زان مِی عشق کز و پخته شود هر خامی
زان مِی عشق کز و پخته شود هر خامی *** گر چه ماه رمضان است بیاور جامی
روزها رفت که دست من مسکین نگرفت *** زلف شمشاد قدی ساعد سیم اندامی
روزه هر چند که مهمان عزیز است ای دل *** صحبتش موهبتی دان و شدن انعامی
مرغ زیرک به در خانقه اکنون نپرد *** که نهاده است به هر مجلس وعظی دامی
گله از زاهد بد خو نکنم رسم این است *** که چو صبحی بدمد در پی اش افتد شامی
یار من چون بخرامد به تماشای چمن *** برسانش ز من ای پیک صبا پیغامی
آن حریفی که شب و روز می صاف کشد *** بود آیا که کند یاد ز دُردآ شامی
حافظا گر ندهد داد دلت آصف عهد *** کام دشوار به دست آوری از خود کامی
1. از آن شراب عشق که اگر هر عاشق خام و بی تجربه ای از آن بنوشد، پخته و با تجربه می شود، هر چند ماه رمضان است، جامی بیاور تا بنوشیم و مست و پخته شویم.
2. روزها سپری شد، ولی هنوز من بیچاره نتوانسته ام گیسوی معشوق شمشاد قدی و بازوی یار سفید اندامی را بگیرم و کامیاب شوم.
3. ای دل! هر چند ماه روزه مهمانی عزیز و گرامی است، ولی مصاحبتش را لطف و بخشش و رفتنش را نعمت بدان.
4. اکنون که ماه رمضان است، هیچ انسان هوشیاری در اطراف خانقاه نمی گردد؛ زیرا که در هر مجلس وعظ این زهدان و صوفیان ریایی دامی نهاده شده است.
5. از زاهد ریاکار بداخلاق شکوه ای ندارم؛ زیرا رسم این گونه است که وقتی خورشید طلوع می کند و صبح می شود، به دنبال آن شب از راه می رسد و جای آن را می گیرد.
6. ای باد صبا که پیک عاشقانی! هنگامی که معشوق زیبای من به قصد تماشای باغ و گلزار با ناز و کرشمه می رود، از من به او این پیام را برسان.
7. آیا می شود روزی آن یار باده نوش که شب و روز شراب صاف و روشن می نوشد، از این عاشق مست و دُردی کش خود یادی کند؟
8. ای حافظ! اگر آصف روزگار، داد و انصاف دل تو را ندهد و حق آن را ادا نکند، به سختی می توانی از یار خود کامه و ستمگر خود کامیاب شوی.
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}