گفت وگوي تخصصي خاطره در شهر

خاطره هاي جمعي و هويت در شهرها

نشست تخصصي «شهر، منظر، خاطره» در دهم بهمن ماه 1390 به دنبال آن بود که با حضور اساتيد داخلي و خارجي موضوع خاطره هاي جمعي در فضاهاي شهري را واکاوي کند. آنچه در ادامه مي آيد حاصل گفت وگويي است که با
شنبه، 11 بهمن 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خاطره هاي جمعي و هويت در شهرها
 خاطره هاي جمعي و هويت در شهرها

 

نويسنده: مريم طهماسبي، شهرساز





 

 گفت وگوي تخصصي خاطره در شهر
نشست تخصصي «شهر، منظر، خاطره» در دهم بهمن ماه 1390 به دنبال آن بود که با حضور اساتيد داخلي و خارجي موضوع خاطره هاي جمعي در فضاهاي شهري را واکاوي کند. آنچه در ادامه مي آيد حاصل گفت وگويي است که با شرکت اساتيد حاضر در نشست «شهر، منظر، خاطره» و به منظور جمع بندي مباحث مطرح شده در آن نشست انجام گرفته است. در اين گفت وگوي تخصصي سيد محمد بهشتي (معمار و شهرساز)، احمد محيط طباطبايي (تاريخ شناس شهري)، اسکندر مختاري (متخصص مرمت آثار معماري) و نوا توکلي مهر (معمار منظر) حضور داشتند.
نوا توکلي مهر: در ابتدا از آقاي مهندس بهشتي سؤال مي کنم که خاطره ي جمعي با منظر شهري چگونه تعامل مي يابد؟ يا به عبارتي، منظر چه جايگاهي در بحث خاطره هاي جمعي دارد؟ در نام گذاري نشست فوق الذکر، سلسله صحبت هاي مفصلي در اين خصوص که چرا به اين نام و به اينجا رسيديم مطرح شد. شهر با لايه هاي پيچيده ي آن و از ديدگاه منظري که مي خواهد کلاً وسيله ي قرائت تمام احوالات شهر باشد، دريچه جست و جوي ما در خصوص هويت و روايت هاي شهر شده است. به اين ترتيب اين 3 عنصر را چگونه با هم مي بينيد، شهر، منظر و خاطره؟
سيد محمد بهشتي: شهر جايي نيست که فقط جمعيت زيادي در آن مستقر است و از کاربردها و شريان هاي ارتباطي برخوردار است. قاعدتاً در تجربه ي تاريخي بشر، به چنين جايي شهر نمي گويند. سکونتگاه هايي که خيلي بزرگ باشد لزوماً در تعريف شهر نمي گنجد. شهر در تلقي فرهنگي و در جوامع مختلف وجود و ظهور مدنيت يا حضور کالبدي مدنيت است. وقتي مدنيت در يک جا به وجود بيايد، خواستار آن خواهد بود که به صورت هاي مختلف متجلي شود. از جمله صورت کالبدي شهر در قالب قراردادهاي اجتماعي، اخلاق شهرنشيني و... شروع به ظهور مي کند. از مهمترين موضوعاتي که در بحث مدنيت وجود دارد نسبت به مدنيت با مفهوم زندگي است. زندگي و مدنيت ملازم هم هستند. اما در چه کيفيتي؟ پاسخ اين است: زندگي نه در عرصه ي خصوصي بلکه در فضاي عمومي. يعني جامعه اي که برخوردار از مدنيت باشد از کيفيت زندگي برخوردار است که اين کيفيت زندگي در عرصه ي عمومي تحقق پيدا مي کند. وقتي مي گوييم زندگي يعني در واقع از يک کيفيت دراماتيک و يک حالت روايي صحبت مي کنيم. يعني در زندگي حالت روايي محقق مي شود که به کالبد شکافي مفهوم خاطره بر مي گردد. چه چيز براي ساکنين شهر خاطره مي شود؟ آن چيزي که براي آنها وجه روايي دارد، يعني آن وجه از زندگي ما که غير روايي است به هيچ وجه در خاطر ما نمي ماند. اين وجهي که در واقع در آن روايت وجود داشته باشد، حتماً ملازم با زندگي است و ما با کيفيتي که زندگي مي کنيم قادر خواهيم بود روايت هاي مختلف را بسازيم و پديد آوريم.
زندگي شهري اين امکان را براي يک جامعه ي شهري فراهم مي آورد که روايت هاي جمعي ايجاد کند به نحوي که همه مردم يک سرنوشت مشترک پيدا کنند و سرنوشت مشترک يعني از مسير يک روايت واحد عبور کردن. در اصل اتفاقاتي که در يک محل رخ مي دهد در فضاي عمومي آن ايجاد يک سرنوشت مشترک مي کند. منظور من از اتفاقات، حوادث و قصه هاي خاصي است که در يک محله واقع شده و همه، نوعي وجه روايي دارد، اما همين در مقياس شهر نيز اتفاق مي افتد. پس خاطره محصول روايت است. اساساً آن بخش هايي از زندگي خود را که مي توانيد دوباره تعريف کنيد در ذهن و خاطر شما مي ماند. اين روايت نسبتي با زمان و مکان و اصولاً اشياء دارد. هر شيئي در نسبتي که با روايت پيدا مي کند، حيثيت روايي پيدا مي کند، شيئي مي شود، چيزي مي شود. وقتي همان شيء نسبتي با روايت نداشته باشد حد اعلاي حيثيتي که آن شيء دارد وجه عملکردي آن است. مثلاً فنجان تنها براي نوشيدن چاي استفاده مي شود، اما به محض اينکه بگوييم اين همان فنجاني است که در آن ماجرا فلان نقش را بازي کرد، اين فنجان از حيثيت عملکردي خارج مي شود و داراي غناي مفهومي مي شود. حال اگر بگوييم سه روز پيش شخصي آمد در اين فنجان سم ريخت، خورد و خودش را کشت، حالا ارتباط شما با اين فنجان تغيير مي کند و قطعاً خواهيد گفت: در اين فنجان براي من چاي نريزيد! در حيات غير روايي، زمان ها زمان هاي تقويمي هستند. شنبه با دوشنبه فرقي ندارد. امسال با پارسال فرقي نمي کند. اما در حيات روايي روز تولد شما و روزي که اتفاقي خاص براي شما افتاده، حيثيت جديدي پيدا مي کند و اشياء و مکان هايي که در ارتباط با آن روايت بودند حيثيت جديدي مي يابند. به اين مي گويند حيثيت روايي پيدا کردن. شهر وقتي واجد روايت مي شود که خودش محصول واجد زندگي شدن است. حالا انعکاس اين روايت در فضاي شهري باعث مي شود که فضاي شهري وجه روايي پيدا کند و از حالت صرف عملکردي خارج شود، خاطره انگيز شود. يعني يادگاري شود. ما را به ياد يک روايت و خاطره ي جمعي مي اندازد.
در خصوص اين سه واژه يعني شهر، منظر و خاطره، بايد گفت روايت هاي شهري از مدنيت زندگي شهري بر مي خيزد پس حتماً در شهر مي تواند محقق شود پس واژه ي شهر، واژه ي بي ربطي در اين ترکيب مثلثي نيست. واژه ي منظر يعني اول چيزي که وجه روايي پيدا مي کند و وسيله تبديل فضا به مکان است و خاطره مستقيماً به موضوع روايت اشاره مي کند. اين سه رأس مثلث به هم پيوند دارند. نوا توکلي مهر: از آقاي محيط سؤال مي کنم. بحثي است به نام هويت فضاهاي شهري، واژگاني نيز داريم تحت عنوان «نوستالژي» و «خاطره». بسياري از مردم، روشنفکران، ايده پردازان غير مرتبط با شهرسازي، مديران شهري و حتي برخي متخصصان شهري از اين واژه ها استفاده هاي متفاوت مي کنند. شما تعاريف اينها را چگونه تفکيک يا تبيين مي کنيد؟
احمد محيط: تصور کنيد اينجا سيب سرخي روي ميز است. سرخي سيب وجهي از سيب است نمي شود از خود آن جدا کرد و کنار گذاشت و گفت بحث آن از سيب بودنِ سيب جداست، يک مفهوم اسم معنايي و يک مفهوم اسم ذاتي دارد. مجموعه اش با هم يک شکل کامل و واحد به وجود مي آورد. در مورد تفکيک نوستالژي، هويت و خاطره يک محل در عين اين که مي توان در ذهن از هم جدا کرد، در عمل نمي توان آنها در فرايندهاي ايجادشان از يکديگر منفک کرد. در ادامه ي صحبت هاي آقاي بهشتي بايد بگويم که وقتي به جايي نام شهر اطلاق شود، اتفاقي افتاده که اين شهر ايجاد شده است. شهر داراي خصلت هايي در تغيير و تحولات بشر بوده است. از ديد بسياري کارشناسان اين تحول همان انقلاب شهرنشيني يا تطور شهري است. اين تطور وقتي در زندگي انسان رخ مي دهد که انسان از مقام روستا به مقام شهرها رو مي آورد و با خود ويژگي ها و شاخصه هايي مي آورد. به طور مثال مذهب، ايمان و اعتقاد در شهر شکل سازمان يافته و منسجم پيدا مي کند. «حکومت» و «کار» به معني تخصصي خود به وجود مي آيد و يک نفر مي تواند کاري را انجام بدهد بدون اينکه در کارهاي ديگر شرکت کند. در کنار اين ها يک ا تفاق ديگر مي افتد که به بحث خاطره بر مي گردد و آن اين است که اتفاقي با شهرنشيني آغاز مي شود و جزء خصلت هاي آن مي شود و آن اختراع خط است و آغاز ثبت رسمي تاريخ. آغاز تاريخ به معناي روايت کردن و نوشتن و ثبت همه ي جنبه هاي مادي و معنوي زندگي انسان است. آغاز شهرنشيني آغاز دوران تاريخي است. شهر با تاريخ پيوند مي خورد. يعني انسان تاريخ نويس و مورخ شهرنشين شده و تاريخ در حوزه ي شهرنشيني ثبت مي شود.
به اين ترتيب انسان تاريخي مکان زيست اش شهر است. تاريخ بخش روايي سرگذشت اش است. تفاوت عمده اي بين يک حيوان و انساني که گاه به او حيوان ناطق نيز مي گوييم وجود دارد و آن جنبه ي منطق به معناي نطق است.
يعني انسان موجودي است منطقي که مي تواند گويش داشته باشد. اما تفاوت ديگري نيز وجود دارد: انسان قدرت انتقال حافظه تاريخي اش را دارد؛ که هيچ موجودي اين قابليت را ندارد. يعني مي تواند تاريخ اش را منتقل کند و چون مي تواند تاريخ اش را منتقل کند، پله هاي پيشرفت را براي همنوع خودش به وجود خواهد آورد. بنابراين ديگري از صفر شروع نمي کند وقتي مادري گذشته اش را براي فرزندش بازگو مي کند، او نيز براي نسل بعد چيز جديدتري نسبت به گذشته منتقل مي کند. پس انسان تفاوتش با ساير موجودات اين است که موجودي است با خاطره و با ياد؛ يادي که از حافظه مي آيد. اين حافظه تنها به خاطر سپردن چيزي مانند جدول مندليف نيست. خودش يک علم است. علمي که در مقام خودش داراي لايه ها و فرآيندهايي است و به آن تاريخ علم مي گويند. يکي از تفاوت هاي ما ايراني ها با کشورهايي که در دنيا در محدوده ي نوبل جلو هستند در اين است که بطور مثال ما خيلي خوب در رياضي کار مي کنيم، به المپياد راه مي يابيم، مدال مي گيريم، اما دفترچه ي تحولات علم را نمي خوانيم. تفاوت دانشجوي خارجي با ما اين است که تاريخ هر چيز را مي خواند؛ يعني وقتي اتحاد جبر را مي خواند، مي فهمد که چرا اين اتحاد به وجود آمده است. چه قصه اي داشته و خاطره ي آن چه بوده است. يادش چه بوده، وقتي روايت آن مي آيد، خاطره اش مي آيد، تاريخ اش مي آيد. انسان بدون خاطره و تاريخ، انساني است رها، بدون گذشته و بدون آينده. شهري هم که گذشته نداشته باشد، قطعاً آينده ندارد و فقط يک فضا مثل يک خوابگاه و يا يک مکان انتقالي است. تمام اين مفاهيم با گذشته و حافظه ي انسان پيوند پيدا کرده است. باز مي گرديم به سؤال شما، هويت به اين معناست که من داراي هويتي هستم که مرا از فرد ديگري جدا مي کند. در عين اينکه ما در هويتي کلان تر ممکن است در يک گروه قرار گيريم و بين گروه هاي مختلف يک ميراث فرهنگي مشترک آنها را در يک هويت ملي جاي مي دهد؛ از هويت ملي تا هويت فردي، از هويت گروهي تا هويت شخصي، از هويت انساني تا هويت هاي مختلفي که به وجود مي آيد. وقتي از تاريخ مي گوييم يک وجه قضيه است. هويت کل قضيه است. نوستالژي را که مي گويند، طعمي از قضيه است که دارد بروز مي کند. اما اين ها هيچ کدام، آن يکي نيست. در عين اين که چتر بالا هويت است. انسان ها با هويت ايراني، تهراني، هويت يک محله، هويت يک گروه در کنار هم قرار مي گيرند. وقتي دو نفر به هم مي رسند، مثلاً من به آقاي مختاري مي رسم ( چنانچه همديگر را نديده باشيم) شروع به پيدا کردن نقاط مشترک مي کنيم؛ همان جايي که با هم درس خوانديم، همان جايي که با هم کار کرديم و آشناهاي مشترکي که داريم چرا؟ چون دنبال هويت هاي گروهي و شخصي مشترک هستيم؛ براي اينکه به ارتباط مؤثر دست يابيم. پس انسان از منظر هويتي خودش ارتباط برقرار مي کند. اين است که تعلق را در يک جا مثل شهر به وجود مي آورد. و سپس مدنيت ظهور مي يابد. ما هيچ مکان شهري داراي مدنيت بي هويت نداريم و اين هويت در زير چتر خود تاريخ، روايت، نوستالژي، خاطره و ياد را دارد و انسان بدون اين ها، انسان نيست. براي همين وقتي در جنگ جهاني ورشو و لندن با خاک يکسان مي شود، سعي مي کنند حتي کالبدها را به ياد گذشته ي خويش درست کنند، بتوانند فضايي ايجاد کنند که گذشته ي شهر دوباره بتواند دوباره زندگي کند. در لندن اتفاق جالبي مي افتد. پارلمان انگلستان، پارلمان بسيار عجيبي است. با همه ي پارلمان هاي دنيا فرق دارد و به گونه اي است که حدود سيصد نماينده بايد بايستند و جايي براي نشستن طراحي نشده است. با تخريب اين پارلمان در جنگ تصميم بر آن شد تا پارلمان را به نحوي بازسازي کنند که همه ي نمايندگان در جلسات بنشينند. عقيده ي چرچيل اين بود که بازسازي به همان شکل سابق انجام شود. به طوري که جوانان ايستاده و پيرترها بنشينند. زيرا اين پارلمان شکل اش نشانه ي نوع نگاه تاريخي و فراتر از آن هويت انگليسي در جهان است. يک نماينده براي تعويض کردن حزب بايد طول پارلمان را طي کند تا بتواند بگويد مرام من از کارگر به محافظه کار تبديل شد. او معتقد بود که آدم جوان شش ساعت براي بحث درباره ي کشورش مي ايستد. چون اقتضاي کار مملکت همين را مي طلبد! به اين مي گويند نگاه انگليسي به دنيا که نهايتاً با يک ماندگاري در فرم و عملکرد فضا در پارلمان آن همچنان پا برجا ماند. به اين ترتيب نوستالژي از يک طرف، خاطره از يک زاويه، تاريخ از زوايه ي ديگر و در نهايت هويت، همه در يک شهر پيداست.
نوا توکلي مهر: از آقاي مختاري دو سؤال دارم. اول اين که نظر خودتان را مجموعاً از صحبت هاي آقايان بهشتي و محيط بفرماييد. و دوم اينکه آيا تنها مأمور حفظ خاطره ها در شهر کالبد است؟ اگر اينگونه است، آيا ما مي بايد که خاطرات جمعي را تنها در فضاهاي تاريخي جست و جو کنيم و بگوييم هر کجا که تاريخ بوده و بافت قديمي داشته ايم خاطره انگيز است و اين خاطره انگيزي بر نسل هاي آينده نيز محتوم خواهد شد، يا اينکه بافت هاي جديد نيز مي توانند واجد کيفيت هاي خاطره انگيزي، چه خاطره ي فردي و چه خاطره ي جمعي، باشند؟
اسکندر مختاري: شهر و کالبد آن در عين حالي که به زندگي و ساز و کار اجتماعي انسان ها نظم مي دهد، خودش حاصل نظم انساني است. يعني انسان اراده کرده است تا فضايي را بسازد که در آن رفتارش انتظام پيدا کند. شهر مجموعه اي از نشانه هاست و اين نماد و نشانه ها نيز همين کار را انجام مي دهند؛ يعني به بخش اجتماعي و فرهنگي زندگي شهرنشيني و رفتار انسانها نظم و جهت مي بخشند. اين نمادها در کالبد تجلي مي يابند و نمي شود که نماد و نشانه ها در شهر باشد و حاصل صناعت انسان نباشد.
صناعت انساني نيز حاصل خواست هاي انساني است؛ به اين معنا که آدمي انديشه اي دارد و نيز فضايي در اختيار اوست. بر اساس آن انديشه و با مقتضيات آن فضا دست به صناعت مي زند. در نتيجه مصنوعاتي در شهر متجلي مي شوند که با راز و رمزها و آمال و ايده هاي آن جامعه توسط نمادها ارتباط برقرار مي کند. پس نمادها بسته هايي هستند پر از اطلاعات و اين اطلاعات خواسته يا ناخواسته يک مخاطب قوي در برابر ساکنان و نيز همه ي استفاده کنندگان از جمله بازديد کنندگان است. به اين ترتيب انباشته از خاطرات جمعي هستند. خاطراتي که چه اهل شهري باشيم و چه به عنوان مسافر از آن بگذريم لازم است تا با ابزار و وسايلي آن ها را کشف کنيم.
تا به حال از خود پرسيده ايد که چرا هنگامي که به شهر ديگري مي رويد، اگر چه شهر زيبا باشد، بعد از مدتي فضاها براي شما عاري از هيجان و جذابيت اوليه مي شود؟ به اين خاطر که کنجکاوي هاي اوليه براي کشف تازگي ها و فرم و عملکرد آن فروکش کرده و از طرفي خيلي از نمادها براي شما قابل قرائت نيست و پيام يا خاطره اي آشنا را به شما منتقل نمي کند. اين کنجکاوي اوليه براي چند روز مؤثر خواهد بود اما براي ادامه، اين نمادها و نشانه ها هستند که حس مکان و خاطرات آن شهر را براي ساکنين تداعي مي کنند. شايد به همين دليل است که بسياري از کساني که سال هاست. به شهرهاي ديگر به خصوص کلان شهرها مهاجرت کرده اند، ممکن است علي رغم دستيابي به کيفيت بالاتري از رفاه و فرصت هاي زندگي و توسعه، همچنان ناراضي و ناخشنود به نظر برسند. به اين دليل که آنها خاطره ندارند و نمادهائي که براي آنها حامل داستانها و پيام هاي آشنا باشد عملاً وجود ندارد يا دست کم براي آنها قابل قرائت نيست. همين مسئله علت اصلي قوت نگرفتن فرم و عملکرد در شهرهاي جديدي است که امروزه از برنامه هاي توسعه پيش بيني شده شان فاصله ي بسياري دارند.
اين شهرها خاطره ندارند. چرا که اصلاً قرار هم بر اين نبوده که آن ها واجد کيفيت هاي خاطره انگيزي شوند. اين شهرها براي مقاصد مختلفي از جمله ايفاي نقش خوابگاهي، سرريز جمعيت کلان شهرها، سکونتگاه هاي نظامي يا صنعتي و... تشکيل شده اند.
در عين حال ممکن است يک شهر کوچک در گوشه اي از کشور، به خصوص براي کساني که زادگاه شان آنجاست، بسيار جذب کننده و جلب کننده باشد. چون حاوي داستان ها و روايت هايي از احوالات مردمان و مکان هاي آشنا براي افرادي است که آنجا به دنيا آمده اند.
خود من گاهي پيش مي آيد که از فضاها و مکان هايي در تهران عبور مي کنم و احساس مي کنم که تپش قلبم تغيير مي کند و ناگهان متوجه مي شوم که من از اين مکان خاطره دارم، يا در اينجا اتفاقي براي من افتاده و مي دانيد که يادآوري خاطرات، چه تلخ و چه شيرين، در نهايت براي انسان خوشايند است؛ چرا که او را به حال و هواي خاصي مي برد که با احوال روزمرگي او متفاوت است. يک خاطره ي ديگري که براي اين موضوع به ياد دارم برمي گردد به بازديدي که پس از 20 يا 30 سال از مدرسه اي که در آن درس مي خواندم داشتم! گيج بودم و حال عجيبي داشتم. جالب اينجاست که مدرسه چندان کالبد شاخص و با ارزشي به لحاظ تاريخي يا معماري نداشت، اما براي من و احتمالاً ديگر شاگرداني که زماني آن جا تحصيل کرده اند پر از معني، پُر از خاطره و داستان بود. در واقع حسن تعلق من به آن مکان به علت وجود ويژگي هاي خاطره انگيز بود. به اين ترتيب اگر شهري بتواند خاطره هاي خود را حفظ کند، تعلق به مکان را نيز حفظ خواهد کرد. حفظ تعلق خاطر مترادف با پايداري و ثبات اجتماعي خواهد شد. فقدان همين مسئله امروزه در شهرها مشکلي روزافزون است. اين دو پديده در کنار هم موجب بي هويت شدن شهرهاي ما شده است؛ ساخت و سازهاي بي رويه و بي برنامه در محله هاي شهري و مهاجرت هاي روزافزون که به دنبال آن تعلق مکاني را بسيار کمرنگ کرده است. در پي کمرنگ شدن تعلق مکان کمرنگ شدن خاطره مي آيد؛ به خاطر گم شدن نشانه هايي که پيام و روايت براي ساکنين داشتند. گم شدن نشانه ها يعني تغيير معناي زندگي آدم ها و اين عدم ثبات در معني زندگي آدمها با خودش عاملي مي شود براي مهاجرت هاي بيشتر و تعلق خاطر کمتر به فضاهاي شهري.
به اين ترتيب در جواب پرسش شما مبني بر اين که آيا خاطره انگيزي لزوماً در بافت تاريخي يک شهر مستتر است بايد گفت خير. با اشاره به آن تجربه ي ديدار مدرسه ي قديمي، معناهاي با ارزش براي آدمها تنها در کالبد با ارزش خلاصه نمي شود. اما خاطره ها براي شکل گيري در بستر مکاني نيز نياز به زمان دارند و شهر در ورق هاي تاريخش تعريف مي شود. تاريخ تقويت کننده ي هويت يک شهر است؛ هويتي که به آدم ها تشخص و الگوي رفتار اجتماعي و فرهنگي مي بخشد. به اين ترتيب با عنصر تاريخ نبايد با مسامحه رفتار نمود.
نوا توکلي مهر: پس به عبارتي، هويت رفتار و عملکردي را در کالبد تعريف مي کند که متقابلاً اثرات آن در کالبد متجلي شده و کالبد نيز به نوبه ي خود بر اين رفتارها تأثيراتي مي گذارد يعني به اصطلاح يک بده بستان يا تعامل دو سويه بين انسان و محيط؟
اسکندر مختاري: بله. يعني کسي که احساس هويت در شهري که در آن زندگي مي کند دارد، سعي مي کند که نه تنها به آن لطمه و صدمه اي نزند، بلکه آن را حفظ نموده و قابل افتخارکردن نمايد. بتواند بگويد که اهل آن شهر است. در واقع صدمه به شهر را صدمه به خود مي بيند.
در چنين رويه اي است که خاطرات فردي و جمعي نيز حفظ و حراست مي گردند. باز اشاره مي کنم به شهرهاي جديد که فاقد اين حس افتخار براي ساکنين خود هستند به طوري که معمولاً ساکنين اين شهرها تمايلي ندارند که بگويند اهل مثلاً پرند يا هشتگرد و يا بهارستان هستند.
نوا توکلي مهر: مي خواهم برگردم به شهر تهران و ساير شهرهاي ايران که تاريخي محسوب مي شوند و از اساتيد حاضر خواهش کنم درباره ي قابليت هاي بالقوه و بالفعل خاطره انگيزي در اين شهرها نکاتي را مطرح نمايند؛ چرا که به دنبال برگزاري يک نشست علمي مشخصاً با عنوان «خاطره» و برگزاري اين ميزگرد علمي شايد بتوانيم به يک سري پيشنهادات و راه حل هاي قابل پيگيري براي مديران شهري برسيم که به عنوان متوليان عرصه هاي عمومي مي بايد «خاطرات جمعي» را به صورت امانتي از سوي مردم در فضاهاي شهري حفظ نموده و مديريت اصولي نمايند. اين مديران از يک سو با مشکلات روزافزون مهاجرت ها، توسعه هاي مورد نياز شهر، خدمات و ارتقاي کيفيت محيط و از سوي ديگر با انبوهي از طرح ها و پروژه هاي مطالعاتي و اجرايي اعم از طرح جامع، طرحهاي تفصيلي، پروژه هاي موضوعي و موضعي و طرح هاي بهسازي يا نوسازي بافت هاي فرسوده مواجه هستند که شايد سؤال اصلي آن ها در خصوص مديريت خاطره در شهر اين باشد که چه بايد کرد؟
احمد محيط: يک نکته ي مهم را فراموش نکنيد. کشور ما کشوري است تاريخي و هيچ نقطه ي غير تاريخي ندارد. در تمامي پهنه هاي طبيعي و مصنوع اين سرزمين شما مي توانيد آثار و ردپاي تاريخ را ملاحظه کنيد. ليکن بسياري از اين آثار و نشانه هاي تاريخي يا از بين رفته يا دستيابي و درک آن ها به طور مستقيم ميسر نيست. با اين حال نگاه به ايران با نگاهي که به يک کشور جوان با عمر کوتاه داريم متفاوت است. ما داريم درباره ي سرزميني صحبت مي کنيم که داراي فرهنگ غني و عميق چند هزار ساله است. اين فرهنگ و شيوه ي زندگي قدمت دار تنها در بافت هاي قديم متجلي نمي شود، بلکه حتي شهرهاي تازه ساخت يا معاصر ما نيز تحت نفوذ اين فرهنگ با سابقه هستند. مثلاً بازار شهر رشت نوسازي شده و عملکرد در بازار همان زندگي قبلي است. پس نتيجه مي گيريم که زندگي تاريخي در ايران و شهرهاي آن از بين رفتني نيست. همواره در هر فضايي رويه هاي خاص خودش را مي يابد و به حيات خود ادامه مي دهد. پس ايران داراي چنين ويژگي اي است و در ضمن تماميت وجود خاطره هاي فردي و جمعي در چنين نگرشي به ايران منوط به کالبد قديمي و فرسوده نخواهد شد. ضمناً ما چيزي به نام بافت فرسوده در شهرها نداريم. بافتهاي شهري ما در اين سه تقسيم بندي قرار مي گيرند:
- باقت قديمي؛
- بافت مياني؛
- بافت جديد.
موضوع ديگر اين که متأسفانه مديريت شهري در دهه هاي پيشين در هيچ کجاي شهر، برخلاف نظر آقاي دکتر مختاري، ضربان قلبش تغيير نکرد! براي همين در هيچ کجاي شهر نتوانست تمايز و تفاوتي را درک و شناسايي نموده و بر اساس آن عمل نمايد.
اسکندر مختاري: يک موضوع مهم کاربرد واژه ي «بافت تاريخي» به جاي شهر تاريخي است. يک شهر يا تاريخي است و يا نه. و در شهر تاريخي، بخش هاي جديد در واقع همان قسمت هاي توسعه يافته ي شهر تاريخي هستند. ما با استفاده از واژه ي «بافت تاريخي» بافت را از شهر جدا مي کنيم که صحيح نيست. حال شهر تاريخي مورفولوژي خودش را دارد، خود به خود واجد فرصت هاي هويتمندي است؛ و ويژگي هايي که سرمايه اند و غير قابل جايگزيني اند. با اين حال شهرها هنگامي که اين ثروت را از دست مي دهند متوجه قدر و اهميت آن مي شوند. به طور مثال در کويت از سال 1958 به بعد کار نوسازي شهر را به شکل گسترده اي آغاز کردند. ايجاد شهر مدرن آن قدر در آمال و آرزوهاي آنان قوي بود که در اين رشد شتابان حفظ شهر تاريخي در نظر گرفته نشد. اکنون آنها متوجه شده اند که چيزي کم دارند و آن همان تاريخي است که مي توانند به آن افتخار کنند و مبادرت به احداث موزه هايي از تاريخ شهر و برپايي نمايشگاه هاي مختلف و ساخت ماکت شهر تاريخي نموده اند. اين کشور در مجموع 38 بناي با ارزش تاريخي دارد که امروزه به اين نتيجه رسيده که آن ها را حفظ و حراست کند. اين آثار به نوعي همان خاطره ي جمعي هستند که عامل وحدت ملي و پيوند دهنده ي قوميت مردمان آن خطه محسوب مي شود.
يک مثال ديگر امامزاده اي در شميران است که در سال هاي اخير در مورد بازسازي قرار گرفته و متأسفانه روح و حس مکاني که سال هاي سال مورد احترام و علاقه ي زائرين بود از بين رفته است. قبلاً اينجا مثل تمام امامزاده ها يک جور دنج و آرام بود و گروههاي سني مختلف در کنار هم و در طول زمان براي زيارت و خلوت به آنجا پناه مي بردند. حالشان خوب مي شد و به خانه بر مي گشتند. استفاده از سنگ و طراحي بي هويت آنجا امروزه اين حس مکان با ارزش را تخريب کرده است. قطعاً ما با رسيدن به يک ثبات مدني در آينده ي نه چندان دور از اين اقدامات نادرست خود نادم و پشيمان خواهيم بود و شايد تا آن موقع چيزهايي را براي هميشه از دست داده باشيم.
احمد محيط: يک مثال ديگر از اين دست، درخت و قبر پادشاه سلجوقي در امامزاده صالح تجريش است. در کتاب «تاريخ آل سلجوق» راجع به آخرين پادشاه سلجوقي اين طور آورده شده شبانه او را به امامزاده صالح آورده و در کنار چنار امامزاده دفن مي کنند. امروزه هم چنار و هم آن قبر از بين رفته است و اين در حالي است که اينها همان تاريخ روايي و خاطره جمعي بود که به آن مکان هويتي تاريخي مي بخشيد. آن قبر يک بخشي از تاريخ را براي نسل هاي آتي خود تعريف مي کرد و امروز هيچ نشاني از آن نيست.
نوا توکلي مهر: آقاي بهشتي، ظاهراً اين طور به نظر مي رسد که انسان در شهرهاي اروپايي احساس بحران هويت نمي کند. انگار در اين شهرها يک پيوستگي بين نسل هاي قديم و جديد وجود دارد که مانايي ماندگاري کالبد و فرهنگ در آن نقش مهمي بازي کرده است. يک کودک در فضاي هويتمند و کنار خاطرات جمعي والدين خود رشد مي کند، بالغ مي شود و آن را براي فرزندان خود نيز مهيا و مناسب مي سازد. سؤال بنده اين است که اساساً ايران در موضوع «خاطره جمعي» دچار چه بحراني است؟! و در دهه هاي اخير مشخصاً چه اتفاقات يا تحولاتي اعم از اجتماعي، اقتصادي يا سياسي در اين بحران تأثيرگذار بوده است؟ ضمناً نقش مديريت شهري در اين ميان چيست؟
مهندس بهشتي: تهران يک شهر بوده است با تمام مشخصه هايي که شهر دارد. خاطره داشته است. هويت داشته است و داستان. خود بنده به ياد مي آورم که مسيري که همواره براي رفتن به مدرسه طي مي کردم پر از ماجرا و اتفاق بوده ماجراهايي که مملو از داستانهاي شهر از دوران هاي گذشته تا امروز بود.
پديده ي بحران هويت در تهران و شهرهاي ايران وجود دارد که البته خاص شهرهاي ما نيست. استانبول در ترکيه و توکيو در ژاپن از مثال هاي مشابهي هستند که در دوره هايي اين پديده گريبان آن ها را نيز گرفته است.
مدنيت در کشور ما از حادثه ناگوار اصلاحات ارضي دهه 1340 رسماً دچار بحران شده است. اثر اين بحران اين گونه است که زندگي در شهر منتقل شده است به عرصه هاي خصوصي مردم. متأسفانه نسل امروز ما از زندگي در فضاهاي شهري خاطره اي ندارند. و تمام خاطرات فردي و جمعي آن ها مربوط به اتفاقات درون خانه هاست. خاطراتي مثل بازي در کوچه، خريد و حشر و نشر با همسايگان براي اين نسل به حداقل خود رسيده است. چرا که اين نسل در اوج بحران مدنيت به دنيا آمده و در اندروني رشد کرده و تنها از فضاهاي شهري براي رفتن به مدرسه و دانشگاه و... استفاده کرده اند. به عبارت ديگر در شهر چه پياده و چه سواره تنها نقل و انتقال داشته اند.
بدون استثنا تمام شهرهايي که در مناطق زماني مختلف دچار اغتشاش در هويت خود شده اند، حتماً دچار بحران مدنيت بوده اند. اين اتفاق در دهه 1970 کاملاً شبيه تهران امروز در توکيو پديدار شد. هنگام بررسي منابع موجود در اين خصوص، با کمال تعجب در مي يابيم که گويا اين مطالب را درباره تهران کنوني مطالعه مي کنيم.
واقعيت اين است که انسان طبعاً مدني الطبع است. اما گاهي عواملي مانع ظهور اين رويکرد طبيعي مي شوند. به اصطلاح، چوب لاي چرخ مدنيت مي گذارند. مثلاً در تهران، يکي از گرفتاري هاي بسيار جدي موضوع خانه به دوشي است که از مقياس محله اي تا شهري به صورت عامل منفي عمل مي کند. در حقيقت حداقل سه نسل از شهروندان مي بايد در يک محله سکونت پيوسته داشته باشند تا اهل آن محله به حساب بيايند. به دلايل مختلف از جمله اقتصاد ملک و... عملاً هر شهروند در طول اقامت خود در شهر بارها و بارها نقل مکان مي يابد. من از شما سؤال مي کنم، به راستي چند درصد مردم تهران به اندازه ي سه نسل در يک محل سکونت داشته اند؟
همين ثبات سکونتي در مقياس شهر هم اهميت مي يابد و شهروند يک شهر بودن اصولاً با شهرنشين بودن تفاوت مي يابد. اين پديده در برخي نقاط تهران به دلايل متفاوت تا حدودي اتفاق افتاده است. مثلاً ما در شهرک اکباتان يا محله ي يوسف آباد يا شهرک غرب دست کم دو نسل متوالي ساکن داريم و به اصطلاح ما، در اين نقاط بچه اکباتاني يا يوسف آبادي داريم. حال هنگامي که محله هاي شهري در معرض تقاضاي شهريت و مدنيت قرار مي گيرند، خود به خود شروع مي کنند به آماده سازي تمهيداتي براي تحقق اين تقاضا، يعني مکانيسم هاي خودجوش شهر اين بستر را مهيا خواهند کرد. چنانچه برخي تصميم گيري هاي مديريتي مثل همان چوب لاي چرخ عمل نکند!
مثلاً جامعه ي شهري مي خواهد که از خيابان ولي عصر يک خيابان شهري همراه با عملکردهاي متنوع تفرجي، تجاري و فرهنگي بسازد اما مديريت شهري آن را تبديل به يک جاده ي شهري با عملکرد شرياني مي نمايد. يعني اجازه نمي دهد که خاطره شکل بگيرد و ادامه يابد.
هر کجا بنابر روايت هايي که دارد جايي مي شود. مثل هر شخص که بنا بر داستان ها و روايت هائي از زندگي اش کس مي شود. مکان هم با تعريف قصه هايش مکان مي شود. اين سؤال خوشبختانه دارد براي مردم پيش مي آيد که من کيستم و شهر من کجاست؟!
بخش قابل توجهي از مهاجرت ها تقليل يافته و تداوم سکونت تا حدودي افزايش يافته است. اين بحران مدنيت از سوي جامعه ي شهري در حال افول است. با اين حال مديريت شهري ما هنوز محصول دوران بحران مدنيت است. جامعه ي علمي و حرفه اي ما نيز هنوز شهر را در مقياس تقليل يافته ي عملکردي مي يابند. به اين ترتيب بسياري از روايت هاي فضا را نمي خوانند.
بي شک تقاضاي مدنيت به راستي مانند يک سونامي در جامعه جاري خواهد شد و هر مانع يا عامل مخل خود را از ميان خواهد برداشت. طبيعتاً مديران همسو و هم تراز، جامعه ي حرفه اي به روز و با تجربه ي سازمان يافته و به کار ادامه خواهند داد؛ در غير اين صورت سرنوشتي جز حذف در انتظار آن ها نخواهد بود. يک مثال ساده ي آن همين برگزاري نشست علمي با موضوع خاطره در شهر در سال 1390 توسط سازمان زيباسازي و يک نهاد تخصصي بود. شهرداري تهران امروز دغدغه ي برگزاري جشنواره ي شهر را دارد. اين ها علائمي هستند دال بر واکنش هاي مديريت شهري به تقاضاي جامعه ي شهري. مديريتي که تا چند سال پيش در فکر يافتن ترکيب بهتري از بتن براي جدول خيابان بود، امروزه «هويت» اولويت او شده است. من به شما پيشنهاد مي کنم دو کنفرانس با عناوين ذيل را مورد فراخوان قرار دهيد. و نتايج استقبال براي شرکت در آنها را مشاهده نماييد: يکي با عنوان تقاضاي مدنيت يا مثلاً حافظه ي تاريخي شهر و ديگري مصالح مناسب ساخت بتن در محوطه سازي!
باز تکرار مي کنم که ما در آستانه ي بهار مدنيت هستيم. موجي نو که هر چه خلاف طبع خود بيابد از راه خود جمع خواهد کرد.
اسکندر مختاري: يک سؤال مهم چگونگي توسعه ي شهر با ملاحظات ارزش هاي تاريخي است. در وهله ي اول مي بايد تمام لايه هاي تاريخي را با کليه نشانه هاي شان به عنوان نمادهاي خاطرات جمعي با يک ارزش واحد مورد شناسايي و حفاظت قرار گيرند. از دوران صفوي تا قاجار و دوران پهلوي، از انقلاب اسلامي ايران تا نشانه ها و ارزش هاي جنگ و دفاع مقدس و ويژگي ها و ارزش هاي کنوني. واقعيت اين است که ما به اين خاطره ها نياز داريم. حق نداريم اين اسناد مهم مبين خاطره را به قرائت خودمان محو کنيم. ضمن اين که وظيفه داريم کليه ي روايت هاي شهر را به نسل هاي آينده منتقل کنيم. و اين در حالي که اغلب به پيامهايي که خودمان خالق آن هستيم هم بي توجهيم.
نوا توکلي مهر: آقاي محيط، بدنبال اشاره ي جناب آقاي مختاري به اهميت کليه لايه هاي تاريخي، سؤال ديگري نيز مطرح مي شود که ايران به دليل تنوع در اقوام و فرهنگ ها، همچنين ارزش هاي حاکم بر جامعه، از تنوع وگوناگوني قابل توجهي برخوردار است. به طور مثال يک سري از ارزش ها براي گروههايي اهميت بيشتري پيدا مي کند و عکس. به طور مثال خاطره ي جنگ براي همه ي ملت ايران يک خاطره ي جمعي است، اما شايد براي خانواده هاي شهدا و قربانيان جبهه ها از يک ويژگي هاي خاص تري تبعيت نمايد. به دنبال اين تنوع فرهنگي يا ارزشي، شاهد تنوع سليقه نيز هستيم. آيا چنين شرايطي يک بحران محسوب مي گردد؛ به عبارت ديگر يک جامعه ي چند ارزشي به بحران هويت و حافظه تاريخي لطمه نخواهد زد؟
احمد محيط: اگر از شما بپرسند که بهترين سوپرمارکت يا فروشگاه لباس چه مي تواند باشد. آيا پاسخ اين نخواهد بود که فروشگاهي بهترين است که همه نوع جنس با همه نوع قيمت در آن يافت شود. يک شهر توسعه يافته ي تاريخي، شهري است که همه ارزش هاي اجتماعي گروه ها را در خود جاي داده و به آن احترام بگذارد. چنانچه هر ارزشي، ارزش گروه ديگر را نفي يا کمرنگ کند، خودش به يک ضد ارزش و يک ضد خاطره تبديل مي شود. يک ضد فرهنگ مي شود؛ آن هم در عصري که دچار بازبيني در روند توسعه ي اقتصادي شهرها و اتخاذ رويکرد فرهنگ محور و حفظ تنوع فرهنگي در جاي جاي کره ي زمين شده است همان چيزي که در لفظ توسعه ي پايدار به کليه ي ارزش هاي سکونتگاه ها و هويت شان ارج مي نهد.
بنابراين مديريت شهري ما نيز وقتي موفق است که با هوشمندي به درک اين تحول و تطور شهرنشيني نائل شده و اصالت هاي فرهنگي و زيست محيطي را به عنوان اصول اوليه اقدامات خود قرار دهد.
نوا توکلي مهر: قطعاً نشست علمي اخير (شهر، منظر، خاطره) و حتي اين ميزگرد، مقدمه اي است براي مطالعات بنيادي در کليه ي رشته هاي مرتبط با شهر مانند هنرهاي تجسمي، روانشناسي و جامعه شناسي، معماري و شهرسازي و... از يک سو و از سوي ديگر تغيير نگرش بيشتر مديريت شهري از رويکردهاي مديريت بحران به مديريت و ارتقاي کيفيت محيط هاي شهري با تمام ابعاد زيبايي شناسي، زيست محيطي و عملکردي که متضمن حفظ ارزش هاي تاريخي و معاصر در لواي هويتي تقويت و تحکيم شده است.
منبع مقاله :
شهر، زندگي، زيبايي، ويژه نامه ي خاطره در شهر نشريه ي داخلي سازمان زيباسازي شهر تهران(معاونت برنامه ريزي و توسعه دوره ي اول، شماره ي 3، بهار 1391).



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط