به کوشش: رضا باقریان موحد




 
دردم از یار است و درمان نیز هم *** دل فدای او شد و جان نیز هم
اینکه می گویند آن خوش تر ز حُسن *** یار ما این دارد و آن نیز هم
یاد باد آن کاو به قصد خون ما *** عهد را بشکست و پیمان نیز هم
دوستان در پرده می گویم سخن *** گفته خواهد شد به دستان نیز هم
چون سر آمد دولت شب های وصل *** بگذرد ایّام هجران نیز هم
هر دو عالم یک فروغ روی اوست *** گفتمت پیدا و پنهان نیز هم
اعتمادی نیست بر کار جهان *** بلکه بر گردون گردان نیز هم
عاشق از قاضی نترسد می بیار *** بلکه ازیرغوی دیوان نیز هم
محتسب داند که حافظ عاشق است *** و آصف ملک سلیمان نیز هم

تفسیر عرفانی
1. درد عشقم از معشوق است و درمان آن نیز به دست اوست و دل و جانم هم فدای او شد.
2. اینکه صاحب نظران و عاشقان می گویند:«آن»از جمال و زیبایی بالاتر است، یار ما هم آن جلوه و جمال وصف ناپذیر را دارد و هم کمال و هم جاذبه را.
3. یادش به خیر باد آن کسی که به قصد کشتن و ریختن خون ما عهد و پیمان دیرینه ی خود را که بسته بود، شکست.
4. ای یاران! پوشیده و در پرده سخن خواهم گفت، گر چه می دانم که این قصّه و حکایت در محافل و مجالس مختلف با نغمه و آهنگ نیز گفته خواهد شد که همه از آن با خبر شوند و در پرده نماند.
5. همان طور که اقبال نیک و سعادت و خوشی شب های وصل و دیدار گذشت و به پایان رسید، روزگار ناموفق و ناخوش جدایی و فراق هم به سر خواهد آمد و پایان خواهد یافت.
6. در نظر عاشق، همه ی خوبی ها و لذت های دو جهان، یک جلوه و تجلّی از رخ زیبا و دلآرای اوست. این رازی بود که آشکارا و پنهانی برایت بازگو کردم.
7. نه تنها بر کار دنیای فانی و زودگذر، بلکه بر گردن آسمان و ستارگان نیز اعتمادی نیست؛ به خوشی ها و لذت های ناپایدار این دنیا نباید دل بست و امیدوار بود.
8. شراب بیاور تا بنوشیم و مست و سرخوش گردیم که عاشق و شیدا نه تنها از قاضی بلکه از بازخواست دستگاه حکومت و دیوان جزا نیز باکی ندارد.
9. محتسب و آصف ملک سلیمان (وزیر زمان)می دانند که حافظ، عاشق است و کاری به او ندارند.

منبع مقاله: باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول