ساقی ار باده ازین دست به جام اندازد
ور چنین زیر خم زلف نهد دانه ی خال *** ای بسا مرغ خرد را که به دام اندازد
ای خوشا دولت آن مست که در پای حریف *** سرود دستار نداند که کدام اندازد
زاهد خام که انکار می و جام کند *** پخته گردد چو نظر بر می خام اندازد
روز در کسب هنر کوش که می خوردن روز *** دل چون آینه در زنگ ظلام اندازد
آن زمان وقت می صبح فروغ است که شب *** گِردِ خرگاه افق پرده ی شام اندازد
باده با محتسب شهر ننوشی ز نهار *** بخورد باده ات و سنگ به جام اندازد
حافظا سر ز کله گوشه ی خورشید بر آر *** بختت ار قرعه بدان ماه تمام اندازد
تفسیر عرفانی
1. اگر ساقی با چنین دلربایی شراب در جام بریزد و بین اهل مجلس بگرداند و به این شیوه ادامه هم بدهد، عارفان را هم به شراب نوشی وا می دارد.
2. اگر ساقی روی چهره اش یک خال سیاه زیبا داشته باشد و آن را زیر پیچ و تاب و خم زلفش پنهان کند، چه بسیار مدّعیان عاقل را که عاشق و گرفتار خود سازد.
3. خوشا به حال کسی که به هنگام دیدار معشوق اختیار از کف بدهد و چنان مست و حیران او شود که نداند سر را در پای معشوق نثار کند یا دستار را.
4. زاهد بی خبر از ذوق عشق که شراب و جام را انکار می کند و آن را ناپسند می داند، اگر از همان می خام بنوشد در او تحوّلی پدید می آید و دیگر منکر می و جام عاشقان نخواهد بود.
5. روز در پی کسب فضیلت و هنر باش و شراب ننوش؛ زیرا نوشیدن شراب در هنگام روز، دل صاف و زلال تو را تیره می کند و باعث دلتنگی و بی حوصلگی می شود.
6. مناسب ترین زمان برای نوشیدن شراب شادی آور، هنگامی است که تاریک شب فرا رسیده، چرا که این تاریکی همه چیز را از چشم ها پنهان می کند.
7. هرگز محتسب را به خلوت خود راه نده و با او شراب ننوش، زیرا او با تو می نشیند و شراب می خورد، اما صداقت ندارد و پیاله ی شراب تو را می شکند.
8. ای حافظ! چنانچه سرنوشت، تو را به وصال آن معشوق دلربا و زیبا برساند، چنان سربلند خواهی شد که گویی جایت در آسمان است و سر به گوشه ی کلاه خورشید می سایی. رسیدن به معشوق، نهایت آرزوی عاشق است.
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول.
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}