به کوشش: رضا باقریان موحد




 

بیا با ما مور زاین کینه داری *** که حق صحبت دیرینه داری
نصیحت گوش کن کاین دُرّ بسی به *** ازان گوهر که در گنجینه داری
ولیکن کی نمایی رخ به رندان *** تو کز خورشید و مه آیینه داری
بد رندان مگو ای شیخ و هش دار *** که با حکم خدایی کینه داری
نمی ترسی ز آه آتشینم *** تو دانی خرقه ی پشمینه داری
به فریاد خمار مفلسان رس *** خدا را گرمی دوشینه داری
ندیدم خوش تر از شعر تو حافظ *** به قرآنی که اندر سینه داری


1. ای دوست! بیا و با ما این گونه کینه توزی و دشمنی مکن، زیرا تو حق دوستی و صحبت قدیمی با ما داری.
2. پند مرا گوش کن که این درّ پند من، بسیار گرانبهاتر از آن گوهری است که تو در گنجینه پنهان کرده ای.
3. ای دوست! تو که ماه و خورشید با همه عظمت و درخشش، آینه گردان جمال تواند، کی به رندان عاشق پیشه ی مست چهره نشان می دهی و توجه می کنی؟ ای معشوق زیبا! کی به این عاشقان لطف و عنایتی می کنی؟
4. ای شیخ! از رندان پاک نهاد لا ابالی و مست بد مگو. آگاه باش که اگر چنین کنی، با حکم و سرنوشت الهی دشمنی کرده ای؛ یعنی اگر من رند شده ام و تو شیخ و زاهد، خواست خدا چنین بوده است.
5. ای شیخ! تو می دانی که خرقه ات پشمینه است و زود می سوزد؛ پس چرا از آه سوزان و آتشین من نمی ترسی و دوری نمی کنی؟!
6. به خاطر خدا اگر از شراب شب گذشته جرعه ای باقی مانده است، به داد دل عاشقان تهیدست خمار آلود برس.
7. ای حافظ! قسم به آن قرآنی که در سینه داری، از شعر تو زیباتر و دلنشین تر ندیدم. شعر حافظ به این دلیل که از قرآن و آیات آن، بهره یافته، زیبا و دلنشین است.

منبع مقاله :
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول