به کوشش: رضا باقریان موحد




 


این خرقه که من دارم در رهن شراب اَولی *** وین دفتر بی معنی غرق مِیِ ناب اَولی
چون عمر تبه کردم چندان که نگه کردم *** در کنج خراباتی افتاده خراب اَولی
چون مصلحت اندیشی دور است ز درویشی *** هم سینه پر از آتش هم دیده پر آب اَولی
من حالت زاهد را با خلق نخواهم گفت *** این قصّه اگر گویم با چنگ ور باب اَولی
تابی سر و پا باشد اوضاع فلک زین دست *** در سر هوس ساقی در دست شراب اَولی
از همچو تو دلداری دل بر نکنم آری *** چون تاب کشم باری زان زلف به تاب اَولی
چون پیر شدی حافظ از میکده بیرون آی *** رندی و هوسناکی در عهد شباب اولی


1. این خرقه ی ریایی که من دارم، همان بهتر که در گرو شراب باشد و این دفتر دانش بی معنی سزاوار است که در شراب خالص غرق شود.
2. چون عمر خود را بر باد دادم و نابود ساختم، حالا که می نگرم می بینم بهتر است که در گوشه میخانه مست و خراب بیفتم. بهترین کار این است که در گوشه میخانه، مست و خراب افتاده باشم.
3. چون آینده نگری و نفع طلبی از رندی و قلندری دور است؛ پس همان بهتر که سینه سوزان و دیده گریان باشد.
4. من حال و وضع زاهد ریاکار را با مردم نخواهم گفت و اگر باز بگویم، بهتر آن است که با نغمه ی چنگ و رباب به صدای بلند بگویم و آشکار نمایمو من مانند زاهدان ریاکار نیستم که عیب دیگران را بلند بگویم.
5. تا وقتی که حال و وضع روزگار بدین ترتیب بی نظم و آشفته باشد، همان بهتر که در سر، عشق ساقی و در دست، جام شراب باشد و به عیش و عشرت بپردازیم.
6. هرگز از معشوق زیبایی چون تو دست بر نمی دارم. اگر قرار باشد که رنج و تابی را تحمل کنم، بهتر آن است که از جانب زلف تابدار تو باشد.
7. ای حافظ! وقتی پیر شدی، از خرابات بیرون بیا و به عیش و مستی نپرداز؛ زیرا که رسوایی و هوسبازی بهتر است که در دوران جوانی باشد.

منبع مقاله :
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول