اصطلاح علوم قرآن، آن گونه که فعلاً رايج است با آنچه در سده هاي نخستين مصطلح بود، متفاوت است. علوم قرآن، در گذشته بر مباحث تفسيري قرآن نيز اطلاق مي شد. در واقع، علم تفسير، علمي از علوم قرآن بوده است. همانند علم اعجاز قرآن، علم تاريخ قرآن، علم ناسخ و منسوخ و... اما به تدريج کثرت و تنوع مباحث سبب شد ميان مباحث علوم قرآن و علم تفسير نوعي مرزبندي به وجود آيد.
برخي معتقدند که اصطلاح علوم قرآن در قرن پنجم و ششم پديد آمد و علم تفسير که تا آن زمان، علمي از علوم قرآن به شمار مي آمد از آن جدا شد. (1)
زرقاني آغاز علوم قرآن را قرن پنجم دانسته و به کتاب البرهان في علوم القرآن علي بن ابراهيم بن سعيد مشهور به حوفي ( م 430 ق ) استناد مي کند که آنرا در دارالکتب المصريه ديده است. (2) اما بايد گفت: اين کتاب که در اصل 30 جلد بوده و فعلاً 15 جلد آن موجود است کتابي در تفسير قرآن است و به کار بردن اصطلاح « علوم قرآن » در عنوان کتاب نمي تواند دليل بنيانگذاري اين علم توسط حوفي تلقي شود. زرقاني پس از بحث درباره ي تاريخچه ي علوم قرآن نتيجه گيري مي کند که علوم قرآن، به صورت يک فن از اوخر قرن چهارم به دست « ابراهيم بن سعيد حوفي » ( م 430 ق ) به وجود آمده است. وي معتقد است که سپس علوم قرآن در قرن ششم و هفتم هجري در دامان ابن جوزي ( م 597 ق ) و سخاوي ( م 641 ق ) و ابوشامه ( م 665 ق ) پرورش يافت. در قرن هشتم به همت « زرکشي » و در قرن نهم با تلاش « کافيجي » و « جلال الدين بلقيني » به کمال خويش رسيد. آن گاه در پايان قرن نهم و آغاز قرن دهم، « سيوطي » تک سوار اين ميدان، آن را به جنبش و اهتزاز در آورد. (3) همچنين « ابن نديم » در کتاب الفهرست خود در شرح حال « ابن کامل ابوبکر » او را « احدالمشهورين في علوم القرآن » ناميده است. از اينجا معلوم مي شود که از قرن چهارم و زمان « ابن نديم » اصطلاح « علوم قرآن » رايج و شايع بوده است. (4)
برخي معتقدند اصطلاح علوم قرآن در اوخر قرن دوم پديد آماده است. ولي چون عنواني رايج نبوده و اين عنوان به صورت نام علمي از علوم و به صورت اسم خاص در نيامده بوده است لذا مي توان آغاز آن را در اواخر قرن چهارم دانست. (5) در خوصوص نامگذاري علوم قرآن بايد دانست که اطلاق علوم قرآن بر مجموع اين دانش ها نخست به عنوان وصفي بوده است ولي امروزه اطلاق اين لغت بر مجموعه ي اين علوم، آنچنان رسميت يافته است که به صورت عَلَم بالغلبه در آمده است. (6)
در مورد آثار مربوط به علوم قرآن که از متقدمين برجاي مانده است به اين نکته بايد توجه داشت که بسياري از متقدمين بدون ارائه تعريفي جامع و صرفاً با نامگذاري کتابهايشان به نام « علوم قرآن » مجموعه اي از مباحث را پيرامون قرآن مطرح کرده اند.
از مهمترين کتابها در اين زمينه البرهان في علوم القرآن بدرالدين زرکشي ( م 794 ق ) و الاتقان في علوم القرآن جلال الدين سيوطي ( م 911 ق ) است. زرکشي در البرهان به معرفي چهل و هفت نوع و همچنين سيوطي در الاتقان به بررسي هشتاد نوع علوم قرآن پرداخته اند ولي هيچيک تعريف مشخصي از علوم قرآن ارائه نکرده اند. گويا اصطلاح « علوم قرآن » در نزد آنها معلوم و بي نياز از تعريف بوده است. لذا بطور کلي مي توان گفت بخش عظيمي از نگاشته ها و آثاري که در آستانه ي قرآن سامان يافته است، در فرهنگ اسلامي به « علوم قرآن » شهره اند. اما تلاش در جهت اينکه بدانيم عالمان و قرآن پژوهان متقدم از اصطلاح « علوم قرآن » چه دانش ها و چگونه آگاهي هايي را مراد کرده اند؛ براي ما حائز اهميت است. يکي از قديمي ترين تعاريف در اين زمينه متعلق به « الفرج ابن الجوزي » از علماي قرن ششم است. وي در کتاب فئون الافنان في عيون علوم القرآن در تعريف علوم قرآن چنين مي گويد: « بحث هاي مهم و کلي متعلق به قرآن کريم را علوم قرآن توان ناميد، که هر کدام از عناوين آن ممکن است دانش مستقلي را شکل دهد. » (7) گاهي نيز پيشنيان از عنوان « علوم قرآن » دانش هاي قرآني را مراد مي کردند، يعني علومي که در آيات الهي است و دانشهايي که از قرآن مي توان بهره گرفت. بعنوان مثال ابوبکر ابن العربي مي گويد:
« 77450 دانش در قرآن است، و اين عدد را بايد ضرب در چهار کرد، تا ابعاد علوم قرآن به دست آيد، چون هر کلمه اي ظاهري دارد و باطني، حدي و مطلعي و... » (8)
در حالي که بايد گفت اين بحث مربوط به « رابطه علم و قرآن » است. و در صورت اثبات مي توان آنرا با اصطلاح « العلوم في القرآن » نامگذاري کرد. ملاحظه مي شود که تعاريف محدودي از اصطلاح « علوم قرآن » در کتابهاي متقدمين وجود دارد و عليرغم فراهم آمدن آثار متعدد در زمينه علوم قرآن، چه به صورت مجموعه هاي مستقل و چه به صورت تک نگاري، صاحبان اين کتابها از ارائه تعريفي جامع از اين علم خود داري کرده اند. و آنچه بيشتر مايه تعجب است عمکرد نويسندگان بزرگي چون بدرالدين زرکشي ( م 794 ق ) و جلال الدين سيوطي ( م 911 ق ) است که به رغم فراهم آوردن دو مجموعه ي ( علوم قرآن » گرانسنگ يعني البرهان و الاتقان تعريفي جامع از اين دانش ارائه نکرده اند. و اين امر خود زمينه ساز دو کاستي اساسي در آثار اين دو دانشمند شده است: اولاً انواع علوم قرآن که در اين دو کتاب بحث شده فاقد طبقه بندي موضوعي است، ثانياً وجه تشخيص اينکه چه علمي از علوم قرآن است و چه علمي را نمي توان از علوم قرآن ناميد نامعلوم است.
دانشمندان شيعي متقدم نيز کتاب مستقلي تحت عنوان علوم قرآن ننوشته اند و غالباً مباحث علوم قرآن را در مقدمه تفاسير خود نوشته اند. و يا اينکه اين مباحث را در متون مربوط به تفسير آيات جاي داده اند؛ که از آن جمله مي توان به تبيان شيخ طوسي (9) و مجموع البيان امين الاسلام طبرسي (10) و الصافي از فيض کاشاني (11) اشاره کرد.
اين گروه از دانشمندان عليرغم اينکه بحث هاي نسبتاً جامعي را در خصوص علوم مختلف قرآن در مقدّمه يا جاي جاي تفاسير خود آورده اند، از ارائه تعريفي دقيق براي اصطلاح « علوم القرآن » خودداري کرده اند.
صبحي صالح ضمن انتقاد از روش کار متقدمين و اشاره به ضرورت باز نگري در کار قدما اشکالات اساسي را بر روش تحقيق يک بعدي آنان وارد دانسته و معتقد است که شيوه ي تحقيق تاريخي به تحقيقات قرآني آنان سرايت کرده و مانع از آن شده که جنبه ادبي و هنري قرآن، خود را بنماياند. وي معتقد است تحقيقات پيشينيان در مورد ثبت و ضبط و نقل روايات مربوط به جمع و حفط و استنساخ و زيباسازي رسم الخط قرآني بي نظير است و دقت و محافظه کاري فوق العاده شان در نقل هفت قرائت و ... همانند ندارد. ولي اين امتياز بزرگ با يک عيب ظاهراً جزئي ولي در واقع بسيار با اهميت همراه است: چسبيدن به شيوه ي تحقيق تاريخي به اين محققان فرصت نداده است که جنبه ادبي قرآن را مورد توجه قرار دهند و در نتيجه از آنهمه مفاهيم اعجاز آميز و زندگي ساز قرآن محروم مانده اند. (12)
نصر حامد ابوزيد نيز در کتاب مفهوم النص ضمن تحليل نوع کار قدما معتقد است که براي فهم و قرائت دوباره اي از علوم قرآنِ سنتي، بايد از معرفت هاي معاصر بهره گرفت. (13)
وي در خصوص انگيزه و ويژگي کار متقدمين معتقد است که مسأله تمدني که امت اسلامي، هفت قرن پيش با آن روبرو بود، سمت و سوي خاصي به تأليف و نگارش عالمان بخشيد، و اينان از دور و نزديک، هر چه را اندک ارتباطي با متن قرآني داشت، با عنوان « علوم قرآن » گردآورده اند. (14) اما مسأله تمدني، اجتماعي و فرهگي اي که امروز جهان اسلام با آن روبرو ست، متفاوت از مسأله اي است که هفت قرن پيش يا بيشتر زرکشي ( متوفي 794 ق ) مؤلف البرهان في علوم القرآن و سيوطي ( متوفي 911 ق ) مؤلف الاتقان في علوم القرآن با آن مواجه بودند. مسأله ي آنها پاسداري از سرمايه و حافظه ي فکري و فرهنگي تمدن اسلام در برابر هجوم صليبي غرب بود. از اين رو، تأليف کتاب هايي در باب علوم قرآن و علوم حديث همچون مقدمه في علوم الحديث ( تأليف ابن صلاح، متوفي 643 ق ) کوششي بود براي گردآوري اين ميراث پراکنده در قلمرو « متن » ديني و تسهيل دست يابي خواننده و خواهنده به آن. و تلاشي بود براي تمرکز بخشيدن و مختصر کردن علوم، آن گونه که فراگيري اش با کمترين تلاش و صرف اندکي وقت ممکن باشد. اما مسأله امروز ما حفظ سنت و فرهنگ مان از تباهي و پراکندگي نيست، اکنون مسألهي روياروي ما بايد اين باشد که چگونه از اصول سازنده ي اين ميراث و عوامل مؤثر در حرکت و رشد آن تا زمان خود درک علمي پيدا کنيم. (15)
ملاحظه مي شود که بر اساس ديدگاه ابوزيد انگيزه اصلي کار متقدمين در خصوص علوم قرآن صرفاً حفظ ميراث و جمع آوري دائره المعارفي براي علوم قرآن بوده است بنابراين نمي توان بر اساس انتظارات زمان معاصر، آن مجموعه ها را مورد بررسي و انتقاد قرار داد.
پينوشتها:
1- ر.ک: سيد علي کمالي دزفولي، شناخت قرآن ( تهران: انتشارات اسوه، چاپ اول، 1370 ) ص 28.
2- ر.ک: محمد عبدالعظيم زرقاني، مناهل العرفان في علوم القرآن، ج1 ( بيروت: دارالکتب العلميه، چاپ اول، 1409 ق ) ص 35.
3- همان، ص 39.
4- ر.ک: سيد عبدالوهاب طالقاني، علوم قرآن و فهرست منابع ( قم: دارالقرآن الکريم آيه الله گلپايگاني، چاپ اول، 1361 ش ) ص 45.
5- ر.ک: محمد رضا صالحي کرماني، درآمدي بر علوم قرآني ( تهران: جهاد دانشگاهي دانشگاه تهران، چاپ اول، 1369 ش ) ص 83.
6- همان، ص 86.
7- ابوالفرج ابن الجوزي، فنون الافنان في عيون علوم القرآن، ص 71.
8- ر.: بدرالدين محمد زرکشي، البرهان في علوم القرآن، ج1 ( بيروت: دارالمعرفه، الطبعه 1391 ق ) ص 17.
9- ر.ک: محمد بن حسن شيخ طوسي، التبيان في تفسير القرآن ( قم: جامعه مدرسين، 1413 ق ).
10- ر.ک: ابوعلي فضل بن حسن طبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن ( قم: منشورات مکتبه آيه الله نجفي، 1354 ق ).
11- ر.ک: محمد بن حسن فيض کاشاني، الصففي في تفسير القرآن ( بيروت: مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، 1402 ق ).
12- صبحي صالح، مباحث في علوم القرآن، ( بيروت: دارالعلم للملايين، چاپ نهم، 1977 م ) ص (10-9).
13- ر.ک: نصر حامد ابوزيد، مفهوم النص، دراسه في علوم القرآن ( بيروت: مرکز الثقافي العربي، 1996 م ) ص 525.
14- همان، ص 52.
15- همان، ص 20.
فتح الهي، ابراهيم؛ (1388)، متدولوژي علوم قرآني، تهران: دانشگاه امام صادق (عليه السلام)، چاپ اول