به کوشش: رضا باقریان موحد




 

صبا تو نکهت آن زلف مشکبو داری *** به یادگار بمانی که بوی او داری
دلم که گوهر اسرار حسن و عشق در اوست *** توان به دست تو دادن گرش نکو داری
در آن شمایل مطبوع هیچ نتوان گفت *** جز این قدر که رقیبان تند خو داری
نوای بلبلت ای گل کجا پسند افتد *** که گوش و هوش به مرغان هرزه گو داری
به جرعه ی تو سرم مست گشت نوشت باد *** خود از کدام خم است اینکه در سبو داری
به سرکشی خود ای سرو جویبار مناز *** که گر بدو رسی از شرم سر فرو داری
دم از ممالک خوبی چو آفتاب زدن *** تو را رسد که غلامان ماهرو داری
قبای حُسن فروشی تو را برازد و بس *** که همچو گل همه آیین رنگ و بو داری
ز کنج صومعه حافظ مجوی گوهر عشق *** قدم برون نِه اگر میل جستجو داری


1. ای باد صبا! تو بوی خوش زلف سیاه و معطر یار را به همراه داری. امید است که همیشه باشی و در یادها بمانی؛ زیرا که بوی خوش او را داری؛ تو یادگار معشوق هستی.
2. ای معشوق! دلم را که گنجینه اسرار حسن و عشق است، می توان به دست تو سپرد؛ به شرط آنکه از آن به بهترین وجه محافظت کنی.
3. بر آن چهره زیبا و دلنشین هیچ عیب و ایرادی نمی توان گرفت، جز اینکه محافظان و رقیبان تو تند خویند.
4. ای گل! تو که همه ی گوش و هوش خود را به آواز پرندگان یاوه گو سپرده ای، چگونه نوای دلنشین بلبل عاشقت مورد پسند تو قرار می گیرد؟
5. ای یار! با نوشیدن جرعه ای از شراب تو سرخوش و مست شدم. باده نوشی تو نیز گوارای وجودت باد. باده ای که در سبو داری از کدامین خم است؟ سبوی وجود تو را از کدام خم پر کرده اند؟
6. ای سرو کنار جویبار! به قامت بلند خود ناز مکن و فخر مفروش که اگر یار بلند بالای ما را ببینی از شرم سر فرود می آوری و بنده و مطیع او می شوی.
7. ای معشوق! تنها تو شایستگی آن را داری که هم چون آفتاب از سرزمین های خوبی و زیبایی سخن بگویی، زیرا که غلامان ماهرو داری.
8. ای یار! قبای جلوه گری و خودنمایی فقط شایسته ی قامت رعنای توست؛ زیرا مانند گل رونق و صفا و زیبایی داری.
9. ای حافظ! از گوشه ی صومعه و عبادتگاه به جست و جوی گوهر عشق مباش و اگر قصد به دست آوردن آن را داری، از خانقاه بیرون بیا.

منبع مقاله :
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول