ماکس وبر

ماکس وبر از اصيل ترين چهره هاي تفکر اجتماعي به شمار مي رود. وبر در 1864 در خانواده اي از طبقه بالاي متوسط و پروتستان متولد شد. نياکان او از طرف پدر تجار و بازرگانان آلماني، و از طرف مادر هيوگنوهاي
يکشنبه، 28 دی 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ماکس وبر
 ماکس وبر

 

نویسنده: ارنس اِي. اِسکاف
مترجم: مهرداد میردامادی



 

انگيزه هاي محرک: زندگي و جهت گيري

ماکس وبر از اصيل ترين چهره هاي تفکر اجتماعي به شمار مي رود. وبر در 1864 در خانواده اي از طبقه بالاي متوسط و پروتستان متولد شد. نياکان او از طرف پدر تجار و بازرگانان آلماني، و از طرف مادر هيوگنوهاي (1) فرانسوي بودند. پدر او، ماکس وبر پدر، در برلين وکيلي موفق و سياستمداري ليبرال و ملي بود. وي پسر خود را با جهان مهيجِ سياست اروپا و سياست مداري در دوران بيسمارک آشنا کرد. مادر او، هلن، زني تحصيل کرده، با باورهاي عميق ديني و معتقد به انجام کارهايي در زمينه بهزيستي و رفاه اجتماعي بود، و باعث ترغيبِ رشد فکري و روحيِ وبر شد. بدين ترتيب دو قطبِ وجوديِ ماکس جوان مشخص مي شود: يا بايد در پي کسب قدرت بوده و با کارهاي دولتي گذران کند و يا زندگي خود را وقف روح (2) کرده و کارِ فکري داشته باشد. اين دو گزينه و انتخاب، تمام دوران زندگي و کارهاي او را شکل داد و در آخرين کار او: خطابه هايي درباره ي علم و سياست به مثابه حرفه به اوج خود رسيد.
وبر در دانشگاه هاي هامبولدت و برلين به تحصيلِ تاريخِ اقتصاد پرداخت و رساله اش را در 1889 و در دوره ي آموزشي تدريس در دانشگاه را در 1891 به پايان برد. بعد از اين دوران، وبر با بي ميلي وارد دنياي تدريس و دانشِ دانشگاهي شد. با اين همه آرزو داشت که درگير کارهاي سياسي نيز بشود. اما با مبتلا شدن به ضعف اعصاب در 1898 يعني زماني که دهه ي سوم عمر خود را سپري مي کرد، اميدهاي شغلي و حرفه اي که در سر داشت به يأس مبدل شد. به گفته ي همکار وي فردريش مانيکه بحران رواني وبر به دليل کار زياد و درگيري هاي خانوادگي به وجود آمد که از ديدگاه فرويدي ويژگي هاي برونيِ تعارض و عقده ي مشهور اديپ را در خود داشت. دوره ي نقاهت او متأسفانه به کُندي سپري شد، و پس از شروعي درخشان در دانشگاه هاي فرايبورگ و هايدبرگ، سرانجام دو سال آخر عمر خود را در وين و مونيخ به تدريس مشغول شد. تمام کارهاي عمده اي که وبر امروز با آن شناخته مي شود از اخلاق پروتستاني و روح سرمايه داري (5-1904) گرفته تا کتاب ناتمام، اقتصاد و جامعه ( که پس از مرگ نويسنده ي آن در 1922 به چاپ رسيد ) در دوراني که مي توان آن را دوران آوارگي وي ناميد، يعني دو دهه اي که او دور از محيط امن دانشگاهي سپري کرد، نوشته شد. اين کارهاي پخته و جاافتاده را مي توان نتيجه ي فرايندِ سخت بهبودي و حاصل پيروزي و غلبه بر خود، به حساب آورد.
تنش هاي سازش ناپذير و تضادهاي عميق فرهنگي و اجتماعي وجه مشخصه ي محيط پيراموني وبر به شمار مي آمد. گويي تمامي اين رُخدادها آيينه اي از بحران هاي فردي و شخصي او بود. اين نکته اي بارز و روشن است که انقلاب صنعتي، پس از اتحاد آلمان در 1871، قاره اروپا را به شدت تحت تأثير قرار داد، و در نتيجه منجر به درهم ريختگي گسترده ي اجتماعي، توسعه ي سريع شهرها، آغاز تضادهاي طبقاتي، و شکل گيري جنبش هاي سياسي انقلابي شد. اما بايد به خاطر داشته باشيم که در اواخر اين قرن جنبش هاي فرهنگي جديدي نيز در جريان بوده و از راه مي رسيدند از جمله در هنر و معماري، ادبيات و تئاتر، و نيز در آداب و رسوم مربوط به الگوهاي جنسي و جنسيت. وبر اين تنش ها را عميقاً حس مي کرد و از نزديک نظاره گر آن بود. و به دليل علاقه، خلق و خو، و روابط شخصي، وبر خود را در مرکز اين جريانات متلاطم مي ديد، و اغلب در صدد فهم و درک آنان، پاسخگويي و واکنش نسبت به آنان، يا مقاومت و مخالفت بر عليه اين جريانات بود. چرا انسان ها اين گونه زندگي مي کنند، و چرا شيوه زندگي آنها تا بدين حد متفاوت است؟ نيروهاي مادي که فرصت هايي را در زندگي انسان ها به وجود آورده و باعث ايجاد محدوديت يا گشايش در زندگي آنها مي شود، کدام است؟ افراد در مواجهه با درخواست ها و نيازها از چه نيروهاي اخلاقي استفاده مي کنند؟ حتي کارهاي تاريخي و مقايسه اي وي که به نظر مي رسد کمترين ارتباطي با روزگار ما ندارد، نظير مطالعه ي جامعه و دين در چين و هند، ناشي از کنجکاوي شديد وي و علاقه ي زياد او به اين موضوعات است، که در نهايت به توجه وي به سرنوشت و سرانجام تمدن مي انجامد.
در 1920، يعني در آخرين سال زندگي وبر، مناظره اي از طرف دانشجويان بين او و اسوالد اشپنگلر که تز خود را درباره ي « افول غرب » ارائه کرده بود، ترتيب داده شد. وبر در طي اين مناظره اظهار عقيده کرد که قلمرو فکري زمان او عمدتاً به وسيله ي نوشته هاي مارکس و نيچه شکل گرفته است. اين دو تن، مضامين اصلي قرن بيستم را مشخص کرده بودند: موضوع عدالت اجتماعي، ماهيت اقتصاد سرمايه داري، سرنوشت و سرانجام تمدن غربي، مسئله ي ارتباط ما با دانش و تاريخ، مدرنيته و عوامل نارضايتي از آن. وبر آثار اين دو را مطالعه کرده، به مضامين و موضوعات مطرح شده آنها پرداخته و با پيروان آنها به گفت و شنود نشست. وبر نيز مانند مارکس در طول زندگي اش خود را يک اقتصاددان سياسي مي شناخت. بسياري از بحث هاي وي درباره ي ارتباط بين اقتصاد و جامعه، شامل کند و کاو و بررسي پيگير « برداشت ماترياليستي از تاريخ » مي شد، برداشتي که توسط فردي که وبر او را « متفکري بزرگ » (3) مي ناميد، معرفي و باب شده بود. وبر نيز مانند نيچه مجذوب نمودها و مسائل فرهنگي، اعم از فرهنگ سنتي و مدرن، و بخصوص تأثير آن بر شخصيت و شيوه ي زندگي انسان شد. لذا بسياري از مطالب جامعه شناختي و فرهنگي وي به صورت واکنشي موشکافانه به آنچه وي آن را تعابير « درخشان » نيچه مي خواند، درآمد. (4)
اگر وبر نظريات فرويد را نيز به مطالب خود افزوده بود، آنگاه اظهار نظر وي در مناظره با اشپنگلر دربرگيرنده ي مسائل زمان ما نيز مي شد. در واقع وبر برخي از مقاله هاي فرويد را خوانده بود، و از کار روان شناسان تجربي نظير وونت و ويليام جيمز نيز اطلاع داشت. اما حوصله چنداني براي « درمان از طريق گفتگو » و ديگر راه هاي درماني جديد نداشت. در عوض وي مسئله ي خردگرايي که زماني آن را « مفهومي به ظاهر ساده » خوانده بود (5) - ماهيت، انواع و پيامدهاي آن را از مباحث ذهنيت و روان استخراج کرد. زندگي و کار وبر تلاشي بود براي مشخص کردن اين حيطه ي بحث انگيز مباحث خردگرايي.

موضوعات اصلي

وبر درباره ي دامنه ي وسيعي از موضوعات، از حوزه ي تمدن جهاني گرفته تا ماهيت پژوهش انساني، به تفکري عميق دست زد. برجسته ترين پرسش تحقيق سه جلدي وي درباره ي اديان جهان - يعني اينکه چرا سرمايه داري در غرب وجود دارد؟ - هسته ي اصلي و کانونِ توجه، شاهکار وي يعني بررسي مقايسه ايِ رابطه ي بين دين و اقتصاد بود. وبر سپس از اين مطالعات بهره برد تا درباره ي ماهيتِ آنچه وي آن را « وهم زدايي از جهان » و « خردگرايي » زندگي مي ناميد تحقيق کند. منظور از « وهم زدايي از جهان » و « خردگرايي » تمايل و گرايش کلي در فعاليت ها و اعمال ما است به اين که شکلي عقلاني و محاسبه گرانه پيدا کرده، وجه مشخصه آن تکنيک و مهارت شود و تابع آزمونِ وسيله - هدف باشد. در جريان اين بررسي ها، وي همچنين در جستجوي روشن شدن ويژگي و خصيصه ي کار و حرفه در جهان مدرن بود، همانگونه که موضوعِ ماهيت اقتدار و قدرت و مسئله شناخت و شناختگر در علوم انساني نيز فکر او را به خود مشغول مي داشت.

رابطه بين دين و اقتصاد

شهرت وبر پيش از همه مديون مطالعات وي درباره ي اخلاق پروتستاني و روح سرمايه داري (5-1904) است. وبر تزي را مطرح کرد که پويايي شيوه ي توليد « سرمايه داري » را با ويژگيِ کار و خويشتن داري برگرفته از دين مرتبط ساخته و آنان را در يک حالت تبادلي با يکديگر قرار مي داد و به تبع آن بحث و تحقيقات و پژوهش هاي بي شماري آغاز شد و هنوز نيز نشاني از پايان آن نيست. وبر خويشتن داري را نوعي رياضت خواند که متوجه عمل و کُنش در اينجا و اکنون است، وي اين ويژگي را به طور خاص، خصيصه ي اعضا فرقه پروتستان دانست. با توجه به اين رابطه فرضي بين يک سيستم اقتصادي خاص و ديني خاص، وبر ادعا کرد که « قرابتي گزينشي » (6) را کشف کرده که به ما کمک مي کند تا يکي از دلايل پيدايش و موفقيت سرمايه داري مدرن را بشناسيم. وبر منکر ارائه ي ارتباطي علت و معلولي يا برشمردن شرايط لازم براي ظهور و پيدايش سرمايه داري بود، و اين نکته اي است که اغلب مورد غفلت قرار مي گيرد. با اين همه وي به واقع معتقد بود يکي از عوامل تسهيل کننده و پشتيبانِ اقتصادهاي پويا و بازارگرا، که نوعاً در غرب ديده مي شود در جنبش دين پيرايي و نظام هاي اعتقادي ضد سنتي نهفته است. در اين نظام هاي اعتقادي، کار، پس انداز، سرمايه گذاري، و موفقيت در کارفرمايي، تصديق و تائيد شده و به طور خلاصه آنکه ايجاد ثروت يک تکليف محسوب مي شود. متعهد بودن به
« تکليف » يا « حرفه » وظيفه و مسئوليتي بي چون و چرا بوده و به معني برآوردن خواست ها و نيازهاي اخلاق عملي و تحقق شيوه ي زندگي است. اين عقيده ي تکليف که در اصل به معني جستجو براي يافتن رستگاري ديني است، در طول زمان معنايي گسترده تر يافته و به معني جستجو براي يافتن موفقيت و شهرت مادي درآمده است.
البته وبر دريافت که در زير لواي « سرمايه داري » که وي آن را « تعيين کننده ترين نيروي زندگي مدرن » (7) مي ناميد، ويژگي ها و خصيصه هاي گوناگوني وجود دارد. سرمايه داري نيز مانند بيشتر اسامي انتزاعي در واژگان علم « مانند فئوداليسم، سوداگري ( مرکانتاليسم )، سوسياليسم و نظاير آن ) مي تواند تنها يک نمونه ي « مثالي » يا محض باشد، و نه يک موجوديتِ واقعي. پژوهشگر اين نمونه ي مثالي را از ميان رويداد هاي پيچيده بيرون آورده و آن را براي مقاصد تحليلي خود تدوين مي کند. سرمايه داري به مثابه توليد براي بازار، جايي ديگر در تاريخ - به طور مثال در رُم باستان- ظاهر شده بود. سرمايه داري به مثابه فعاليتي کارفرمايانه که هدف آن انباشتن پس انداز است، در دولت- شهرهاي ايتاليا در دوران رنسانس اهميت پيدا کرده بود. همچنين سرمايه داري را مي توان در طول تاريخ به عنوان مصادره اجباري اموال در همه جا يافت. اما نکته اي که وبر به آن اشاره دارد اين است که اين ترکيب و مجموعه ي مدرن و خاص نيروها- توليد براي بازار، انفکاک کار و تجارت از امور مربوط به خانه، سازمان عقلانيِ نيروي به ظاهر « آزاد » کار، شيوه ها و روش هاي تکنيکي دفترداري، محاسبه عقلاني سود براي سرمايه گذاري مجدد - به معني يک نظام جديد و پوياست، که با به کار افتادن آن جوامع سنتي در سرتاسر جهان دستخوش تحول و دگرگوني مي شوند. در نظر وبر نقطه ي شروع اين دگرگشت و دگرسانيِ جوامع ( و نه البته تنها عامل آن ) در دگرگوني نظام اخلاقي و به بيان دقيق تر در چيرگي و تفوق جهت گيريِ تمايلات رياضت گرايانه به سمت کار در اين جهان و دست يابي به موفقيت هاي مادي نهفته است. اين طرز فکر و خصلت، يعني تمايل پيدا کردن به کار و فعاليت، مقدمات کار براي به وجود آمدن ويژگي خاص و متمايز فرهنگ غرب به عنوان يک کل و به عنوان يک تماميت را فراهم مي کند در کلام وبر اين ويژگي عبارت است از « خردگرايي ويژه و خاص » اين فرهنگ. (8) بدين ترتيب اين طرز فکر و خصلت نه تنها بر شيوه هاي توليد و مبادله فرهنگ غرب تأثير گذاشت، بلکه علم و تکنولوژي، ترتيبات حقوقي و سياسي، نظام هاي اداري، و در کل زندگي فرهنگي را تحت تأثير قرار دارد.
مطالعه ي مقايسه اي وبر درباره ي اديان جهان در چين، هند، در يهوديت باستان، و مطالعه ي برنامه ريزي شده وي درباره ي اسلام که ناتمام باقي ماند به اين منظور انجام شد تا نشان دهد که چرا و چگونه شرايط لازم براي بروز و ظهور طبيعي سرمايه داري مدرن در محيط هايي متفاوت از محيط فرهنگ غرب وجود نداشته است. در اين اديان ترکيبي از تصوف و رياضت که جهان ديگر، بهشت يا نيروانا، در کانون توجه آن قرار داشت به پيامدهاي متفاوتي که در تمدن آنان بروز کرد، مربوط است. در واقع به نظر وبر رياضت و تصوف به طور ريشه اي با کاري که براي دست يابي به اهداف زندگي انجام مي دهيم در تقابل قرار مي گيرد. به همين ترتيب به عقيده ي او بين عملي که جهت آن به سمت دنيايي است که در آن زندگي مي کنيم و عملي که جهت آن به سمت جهاني خيالي در وراي تجربه و زمان انساني قرار دارد، تضاد اساسي و عمده اي وجود دارد. حداقل مي توان گفت که پيامدهاي اين تفاوت جهت گيري ها وسيع و دامنه دار بوده، چرا که همانگونه که بارها شاهد آن بوديم بسط و گسترشِ صورت هاي غربي در ديگر بافت ها -چه اين صورت ها طرد شده و چه از آنان تقليد شود- نوعاً باعث ايجاد مناقشه و تضاد در تمام سامان هاي سنتي مي شود.

وهم زدايي از جهان و عقلاني شدن زندگي

اگرچه بررسي و کندو کاو وبر در نظام جهاني سرمايه داري باعث بسط يافتن رأي و نظري شد که بيشتر جنبه ي تاريخي دارد، اما وي از معاني ضمني اين نظر براي حال و آينده نيز آگاه بود. اين نظر و فرض امروز براي ما که قرن ها بعد از جنبش دين پيرايي و انقلاب علمي عصر روشنگري زندگي مي کنيم چه معنايي دربردارد؟ پاسخ به اين پرسش ما را با يکي از مضامين اصلي وبر که در صفحات پاياني اخلاق پروتستاني و روح سرمايه داري آمده، آشنا مي سازد. وي خاطر نشان مي سازد « محدود شدن به کار تخصصي که کليت دهي « فاوستي » (9) درباره ي انسان را نفي مي کند، شرط هر کار با ارزش در جهان مدرن است » . در دوران گذشته، پيوريتن ها (10) به حسب تکليف کار مي کردند، امروزه ما نيز مجبور به انجام اين کار هستيم. امروز نظام جديد اقتصادي « مقيد به شرايط اقتصادي و تکنيکي است که توليد ماشيني » به همراه دارد. اين شرايط زندگي ما را با نيروي تقديري گريزناپذير تعيين و مشخص مي سازد. تقديري که از محدود شدن ما در « قفسي آهنين » خبر مي دهد. وبر در اوايل اين قرن با نگاهي که به سال هاي آتي آن دارد، با لحني جدي که يادآور عبارات نيچه است مي گويد:
هيچ کس نمي داند که چه کسي در آينده در اين قفس خواهد بود، و نمي داند آيا در انتهاي اين رشد و توسعه ي فوق العاده پيامبران جديدي ظهور خواهند کرد يا نه، و يا ايده ها و آرمان هاي کهن تولدي دوباره خواهند يافت يا نه، و اگر نه، آيا تحجري ماشيني که با نوعي خود - والابيني زينت يافته به وجود خواهد آمد. درباره ي آخرين مرحله اين توسعه ي فرهنگي به واقع مي توان گفت: « متخصصان فاقد روح و لذت پرستان فاقد احساس اند؛ اين پوچي تصور مي کند که به سطحي از تمدن دست يافته که پيش از اين کسي به آن نايل نشده بود » . (11)
استعاره ي « قفس آهنين » يکي از برجسته ترين انگاره هاي وبر براي توصيف شرايط انسان در جهاني بوروکراتيزه شده است، يا اگر بخواهيم به شکلي انتزاعي تر بگوئيم، شرايط انسان را در محدوديت امکانات و موقعيت ها، در جهاني که تحت سلطه « هدفمندي » يا « عقلانيت ابزاري » (12) است، توصيف مي کند. عقلانيت ابزاري نوعي عقلانيت است که صرفاً در جهت عملي شدن حداکثر اهداف به کار مي رود. چنين ديد و تصوري عمق مسئله ي کار و تکليف در دوران مدرن را آشکار مي کند و در واقع بيشتر توجه وبر به تأمل درباره ي شرايط فعاليت کاري و اثر خواست هاي دروني بر روي رفتار و شخصيت افراد در حرفه هاي گوناگون معطوف مي شود. اين افراد نماينده حرفه ها و مشاغل مختلف بودند مانند دانشمندان، متفکران و تجار. وبر در « علم به مثابه يک حرفه » و « سياست به مثابه يک حرفه » کلام خود را درباره ي اين موضوع بيان کرد. وي در هر دو متن درخواست هاي گويا و روشني را بيان مي کند که متضمن تعهد اخلاقي و فردي تقاضايي براي تشخص و براي يک نظام اخلاقي مبتني بر مسئوليت و دربرگيرنده سهيم کردنِ دانش و شناخت براي رسيدن به « روشنگريِ خويش » باشد. (13)
اگر پاسخي که وبر براي مفهوم « قفس آهنين » دارد به نظر ساده مي آيد و باعث تعجب نمي شود، لازم است به اين نکته نيز توجه شود که وي بيشتر از هر نظريه پرداز اجتماعي ديگر، موارد روشن تري را براي ارائه ي پاسخي به اين موضوع مطرح ساخت. به طور مثال وي برخلاف مارکس يا دورکم، دريافته بود که کار علمي و دنبال کردن دانش به عنوان فعاليتي مفيد، بالنده و پيشرو است اما در عين حال فعاليتي « وهم زدا » نيز هست در کلام وبر وهم زدايي مهم ترين بخش فرايند عقلاني گرايي است که ما هزاران سال است مشغول طي کردن آن هستيم. (14) همان گونه که سياست بالاجبار در برابر پيامدهاي « شيطاني » استفاده از قدرت قرار گرفته، علم نيز مجبور شده است که با پيامدهاي وهم زداي « توجيهات عقل باورانه » مواجه شود.
وبر براي مطرح کردن نظريات خود و اظهار پاي بندي به علمي « وهم زدا » و مخالفت با باور ساده انديشانه درباره ي پيشرفت، زباني با بار دراماتيک و کلامي را برگزيد:
تقدير دوران و عصري که از درخت دانش تمتعي برگرفته آن است که بداند نمي توان معناي جهان را از نتايج تحليل آن، هر چند اين تحليل دقيق و درست باشد، دريافت، بلکه خود بايد در موقعيت خلق و به وجود آمدن معنا قرار گيرد. بايد اين موضوع را دريابد که جهان بيني هيچ گاه نمي تواند محصول پيشرفت دانش تجربي باشد، و از اين رو والاترين آرمان ها که ما را با قدرت به حرکت درمي آورد، در تمام زمان ها تنها در مبارزه با ديگر آرمان ها شکل مي گيرد. اين آرمان هاي ديگر به همان ميزاني براي ديگران مقدس اند که آرمان ها ي ما براي ما. (15)
از اين ديدگاه يکي از پيامدهاي وهم زدايي، حاکميت تکنيک، يعني اين قطعيت که انسان مي تواند با محاسبه و حسابگري بر طبيعت تسلط پيدا کند، بود. اما به گفته وبر غرور و بلندپروازي نابخردانه ي جهان سروري (16) اين معنا را نيز در پي دارد که « حالت و رفتار انسان از نقش پذيريِ باطني و عرفانيِ واقعي خود محروم گشته و از رفتار و حالت او افسون زدايي شده است »، معني ديگر اين حس جهان سروري « کناره گرفتن والاترين و متعالي ترين ارزش ها از زندگي اجتماعي است به گونه اي که اين ارزش ها يا به قلمرو زندگي باطني موکول شده و يا به صورت برادري در روابط شخصي و رودرروي انساني بروز مي کند ». (17) مشکل و معضلي که در اينجا با آن مواجه مي شويم آن است که علم تنها يکي از نظام هاي زندگي است، و اگرچه منحصراً صلاحيت کسب دانش درباره ي طبيعت و حيطه ي انساني را دارد، اما علم في نفسه قابليت آن را ندارد که به فوري ترين و ضروري ترين پرسش ها پاسخ مي گويد: به چه چيز بايد باور داشته باشيم؟ چگونه بايد رفتار کنيم؟ چه نوع زندگي بايد داشته باشيم؟ نظام بسيار مهم، اما افسون زدايي علم نمي تواند به پرسش هاي ما درباره ي معناي زندگي و جهان پاسخي بدهد. به گفته ي وبر ساير قلمروهاي ارزشي مطالب قانع کننده و محکمي درباره ي اين موضوع ها ارائه مي دهند، و پاسخ هاي گوناگون آنان در نزاعي پايان ناپذير و سازش ناپذير با يکديگر تلاقي مي کنند.

روش و فلسفه ي علم

از اين موضوع و از اين ديدگاه به چه نتايجي مي توان دست يافت؟ وبر در آثاري که درباره ي روش و فلسفه ي علم به رشته ي تحرير درآورده، دست به تدوين و پرداخت پاسخي پيچيده زد، که در عين حال به لحاظ معنا تفاوت ظريفي با ساير پاسخ ها داشت. اما اين پاسخ وي اغلب به غلط تعبير شده است. اگر بخواهيم به طور خلاصه به اين موضوع بپردازيم، وبر از يک سو اين مفهوم را بيان مي کند که علم بايد « عالم عيني » (18) را هدف خود قرار دهد و بايد اين کار را با خلق گفت -و -گويي که در آن گرايش ها و پيش داوري هاي شخصي و تحريف هاي ايدئولوژيک تحت کنترل قرار مي گيرد، انجام دهد. اين توصيه و تجويز براي پژوهش بي طرف و بي نظر ايده آل است. اما از طرف ديگر اذعان مي کند که علم تجربي غربي، آنگونه که در دوران مدرن به کار بسته مي شود، مشخصه ي فرهنگي و تاريخي خاصي دارد. علم بيش از همه چيز يک فعاليت انساني و محصول يک سلسله از پيشامدهاست، و کاوشي نيست که ريشه در طبيعت اشياء و چيزها داشته باشد. با وجود اين، علم، در تقابل با ساير بديل ها، همچنان بهترين وسيله ممکن براي جستجو « حقيقتِ » خود، تاربخ و آينده ي انسان است.
وبر سپس به شکلي انتزاعي بيان مي کند که بدنه ي دانش که به عنوان « علم » شناخته مي شود، چون به وسيله ي ارزش هاي فرهنگي، منافع اجتماعي و تحولات تاريخي تنظيم شده. حالتي موقتي و گذرا دارد. اما در عين حال « معتبر » است چرا که به واسطه ي روش هاي انتقادي و خود- اصلاح گر (19) و ملاک هاي عقلاني پژوهش، تدوين و تنظيم گرديده، و در معرض بحث هاي نظارتي و بازبيني مجامع قرار مي گيرد. وبر اين مطلب را به طوري موجز اين گونه بيان مي کند: « حقيقت علمي دقيقاً آن چيزي است که براي جوينده حقيقت، معتبر است » . (20) اگر بخواهيم در قالب وبري سخن بگوئيم نتايج علمي نتايجي ارادي هستند و نه نتايجي نسبي. وبر قطعاً با اين حکمِ جي اس ميل، که بر اهميت انتخاب آگاهانه تأکيد دارد، موافق بود که مي گفت« قابليت ها و توانايي هاي ادراک، قضاوت، احساس تشخيص، فعاليت ذهني و حتي ترجيح و رجحان اخلاقي در انسان تنها از طريق انتخاب کردن پرورش مي يابد ». (21)
به رغم کوشش زيادي که وبر روي اين موضوعات به خرج داد، وي همچنان يک فيلسوف علم فوق العاده شکاک باقي ماند، و عقيده داشت که هيچ مسئله ي مهم علمي را هيچ گاه نمي توان با دخالت هاي روش شناختي يا فلسفي صرف حل کرد. از اين رو، لازم به ذکر است که کار اساسي وبر نشان دهنده ي دلبستگي او به دانش تاريخي، درک و فهم کنش اجتماعي و اشکال نهادي است - يا آنگونه که وي بيان مي کند پژوهش واقع بينانه درباره ي « آنچه هست »، محتواي مقاله هاي وي درباره ي جامعه شناسيِ دين و بعدها، محتواي جامعه شناسي و اقتصاد اجتماعي مطرح در اقتصاد و جامعه را تشکيل مي دهد.

اقتدار يا « سلطه ي قانوني »

يکي از جنبه هاي بسيار مهم کارهاي آخر وبر تحليل و بررسي اقتدار يا « سلطه قانوني » - Herrschaft در کاربرد اصلي اصطلاحي - آن است. نکته ي اصلي اين تحليل که به طور گسترده مورد استفاده قرار مي گيرد - يعني سنخ شناسي سه گانه ي اقتدار قانوني - عقلاني، سنتي و فرمندانه (22) - به وسيله ي وبر به عنوان طرح کلي براي تحليل اشکال خاص قدرت مورد استفاده قرار گرفت. اين طرح همچنين چارچوب کلي براي بيشتر مطالبي بود که وبر در حوزه هاي بررسي جامعه شناسانه بيان داشت، حوزه هايي که با کمک او يافت شد: يعني مطالعات درباره ي بوروکراسي، قانون، رهبري، دولت، لايه بندي اجتماعي، و شهر به عنوان يک اجتماع سياسي. اگر چه جدول 1-2 جدولي بسيار ساده و بيش از حد کلي است، اما گروه بنديِ ارائه شده در آن حيطه ي تلاش ها و نوع اصطلاحاتي را که وبر مورد استفاده قرار داد، نشان مي دهد.
جدول 1-2 ويژگي هاي اساسي سه نوع محض از اقتدار يا سلطه ي مشروع و قانوني ( اقتباس از کتاب اقتصاد و جامعه )

 

سازمان

عضویت

قانون

مسئولیت

رهبری

  1. اقتدار قانونی

 

 

 

 

 

عقلانیت ابزاری

بوروکراتیک

تخصصی

صورت گرایی قانونی

غیر شخصی

یکه سالارانه (23)

عقلانیت ارزشی

حرفه ای

شایستگی عقلانی

قانون طبیعی

خدماتِ همگانی

دانشگاهی/ دموکراتیک

11. اقتدار سنتی

 

 

 

 

 

 

پدرسالاری/ارثی

بدون سازمان پیر سالاری/ کارکنان خصوصی

به واسطه ی تولد، افتخاری

هنجارگذاری سن و رسوم

شخص گرایانه

یکه سالارانه/ دانشگاهی

طبقاتی

کارکنان خصوصیِ

وفاداری، انقیادِ شخصی

هنجارگذاری

شخص گرایانه

دانشگاهیِ ( دانشگاهی هم طبقه )

111. اقتدار فرمندانه

اختیاری

شیفتگیِ  شخصی

اصول اساسی قانون

متعهد یک آرمان

 یکه سالارانه / مردم سالارانه


تنش ها و تضادهاي بين مبناهاي مختلف قدرت، و قانونيت و مشروعيت در زندگي اجتماعي براي وبر بسيار مجذوب کننده بود، و به نظر وي اين نکته بسيار حائز اهميت است که شيوه هاي متفاوت عقلاني کردن اين مبناها شناخته شود:
اقتدار بوروکراتيک به اين معني که به قواعد عقلاني قابل تحليل مقيد و وابسته است مشخصاً اقتداري عقلاني است، در حالي که اقتدار فرمند، به اين مفهوم که نسبت به همه ي قواعد بيگانه بوده و دور از هر قاعده اي است به طور مشخص حالتي غيرعقلاني دارد. اقتدار سنتي به سنت ها و رسومي وابسته است که از گذشته رسيده... [ در حاليکه ] اقتدار فرمندانه در جايگاه اجتماعي مورد ادعاي خود، گذشته را نفي مي کند، و بدين معنا يک نيروي انقلابي است. (24)
هر جامعه اي از ترکيب پيچيده اي از اين سه نوع تشکيل شده، و بين آنان رابطه اي پويا وجود دارد که مي توان آن را مشاهده کرد: اشکال عادي قانوني و سنتي با فرمندي غيرعادي وارد چالش مي شوند. اما اقتدار فرمندي خود به روند و برنامه اي « عقلاني » و قاعده مند تغيير شکل مي دهد. بخشي از دگرگونيِ اجتماعي به دليل وقوع چنين برخوردهايي بين ساختارهاي متناقض قدرت است، که در سطح واقعيت اجتماعي به صورت ادعاي ضد و نقيض قانونيت و مشروعيت بروز مي کند. از ديدگاه وبر پي گيري فرايندها و روابط پويا در قلمروهاي مختلف کُنشي، موضوع جامعه شناسيِ بوروکراسي، قانون يا جامعه شناسي دولت است.
وبر برخلاف دورکم و مارکس، پيشگام مکتب خاص فکري يا مؤسس جرگه اي از هواداران فکري خود نبود. با وجود اين، جنبه هايي از جامعه شناسي سياسي وي به تسلط قدرتمندي بر پنداشت هاي مدرن دست يافت، به خصوص در زمينه ي: عقلانيت ابزاري به عنوان يک عامل مؤثر در تغييرات، بوروکراسي به عنوان ساز- و - کار بسيار مؤثر در کنترل، حرفه اي گرايي به عنوان ملاکي براي اداره و اجراء امور، و « فرمندي » به عنوان ويژگيِ اسطوره اي شخصيت و رهبري. ما در دغدغه هاي خود درباره ي « بوروکراسي » تا تلاشي که در جستجو براي يافتن « فرمندي » به کار مي بريم، از روش ها و عبارات وبري بهره مي جوييم. يکي از دلايل اين امر آن است که با وجود تأثير حال بر گذشته و عليرغم اينکه ديدگاه هاي ما تحت الشعاع زمان حال قرار گرفته، اما سال هاي آخرين قرن بيستم شباهت هاي اساسي و مهمي با سال هاي آغازين خود دارد.

با نگاهي ديگر

تشخيص و تعيين شباهت ها و همانندي ها کار چندان مشکلي نيست. به عنوان مثال، يکي از دلايل عادي بودن کاربرد نظريات وبر و استفاده از استدلالات او، تجربه ي روزمره اي است که از محيط هاي مديريتي داريم. موضوع گرايش ها و ويژگي هايي که وبر تحت عنوان عقل گرايي به بحث مي گذارد به نظر مي رسد که در همه جا - در برنامه هاي تفريحي و فرهنگ همگاني، در گرايش ها مربوط به « جهاني شدن » اقتصاد، در عرضه ي همه چيز از کانديدا هاي سياسي تا باورهاي معنوي به بازار، و در عملکرد سازمان هاي مختلف مدرن وجود دارد.
اين تجربه ي عادي را به عنوان نمونه در نظر بگيريد: اخيراً يکي از دانشجويان من شغل پر درآمدي را در يکي از شرکت هاي صاحب نامِ بخش « خدمات » ، که به لحاظ اقتصادي بخش پر رونقي است، پذيرفت. پس از مدتِ کوتاهي، شرکت به ساختمان جديدي که اداره مرکزي آن به حساب مي آمد و به جديدترين لوازم الکترونيکي مجهز بود و از آخرين طرح هاي دکوراسيوني بهره مي برد، منتقل شد. يکي از ابداعات و نوآوري هاي مديريت استفاده از پلان باز در ساختمان دفاتر اين شرکت بود - يعني فضاي بسيار بزرگي که در مقابل صداهاي محيط بيرون عايق بندي شده و هيچ صدايي از بيرون به داخل ساختمان نمي آمد. کارکنان زيادي در اين مکان به کار اشتغال داشتند و فضاي کار آنها اتاقک هايي بود که به جاي استفاده از ديوارهاي کامل از زمين تا سقف و نصب پنجره و استفاده از راهروهاي ارتباطي، با ديواره هايي از يکديگر جدا شده بودند. البته هدف از اين کار بهبود يافتن ارتباط بين افراد، بهتر شدن وضعيت مشاوره و مراجعه، و در نتيجه بالا بردن سطح بهره بري، عنوان شده بود. اما در عمل آنچه کارکنان تجربه مي کردند فضايي تنگ و پر سر و صدا بود که نتيجه و حاصلي از آن به دست نمي آمد، عجيب اينکه اين محيط که عين حال که حس تنهايي و جدا افتادگي را به وجود آورده بود اما کارکنان و کارمندان خلوت خود را از دست داده و احساس آرامش نمي کردند. به دست آوردن مجدد حس آزادي و آرامش نيازمند تغيير فضا بود. واکنش مديريت شرکت نسبت به اين امر انساني تر کردن شيوه و روش کار يا بازنگري در مناسب بودن اهدافي که محيط کار در پي داشت نبود، بلکه آنها در عوض از وسايل و عوامل پيچيده ديگري استفاده کردند، « صداهاي بي اثر » (25) حاشيه اي پخش شد تا حس محيطي انساني را به طور « طبيعي » برانگيزد، حسي که در واقع پيش از اين ناديده گرفته شده بود. چند هفته اي اين « تنظيم و سازگاري صدا » ادامه يافت و به واسطه ي آن صداهاي پارازيتي گوشخراش به صداهايي غير قابل تشخيص و قابل تحمل تر و تعديل و تغيير پيدا کرد. همان گونه که ژاک آتالي اظهار مي دارد « در جهاني که اکنون عاري از معناست، صداهاي حاشيه اي ضرورت روز افزوني پيدا مي کنند تا بدين ترتيب احساس امنيتي در افراد ايجاد کنند ». اين صداهاي حاشيه اي وسيله اي هستند براي از بين بردن صداي اشيا و لوازمي که به جاي انسان حرف مي زنند و نيز وسيله اي هستند براي خاموش کردن تک گويي نهادها ». (26)
آنچه در چنين مواردي قابل توجه و جالب مي نمايد عقل ستيزيِ پيوند يافته با عقلانيت ابزاري است، يعني روشي که با عقلاني کردن فعاليت تحت عنوان عمل هدف دار، نيازهاي انساني را زير پا مي گذارد و مقتضيات او را ناديده مي گيرد. وضعيتي که گاهي اوقات بر دانشگاه هاي روزگار ما حاکم است، را به عنوان يک نمونه در نظر بگيريد. در گذشته اي نه چندان دور دانشگاه ها، نهادهايي بودند که حداقل در بعضي اوقات، اگر بخواهيم از مقوله ي وبر استفاده کنيم، اصولِ « دانشگاهي » بر آن حاکم بود. بدين معني که، تصميم گيري هاي معتبر متکي به برخي شيوه هاي مهم و زمينه هايي از بحث و تبادل نظر بود و تلاش هايي صورت مي گرفت تا توافق نظري شکل بگيرد و يا حداقل به يک هم رأيي نزديک شوند. با استفاده از مدل « کنش ارتباطيِ » يورگن هابرماس مي توان اين شيوه ي اداره و کنترل را تفسير کرد. علاوه بر شيوه ي اداره ي دانشگاه، حوزه هايي از فعاليت هاي علمي و تحقيقي و زندگي دانشجويي وجود دارد که ارتباط چنداني با اهداف عقلاني، نظير « کارآيي » يا « بازدهي » ندارد. با اين وجود از زماني که ضرورتِ « برنامه ريزي »، « بهره وري » و « کارآيي » مطرح شده، دانشگاه مدرن، هر عمل و کاري را در معرض عقل گرايي مبتني بر وسيله -و - هدف قرار داده است. در اين اصطلاح وبر اين نوع عقل گرايي بر به کارگيري عقلانيت ابزاري در خدمت اقتدار بوروکراتيک، دلالت دارد. در بازارگاه (27) خط مشي ها و سياست هاي دانشگاهي، استفاده از « تمامي ويژگي هاي مديريتي » براي از بين بردن عدم کارآيي، ارزيابي دانش و تحصيل با بهره گيري از معيارهاي بهره وري، در نظر گرفتن هدف، و حد و ميزان براي به انجام رساندن کارهاي آتي، قضاوت درباره ي خط مشي ها و سياست ها با استفاده از « الگوريتم »، رفتار با دانشجو به عنوان « مصرف کننده ي يک محصول » يا « مشتري » يک « کالا » يا « خريدار » خدماتي خاص، درک و تلقي از استاد به عنوان « ارائه کننده » ي خدمات يا تسهيل کننده ي امور، و اندازه گيري « نتايجِ » يادگيري و آموخته ها براي موجه جلوه دادن ادامه ي حمايت مالي، جملگي از مواردي است که عقلانيت ابزاري را در خدمت اقتدار بوروکراتيک قرار مي دهد.
انسان موجودي خلاق و مبتکر است و از اين رو با مجموعه اي از اعمال و کارهاي تأثيرگذار نسبت به اين ساز - و- کارهايي که براي سلطه و کنترل به کار گرفته مي شود و نسبت به زباني که در اين موارد استفاده مي شود، از خود واکنش نشان مي دهد. ايجاد جرح و تعديل، سوء استفاده، تضعيف، و يا حتي به کار بردن حيله و ترفند از جمله کارهاي تأثيرگذاري است که انسان مي تواند انجام دهد. با اين همه پيش از آنکه هوشمندي و شعور به داد انسان برسد، زندگي نهادي بيش از پيش باعث تضعيف و تحليل وي مي شود، و تنش بين زندگي و حرفه، که وبر با تيزبيني خاصي از آن آگاهي يافته بود، ممکن است همچنان در وضعيتي بحراني تر از گذشته باقي بماند.

ميراث وبري

در طول ده ها سالي که از مرگ وبر گذشته توانمندي کارها و آثار او بيشتر آشکار گشته و بر مطالعاتي که در حوزه جامعه شناسي دين، جامعه شناسي سياسي و تاريخي، جامعه شناسي حقوق و دولت، روش شناسي و فلسفه ي علوم اجتماعي، نظريه کُنش اجتماعي ( از پارسنز، تا هابرماس )، و حتي فلسفه ي سياسي و اخلاق، اثر گذاشته است. تفکرات وبر درباره ي وهم زدايي، عقل گرايي، و رابطه ي بين ايده و دلبستگي مادي بر مباحثي که در داخل مکتب فرانکفورت و برخي از شاخه هاي تجديد نظر طلب مارکسيستي، که لوکاچ و نظريات اوليه ي ميشل نماينده آن است، اثرگذار بوده است. امروزه « رويکردي وبري » به نظريه ي اجتماعي مقبوليت خاصي دارد، اين رويکرد به طور معمول به تحليل هاي مقايسه اي و چند علي نظر داشته که توجه خاصي به تعامل بين عوامل ساختاري و باورها و نيات فردي دارد. به همين ترتيب، بايد اين نکته مهم را نيز مدنظر داشت که مباحث قديمي تري که ماترياليسم را در تقابل با ايده آليسم، پوزيتويسم را در مقابل تاريخ باوري، يا نظريه صوري را در تقابل با تاريخ تجربي قرار مي داد، با پيروزي رويکردهاي نو وبري به پايان رسيد. کارها و آثاري که توجه خود را به موضوعات مقايسه اي تاريخي در سطحي کلان با پرداختن به تغييرات و دگرگوني هاي نهادي معطوف داشته اند و همچنين کارها و مطالعاتي که دگرگشت هاي سياسي و اقتصادي، بسط جهاني کاپيتاليسم مدرن، يا رابطه اي پوياي بين دولت و جامعه ي مدني را مدنظر قرار داده اند، همگي بر شالوده ي رويکردهاي وبري بنا شده اند. در تلاش هايي که در پي « ارائه و باب کردن مفهوم جديدي از دولت »، و « نهادگرايي جديد » (28) هستند، و کارهايي که در زمينه ي جامعه شناسي اقتصادي، که وبر خود در تعيين و مشخص کردن آن سهيم بود (29) ، رد پاي تفکرات وبر ديده مي شود. دانش جديد، با استفاده از مدل هاي روشن عقلانيت و گونه هاي مختلف فرضيه هاي بيانگر (30)، قدم در راهي گذاشته که وبر گشوده است.
با وجود اين، بايد به اين موضوع نيز توجه داشت که برخي از جنبه هاي کاري و آثار وبر يا به درستي درک نشده و يا از آن غفلت شده است. وبر به عنوان يک اقتصاددان سياسي از محل تلاقي پوزيتويسم و تاريخ باوري سربرآورد و با رد اين دو در پي آن بود که سنتز جديدي پيدا کند، از اين رو وي موقعيت مستقلي پيدا کرد که درک آن مشکل است، چنانچه براي معاصران وي نيز چنين بود.
امروزه دو حوزه ي نسبتاً جديد تحقيق به وجود آمده که کار وبر ممکن است در آن مفيد و تأمل برانگيز باشد: جامعه شناسي اقتصادي يا اقتصاد اجتماعي، و جامعه شناسي فرهنگي. آنچه درباره ي موضوع اول مي توان بيان داشت آن است که تلاش قابل توجه وبر در اقتصاد و جامعه معمولاً ناديده گرفه مي شود. وي در اين کتاب « مقوله هاي کنش اقتصادي » را مشخص کرد. اين مقوله ها منجر به درک کنش هاي عقلاني، که هم جنبه اقتصادي و هم جنبه اجتماعي دارد، مي شود و از اين رو به عنوان پلي بين جامعه شناسي و اقتصاد عمل مي کند. (31) توجه به انواع و مدل هاي کنش عقلاني هميشه در کانون توجه علوم اجتماعي قرار داشته است. اگر اقتصاد مدرن تلاشي را آغاز کند، تا به قول رابرت سولو « به جامعه شناسي به عنوان يکي از راه هاي گريز از ديدگاه تنگ نظرانه ي عقلانيت توجه کند » (32)، آنگاه مقولات و رويکرد وبر ارزش نگرش و بررسي مجدد را خواهد داشت.
بر همين قياس، بسياري از نوشته ها و نيز بسياري از افکار بديع وبر، مانند مقاله هاي ناتمام وي درباره ي موسيقي (33) ، به مضامين و موضوعاتي در جامعه شناسي فرهنگي مي پردازد. با اين همه، در جامعه شناسي گرايشي وجود دارد که اين اثر وبر را در زمره ي موضوعات تخصصي جامعه شناسي گرايشي به حساب آورده و اين موضوع را در چارچوب اين رشته درک کند. (34) اما رواج مجدد مسئله « فرهنگ » و علاقه مندي به آن در تمامي علوم انساني فرصتي را پديد آورد تا اين جنبه از ديدگاه وبر در زمينه هايي نظير هنر و ادبيات، که وي در اواخر عمر خود شروع به مطالعه ي آنان کرده بود، بسط پيدا کند. بررسي و مطالعه ي پيدايش، توسعه و تحول، و عقلاني شدن حوزه ي خاصي از فرهنگ، نظير موسيقي يا نقاشي، يکي از مضامين اصلي تمدن است که نشان دهنده ي يکي از جالب ترين ميراث هاي وبري است.

پي‌نوشت‌ها:

1. huguenot، فرقه فرانسوي پروتستان هاي کالونيست که در 1560 به وجود آمد.
2. Geist، ( آلماني ) روح، فکر، ذهن، شعور
3. Max Weber, "Objectivity" in Social Science and Social Policy, in E. Shils and H. Finch (eds), The Methodology of the Social Sciences (New York: Free Press, 199), pp. 68, 103.
4. The Social Psychology of the World Religione , in H. Gerth and C. W. Mills (eds) From Max Weber: Essays in Sociology (New York: Oxford 1946), p. 270.
5. The Protestant Ethic and the Spirit of Capitalism, tr. T. Parsons (New York: Scribner s, 1958), p. 194.
6. elective affinity
7. Ibid., p. 17.
8. Ibid., p. 26.
9. faustian، اشاره اي است به شخصيت نمايشنامه اي از گوته.
10. puritans، اعضاي فرقه پروتستان در انگلستان و امريکاي قرن شانزدهم و هفدهم که خواستار آسان گيري مراسم مذهبي از جانب کليساي انگلستان و سخت تر شدن اصول اخلاقي بودند.
11. Ibid., pp. 180-1.
12. zweckrationalit&t
13. Politics as a Vocation’ and Science as a Vocation, in From Max Weber: Essays in Sociology, pp. 120-9, 153.
14. Science as a Vocation , p. 138.
15. "Objectivity" in Social Science and Social Policy, p. 57 (translation modified).
16. world-mastery
17. Science as a Vocation , pp. 148, 155.
18. objectivity
19. self-corrective
20. "Objectivity" in Social Science and Social Policy, p. 84; a more literal translation would read, For Scientific truth is only what wants to be valid for all who want the truth .
21. On Liberty’ in J. Gray (ed.), On Liberty and Essays (Oxford: Oxford University Press, 1991), p. 65.
22. charismatic
23. momocratic
24. G. Roth and C. Wittich (ed.) Economy and Society: An Outline of Interpretative Sociology (New York: Bedminister, 1968) Vol. 1, p. 244.
ترجمه ي تحت اللفظيِ عنوان اصلي اين کار ناتمام وبر، « اقتصاد و نظم اجتماعي و قدرت » است، قصد وبر آن بود که اين مقاله را در کتابي که سر ويراستاري آن را بر عهده داشت، يعني Handbook of Social Econimics
بگنجاند.
25. white noise صدايي که از فرکانس هاي متفاوت تشکيل شده اما همگي طول موجي مشابه داشته و باعث جلب توجه نمي شود.
26.Noise: The Political Economy of Music, tr. B. Massumi (Minneapolis: University of Minnesota Press, 1985), pp. 3,111.
با پيشگفتاري از F. Jameson که در آن به نقش وبر اذعان شده است.
27. marketplace
28. new institutionalism
29. See Peter B. Evans, Dietrich Rueschemeyer and Theda Skocpol (eds) Bringing the State Back In (Cambridge University Press, 1985); and Walter W. Powell and Paul J. DiMaggio (eds) The New Institutionalism in Organizational Analysis (Chicago: University of Chicago Press, 1991).
30. explanatory hypotheses
31. به عنوان يک استثناء و شايد به عنوان منادي رويکردي جديد به وبر نگاه کنيد به:
Neil J. Smelser and Richard Swedberg, The Sociological Perspective on the Economy, in
Smelser and Swedberg (ed.) Handbook of Economic Sociology (Princeton: Princeton
University Press, 1994), pp. 3-26.
32. Robert M. Solow, How Did Economics Get that Way and What Did it Get? Daedalus 126
(Winter 1997): 54.
33. تحقيق بدون عنوان وبر که پس از مرگ وي در 1921 به چاپ رسيد و تحت اين عنوان به انگليسي ترجمه شد:
The Rational and Social Foundations of Music, tr. Martindale et al. (Carbondale: Southern Illinoise University Press, 1958).
34. تحقيق کريستوفر براون که هنوز به انگليسي ترجمه نشده است، استثناء برجسته اي در اين مورد به شمار مي رود:
Max Weber "Musiksoziologie" (Laaber: Laaber-Vrlag, 1992).
منابعي براي مطالعه ي بيشتر
آثار جامع و در حال رشدي در باره ي زندگي و کار وبر وجود دارد. مقدمه اي خوب و موجز کتابMax Weber (tr. 1988) نوشته ي ديرک کاسلر. کتاب Weberian Sociological Theory (1986( نوشته ي راندال کالينز علائقِ جامعه شناسي وبر را مورد بررسي و مطالعه قرار مي دهد. Fleeing the Iron Cage (1989) نوشته ي لارنس اسکاف به مضمون فرهنگ و مدرنيته پرداخته است. در ميان مطالعات اخير Max Weber and Democratic Politics نوشته پيتر بِرِينر به کندو کاو در موضوعات سياسي مي پردازد در حالي که کتاب Max Weber"s Comparative -Historical Sociology (1994) نوشته ي استيفن کالبرگ سهم وي را در مطالعات تطبيقي سامان بخشيده است.

منبع مقاله :
استونز، راب؛ (1390)، متفکران بزرگ جامعه شناسي، ترجمه ي مهرداد ميردامادي، تهران: نشر مرکز، چاپ هفتم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط