تو را که هر چه مرادست در جهان داری
تو را که هر چه مرادست در جهان داری *** چه غم ز حال ضعیفان ناتوان داری
بخواه جان و دل از بنده و روان بستان *** که حکم بر سر آزادگان روان داری
میان نداری و دارم عجب که هر ساعت *** میان مجمع خوبان کنی میان داری
بیاض روی تو را نیست نقش در خور از آنک *** سوادی از خط مشکین بر ارغوان داری
بنوش می که سبک روحی و لطیف مدام *** علی الخصوص در آن دم که سرگردان داری
مکن عتاب ازین بیش و جور بر دل ما *** مکن هر آنچه توانی که جای آن داری
به اختیارت اگر صد هزار تیر جفاست *** به قصد جان من خسته در کمان داری
بکش جفای رقیبان مدام و جور حسود *** که سهل باشد اگر یار مهربان داری
به وصل دوست گرت دست می دهد یکدم *** برو که هر چه مراد است در جهان داری
چو گل به دامن ازین باغ می بری حافظ *** چه غم ز ناله و فریاد باغبان داری
1. ای یار! تو که به همه آرزوها و خواسته هایت در جهان رسیده ای، از حال عاشقان ضعیف و ناتوان چه غمی داری؟
2. از غلام و خدمت گزار خود، جان و دل بخواه و بی درنگ روح و روان او را بگیر، زیرا حکم تو بر سر عاشقان آزاده جاری و نافذ است.
3. ای معشوق! از ظرافت و باریکی گویی کمر نداری و من در شگفتم که چگونه هر لحظه میان بزم زیبارویان میانداری و سروری می کنی! جلوه ی تو بیش از همه زیبارویان است.
4. ای معشوق! روشنی و لطافت چهره ی زیبای تو را هیچ نقش و نگاری لایق و در خور نیست؛ زیرا که تو بر چهره ی زیبا و سرخ چون ارغوانت خط سیاه و خوشبویی کشیده ای.
5. ای یار! شراب بنوش که همواره شاد و خرم و سرمستی، به خصوص در آن لحظه که ناز و تکبر داری؛ شاید در آن لحظات مستی با عاشقان مهربان تر شوی.
6. ای معشوق! بیش از این بر دل ما قهر و ناز و ستم روا مدار. هر چند توان و شایستگی انجام هر کاری را داری، ولی هر چه را که می توانی، با ما مکن.
7. اگر صد هزار تیر ظلم و ستم در اختیار داشته باشی، همه آنها را برای کشتن من آزرده و دردمند در کمان می گذاری.
8. جور و جفای رقیبان حسود را با جان و دل تحمل کن، زیرا با داشتن یار مهربان، تحمل ستم آنها آسان است.
9. اگر لحظه ای وصال یار براست میسر گشت، وقت را غنیمت بدان و برو که به همه ی آرزوهایت در جهان رسیده ای.
10. ای حافظ! وقتی از گلستان زیبای یار، دامن دامن گل می چینی و می بری، پس چه غمی از فغان و خروش باغبان داری؟
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}