به کوشش: رضا باقریان موحد





 
یارم چو قدح به دست گیرد *** بازار بتان شکست گیرد
هر کس که بدید چشم او گفت *** کو محبتی که مست گیرد
در بحر فتاده ام چو ماهی *** تا یار مرا به شست گیرد
در پاش فتاده ام به زاری *** آیا بود آن که دست گیرد
خرّم دل آن که همچو حافظ *** جامی ز می الست گیرد

تفسیر عرفانی
1. هنگامی که معشوق زیبای من، جام شرابی را به دست می گیرد، زیبارویان دیگر در برابر او جلوه ی خود را از دست می دهند و بازار کارشان از رونق می افتد. معشوق من از همه زیبارویان شهر، زیباتر است.
2. هر کس چشمان خمار معشوق دلربا را دید، مست شد و گفت:این محتسب کجاست تا بیاید این مست کننده را دستگیر کند؟ چشمان دلفریب و خمار معشوق من، همه را سمت خود کرده است.
3. خود را همچون ماهی در دریای عشق انداختم، به امید آن لحظه ای که معشوق مرا صید کند و به تور عشق خود کشد؛ یعنی برای یک نظر معشوق به هر کاری دست می زنم. عاشق برای جلب نظر معشوق، هر کار می کند.
4. به امید آن که معشوق لحظه ای به من توجه کند و مرا زیر بال عشق و محبت خودش گیرد و دست یاری به سویم دراز کند، به پایش افتاده و گریه و زاری می کنم. آیا ممکن است که او به من توجه کند؟
5. خوشا دلی همچون دل حافظ که از شراب عشق و جام معرفت نوشیده و سرمست شده باشد. عاشق حقیقی کسی است که از شراب عشق و معرفت بنوشد و همیشه مست باشد.

منبع مقاله :
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول.