به کوشش: رضا باقریان موحد




 
ای پیک راستان خبر یار ما بگو *** احوال گل به بلبل دستان سرا بگو
ما محرمان خلوت انسیم غم مخور *** با یار آشنا سخن آشنا بگو
بر هم چو می زد آن سر زلفین مشکبار *** با ما سر چه داشت ز بهر خدا بگو
هر کس که گفت خاک در دوست توتیاست *** گو این سخن معاینه در چشم ما بگو
آن کس که منع ما ز خرابات می کند *** گو در حضور پیر من این ماجرا بگو
گر دیگرت بر آن در دولت گذر بود *** بعد از ادای خدمت و عرض دعا بگو
هر چند ما بدیم تو ما را بدان مگیر *** شاهانه ماجرای گناه گدا بگو
بر این فقیر، نامه ی آن محتشم بخوان *** با این گدا حکایت آن پادشا بگو
جان ها ز دام زلف چو بر خاک می فشاند *** بر آن غریب ما چه گذشت ای صبا بگو
جان پرور است قصه ی ارباب معرفت *** رمزی بر و بپرس حدیثی بیا بگو
حافظ گرت به مجلس او راه می دهند *** می نوش و ترک زرق ز بهر خدا بگو

تفسیر عرفانی
1. ای باد صبا! ای پیک عاشقان! از معشوق ما خبری بیاور و احوال گل را برای بلبل عاشق و نغمه سرا بازگو کن.
2. ما آشنایان خلوت گاه بزم محبت و عشق هستیم، پس غم مخور و نگران نباش؛ با معشوق، سخن از عشق و محبت بگو؛ تو پیام دوستی را به دوستی می رسانی، اگر رنجشی هست، برطرف خواهد شد؛ ما رفیق دیرین او هستیم.
3. آن هنگامی که معشوق، سر زلف معطّر خود را بر هم می زد و پریشان می ساخت، به خاطر خدا بگو که از این کار درباره ی ما چه هدف و چه نیتی داشت؟ آن دوست هنگامی که به خشم آمده بود، با ما چه می خواست بکند؟ تو را به خدا بگو.
4. به آن کسی که گفت:خاک در دوست، توتیا است، بگو که سخنش را آشکارا در مقابل چشم ما بگوید تا او را به خاطر این سخن ستایش کنیم.
5. به آن کسی که مرا از رفتن به میکده و خرابات باز می دارد، بگو که اگر می تواند این سخن را در برابر پیر و مرشد من بگوید؛ ای کسی که ما را ملامت می کنی! اگر حق با توست، بیا و شکایت خود را به پیر دل آگاه ما بگو که ما را به خرابات می خواند.
6-7. اگر بار دیگر از درگاه معشوق گذر کردی، بعد از به جا آوردن تعظیم و عرض سلام و دعا بگو:اگر چه ما گنهکار هستیم، ولی تو ما را واسطه ی آن سرزنش مکن و به ماجرای گناه این درماندگان و گدایان بزرگوارانه نگاه کن؛ بدی های ما را به خوبی خود ببخش.
8. برای این فقیر و درمانده، نامه ی آن بزرگوار را بخوان و برای این گدای عاشق، ماجرای آن پادشاه را بازگو کن.
9. آن هنگام که معشوق از دست دوستان ناراحت می شد و بر آنها خشم می گرفت، ای باد صبا! بگو که بر دل غریب من که در حلقه ی زلف او اسیر بود، چه گذشت؟
10. ای باد صبا! شنیدن داستان عارفان و صاحبدلان، روح پرور و زندگی بخش است؛ پس برو رمز و نکته ای از آن بیاموز و سپس بیا سخنی از آن را برای ما بازگو کن.
11. ای حافظ! اگر به مجلس او تو را راه می دهند، باده بنوش و مست شو و به خاطر خدا ریاکاری و دورویی را رها کن.

منبع مقاله: باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول