بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی
بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی *** خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی
آخر الامر گل کوزه گران خواهی شد *** حالیا فکر سبو کن که پر از باده کنی
گر از آن آدمیانی که بهشتت هوس است *** عیش با آدمیی چند پریزاده کنی
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف *** مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی
اجرها با شدت ای خسرو شیرین دهنان *** گر نگاهی سوی فرهاد دل افتاده کنی
خاطرت کی رَقم فیض پذیرد هیهات *** مگر از نقش پراکنده ورق ساده کنی
کار خود گر به کرم باز گذاری حافظ *** ای بسا عیش که با بخت خدا داده کنی
ای صبا بندگی خواجه جلال الدین کن *** که جهان پرسمن و سوسن آزاده کنی
1. این سخن لطیف را بشنو تا خود را از غم و غصّه رها کنی؛ اگر به دنبال روزی مقدر نشده بروی، رنج خواهی کشید.
2. سرانجام خواهی مرد و گل کوزه گران می شوی. اکنون دم را غنیمت بدان و به فکر پر کردن کوزه شراب باش و به عیش و شادی بپرداز.
3. اگر از آنهایی هستی که هوس رفتن به بهشت را دارند، می توانی در همین دنیا با معشوقان پری وَش به عیش و شادی بپردازی و کامیاب شوی.
4. نمی توان بیهوده و نا به جا بر جای بزرگان تکیه زد، مگر اینکه شایستگی آن را به دست بیاوری.
5. ای پادشاه زیبارویان شیرین دهن! اگر گوشه عنایتی به سوی این عاشق رنجور و افتاده بیندازی، پاداش بسیاری نصیبت خواهد شد.
6. ای یار! افسوس که دلت هرگز نقش فیض الهی را به خود نمی گیرد؛ مگر اینکه لوح دل را از نقش های پراکنده و آشفته پاک کنی.
7. ای حافظ! اگر کار خود را به کرم و بخشش الهی واگذار کنی، چه بسیار با لطف و یاری اقبال خدادادی، عیش ها خواهی کرد.
8. ای صبا! خدمت گزار خواجه جلال الدین باش تا جهان را از بوی خوش گل های سمن و سوسن عطر آگین کنی.
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}