به کوشش: رضا باقریان موحد




 
ای که با سلسله ی زلف دراز آمده ای *** فرصتت باد که دیوانه نواز آمده ای
ساعتی ناز مفرما و بگردان عادت *** چون به پرسیدن ارباب نیاز آمده ای
پیش بالای تو میرم چه به صلح و چه به جنگ *** چون به هر حال برازنده ی ناز آمده ای
آب و آتش به هم آمیخته ای از لب لعل *** چشم بد دور که بس شعبده باز آمده ای
آفرین بر دل نرم تو که از بهر ثواب *** کشته ی غمزه ی خود را به نماز آمده ای
زهد من با تو چه سنجد که به یغمای دلم *** مست و آشفته به خلوتگه راز آمده ای
گفت حافظ دگرت خرقه شراب آلوده است *** مگر از مذهب این طایفه باز آمده ای

تفسیر عرفانی
1. ای معشوقی که با گیسوی تابدار و دراز خود آمده ای! خدا کند که بتوانی لطفی بکنی و فرصت بیشتری داشته باشی؛ زیرا که برای نوازش عاشق دیوانه ای آمده ای.
2. ای یار! لحظه ای ناز و عشوه مکن و اخلاق خود را تغییر بده؛ زیرا که به احوالپرسی عاشقان و نیازمندان محبت خود آمده ای.
3. ای محبوب! چه به قصد صلح و آشتی آمده باشی چه به جنگ و ستیز، در برابر قد و قامت رعنای تو جانم را فدا می کنم؛ زیرا به هر حال ناز و عشوه فقط برازنده ی قامت زیبای توست.
4. ای معشوقی که با لب های سرخ و لعل گون خود، گویی آب و آتش را در هم آمیخته ای! چشم بد از تو دور باد که شعبده باز و ساحر آمده ای. معشوق من از همه زیبارویان، زیباتر است.
5. ای یار! آفرین بر دل مهربان و رحیم تو که به خاطر پاداش و اجر اُخروی برای خواندن نماز بر سر کشته ی ناز و غمزه ی خود آمده ای.
6. ای محبوب! زهد و پارسایی من در برابر تو چه ارزش و اعتباری دارد؟ در حالی که آشفته و مست به خلوتگاه راز و نیاز من آمدی و دل عاشق مرا غارت کردی.
7. گفت:ای حافظ! بار دیگر خرقه تو را آلوده به شراب می بینم؛ مگر از آیین و روش زاهدان برگشته ای و به جمع رندان عاشق پیشه ی مست پیوسته ای؟

منبع مقاله: باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول