به کوشش: رضا باقریان موحد




 

بهار و گل، طرب انگیز گشت و توبه شکن *** به شادی رخ گل، بیخ غم ز دل برکن
رسید باد صبا غنچه در هوا داری *** ز خود برون شد و بر خود درید پیراهن
طریق صدق بیاموز از آب صافی دل *** به راستی طلب آزادگی ز سرو چمن
ز دستبرد صبا گِردِ گل کُلاله نگر *** شکنج گیسوی سنبل ببین به روی سمن
عروس غنچه رسید از حرم به طالع سعد *** به عینه دل و دین می برد به وجه حَسَن
صفیر بلبل شوریده و نفیر هزار *** برای وصل گل آمد برون ز بیت حَزَن
حدیث صحبت خوبان و جام باده بگو *** به قول حافظ و فتوی پیر صاحب فن


1. فصل بهار و گل فرا رسید؛ بهاری که نشاط انگیز و توبه شکن است؛ تو نیز به شادی دیدن گل، ریشه غم و اندوه را از دل خود برکن و دور ساز.
2. غنچه با آمدن باد صبا در آرزو و اشتیاق دیدارش چنان بی قرار و خوشحال شد که گویی پیراهن خود را از شادی دریده و شکوفا شده است.
3. راه صداقت و درستی را از آب صاف و زلال بیاموز و شیوه ی آزادگی و رها شدن از قید و بندها را از سرو باغ فرا بگیر.
4. هنر نمایی باد صبا را ببین که با وزش خود سبب شده گل های دیر به صورت دسته گلی دور گل سرخ دربیابند؛ نگاه کن که گیسوی سنبل چطور روی گل یاسمین افتاده، مثل اینکه چین و شکن زیبارویی روی صورتش افتاده باشد.
5. غنچه ی گل سرخ باز شده و دل می برد و زیباست؛ عروس غنچه با اقبال و سعادت از حرم بیرون آمد و با چهره ی زیبای خود، همه را عاشق خود ساخت. معشوق در حال جلوه گری و دلبری است.
6. برای وصال گل سرخ، بلبل فریاد کنان از لانه ی غمزه ی خود به در آمد. عاشقان برای وصال معشوق، لحظه شماری می کنند.
7. در این بهار زیبا تو نیز به قول حافظ و فتوای پیر صاحب هنر از داستان معاشرت با زیبارویان و نوشیدن جام شراب سخنی بگو.

منبع مقاله :
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول