در خرابات مغان نور خدا می بینم
جلوه بر من مفروش ای مَلکُ الحاج که تو *** خانه می بینی و من خانه خدا می بینم
خواهم از زلف بتان نافه گشایی کردن *** فکر دور است همانا که خطا می بینم
سوز دل اشک روان آه سحر ناله ی شب *** این همه از نظر لطف شما می بینم
هر دم از روی تو نقشی زندم راه خیال *** با که گویم که درین پرده چها می بینم
کس ندیده است ز مشک خُتن و نافه ی چین *** آنچه من هر سحر از باد صبا می بینم
دوستان، عیب نظر بازی حافظ مکنید *** که من او را ز محبّان شما می بینم
تفسیر عرفانی
1. در خرابات مغان (محفل رندان و آزادگان و عاشقان حقیقی)تجلی نور خدا را می بینم و چه شگفت انگیز است که چه نوری را از چه جایگاه و مکانی می بینم؛ از نظر زاهدان ریاکار، خرابات محل فسق و فجور است، اما من در آنجا نور خدا را می بینم و این عجیب به نظر می رسد.
2. ای امیر کاروان حج! بر من تظاهر و خودنمایی مفروش؛ زیرا تو فقط خانه ی خدا را می بینی، ولی من صاحب خانه را می بینم؛ خداوند در دل عاشقان تجلی می کند و حضور دارد.
3. در این خیال هستم که گره های سر زلف خوبرویان را باز کنم و با این کار، نافه گشایی و عطر پراکنی کنم و این فکر دوری است و شک نیست که این نظر من خطاست. می خواهم رازها و اسرار عشق را بیان کنم، اما این عملی نیست و این نافه گشایی خطاست؛ چرا که راز حق را با نااهل در میان می گذارد.
4. سوز دل و اشک روان و آه سحر و ناله ی شب، این حالات عاشقانه و عارفانه، همگی حاصل لطف و توجه معشوق است.
5. ای معشوق! هر لحظه چهره ی زیبای تو در خیال من نقش می بندد؛ به چه کس می توانم بگویم که در این پرده پر نقش و نگار چها می بینم؟ معشوق هر لحظه در دل عاشق به شکلی تجلی می کند و این تجلیات، قابل توصیف نیست.
6. بوی خوشی را که نسیم صبا هر سحرگاه از کوی معشوق با خود می آورد، آن قدر خوشبو و معطّر است که حتی مشک ختن و نافه ی چین هم به پای آن نمی رسد.
7. ای دوستان! حافظ هم به زیبایی های معنوی توجه دارد و هم به زیبایی های این جهانی و آن را می ستاید؛ او را به این دلیل سرزنش مکنید؛ زیرا من او را از دوستداران شما می بینم؛ این نظربازی حافظ هم به مشیّت و اراده ی حق است.
/م
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}