورشید را ستایش می کنند، از چهره ی درخشان و زیبای معشوق ما بی خبرند؛ به خاطر خدا ای سرزنش کننده! از آفتاب طرفداری مکن؛ بیا و به چهره ی زیبای یار ما نگاه کن که از خورشید، تابنده تر است.
5. گیسوی راهزن معشوق، باد صبا را که از هواداران و عاشقانش است، به بند کشیده و گرفتار کرده است؛ ببین که این هندوی سیاه، مشتاقان خود را چگونه اسیر می کند و به دام می اندازد.
6. تا به حال کسی مانند مشعوق مرا ندیده است و نخواهد دید؛ معشوقی که من در جستجوی او خود را فراموش کرده و از خود بی خود شده ام؛ اگر باور نداری به هر طرف نگاه کن؛ عاشقان پریشان او را همه جا می توانی ببینی.
7. اگر حافظ در گوشه ی محراب، ناله و زاری سر می دهد، شایسته است، ای نصیحت کننده! به خاطر خدا آن خم زیبای ابروی معشوق را بنگر تا علت ناله و زاری مرا دریابی؛ ای زاهد! اگر تو هم او را دیده بودی، در محراب به یاد او بودی و از فراقش می نالیدی.
8. ای فلک! از برآوردن مراد و آرزوی شاه منصور سرپیچی مکن و تیزی شمشیر و قوت بازوی او را ببین؛ اگر در برابر خواسته های او مقاومت کنی، با شمشیر تیز و قوت بازوی او روبرو خواهی شد.

منبع مقاله: باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول