به کوشش: رضا باقریان موحد




 

شهری است پر ظریفان و زهر طرف نگاری *** یاران صلای عشق است گر می کنید کاری
چشم فلک نبیند زین طُرفه تر جوانی *** در دست کس نیفتد زین خوب تر نگاری
هرگز که دیده باشد جسمی ز جان مرکب *** بر دامنش مباد ازین خاکیان غباری
چون من شکسته ای را از پیش خود چه رانی *** کم غایت توقّع بوسی است یا کناری
می بی غش است دریاب وقتی خوش است بشتاب *** سال دگر که دارد امید نوبهاری
در بوستان حریفان مانند لاله و گل *** هر یک گرفته جای بر یاد روی یاری
چون این گره گشایم وین راز چون نمایم *** دردی و سخت دردی کاری و صعب کاری
هر تار موی حافظ در دست زلف شوخی *** مشکل توان نشستن در این چنین دیاری


1. شهری است پر از زیبا رویان خوش طبع و بذله گو و از هر طرف معشوق دلربایی جلوه گری می کند. دوستان! اینک آواز عشق از هر سو بلند است؛ اگر می خواهید کاری کنید، اکنون وقت مناسبی است؛ عاشق باشید که کار درست همین است.
2. چشم روزگار، معشوقی زیباتر و دلرباتر از این نخواهد دید و نگاری دلفریب تر و زیباتر از این نصیب کسی نخواهد شد.
3. آیا کسی تا به حال دیده است که جسمی چنان لطیف باشد که گویی از عناصر عالم خاک ساخته نشده باشد؟ از خدا می خواهم که هرگز غبار اندوهی از موجودات خاکی بر دامن معشوق ننشیند و هیچ گاه آزرده خاطر نگردد؛ یعنی جسم او مثل روح، پاک و لطیف است.
4. ای یار! عاشق دلشکسته و رنجوری چون مرا چرا از نزد خود می رانی و دور می کنی؟ در حالی که نهایت انتظار و آرزوی من از تو بوسه ای و در آغوش کشیدنی بیش نیست.
5. شراب، پاک و خالص است. آن را بگیر و بنوش؛ وقت خوشی است، شتاب کن؛ زیرا سال دیگر چه کسی امیدوار است که به نوبهار برسد؟
6. یاران باده نوش یکدل در باغ، هر کدام جام شرابی به یاد چهره زیبای معشوقی در دست گرفته اند و می نوشند.
7. چگونه گره ی عشق را باز کنم و راز آن را آشکار نمایم؟ دردی بسیار سخت و جانکاه و کاری بس دشوار و جانفرساست.
8. هر تار موی حافظ در دست گیسوی تابدار معشوق گستاخ و بی پروایی است. در چنین شهر و دیاری مشکل می توان نشست و آرام و قرار گرفت.

منبع مقاله :
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول