خدا را کم نشین با خرقه پوشان
خدا را کم نشین با خرقه پوشان *** رخ از رندان بی سامان مپوشان
درین خرقه بسی آلودگی هست *** خوشا وقت قبای می فروشان
درین صوفی وَشان دردی ندیدم *** که صافی باد عیش دُردنوشان
تو نازک طبعی و طاقت نیاری *** گرانی های مشتی دلق پوشان
چو مستم کرده ای مستور منشین *** چو نوشم داده ای زهرم منوشان
بیا و ز غَبن این سالوسیان بین *** صُراحی خون دل و بربط خروشان
ز دلگرمی حافظ بر حذر باش *** که دارد سینه ای چون دیگ جوشان
1. به خاطر خدا با صوفیان خرقه پوش و ریاکار، کمتر معاشرت کن و روی خود را از ما آزادگان و رندان بی سر و سامان پنهان مکن. ای معشوق! از صوفیان ریاکار دوری کن و به ما عاشقان رند عنایت بنما.
2. در خرقه ی ریایی صوفیان، آلودگی های فراوانی است؛ خوشا به عالم رندان و باده خوران که در آن صفایی هست.
3. در وجود این صوفیان ریاکار، درد عشقی را ندیدم؛ امید است که عیش و نوش باده نوشان سرمست، پاک و با صفا باشد.
4. تو سرشتی حسّاس و زود رنج داری و بدخلقی و غرور صوفیان ریاکار را نمی توانی تحمل کنی.
5. ای یار! حالا که مرا مست و مدهوش کرده ای، روی از من پنهان مکن و در حالی که شراب گوارا به من نوشانده ای، به کامم زهر مریز؛ ما از دیدار تو شادیم، با فراق خود کام ما را تلخ مکن.
6. خون دل ما و فریاد ما که اثری ندارد، بیا و در محفل رندان ببین که تنگ شراب هم از دست این صوفیان ریاکار خونین دل است و صدای ساز هم با فریادی از دست این جماعت همراه است.
7. ای صوفی ریاکار! از سوز و آتش دل حافظ دوری کن، زیرا که سینه ی پر درد او مانند دیگ جوشانی است.
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}