به کوشش: رضا باقریان موحد




 

ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیم *** غم هجران تو را چاره ز جایی بکنیم
دل بیمار شد از دست، رفیقان مددی *** تا طبیبش به سر آریم و دوایی بکنیم
آن که بی جرم برنجید و به تیغم زد و رفت *** بازش آرید خدا را که صفایی بکنیم
خشک شد بیخ طرب راه خرابات کجاست *** تا در آن آب و هوا نشو و نمایی بکنیم
مدد از خاطر رندان طلب ای دل ورنه *** کار صعب است مبادا که خطایی بکنیم
سایه ی طایرکم حوصله کاری نکند *** طلب از سایه ی میمون همایی بکنیم
دلم از پرده بشد حافظ خوشگوی کجاست *** تا به قول و غزلش ساز و نوایی بکنیم


1. ای معشوق! ما شب هنگام دست بر دعا بر می داریم تا شاید برای غم دوری و فراق تو چاره ای بیندیشیم؛ نمی دانم چه باید کرد؟
2. ای یاران! دل بیمار و عاشق پریشانم دیگر طاقت ندارد. به داد دلم برسید و به من کمک کنید تا طبیب درد عشق یعنی معشوق را بر سر این بیمار بیاورم و آن را درمان کنم؛ چرا که دوای درد عاشق، دیدار معشوق است.
3. آن معشوق را که بی هیچ جرم و خطایی از من ملول و خشمگین شد و مرا نیز آزرده خاطر کرد و رفت، به خاطر خدا به سوی من بازگردانید تا با آمدنش صلح و صفایی بکنیم و شاد گردیم.
4. ریشه ی درخت شادی و نشاط خشک شد؛ راه میخانه کجاست تا در آب و هوای دل انگیز و نشاط آور آن و محیط شاد خرابات و محفل رندان، رشد بکنیم و جانی تازه بگیریم.
5. ای دل! از توجه باطنی و همّت بلند رندان عاشق پیشه ی مست، طلب یاری کن و گرنه کار، سخت و دشوار است و مبادا که اشتباهی مرتکب شویم.
6. ای دل! از آدم های ناتوان و کم ظرفیت که تحمل مشکلات عشق را ندارد، کاری ساخته نیست و آنان نمی توانند مشکل تو را حل کنند؛ بیا تا از رندان لاابالی و مست، یاری بطلبیم که همّت والای آنها عاشق را از دام غم می رهاند.
7. دلم بیتاب و بی قرار گشت، تحملش را از دست داد. حافظ خوش سخن و خوش آواز کجاست تا با قول و غزلش آهنگی ساز کنیم و نوایی بنوازیم؟

منبع مقاله :
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول