شادي ها و غم هايم را با تو تقسيم مي كنم

به نظر مي رسد سؤال بسيار ساده اي مطرح شده است اما آيا واقعا اين طور است؟ همه ما در مورد عشق صحبت مي كنيم، در مورد آن كتاب هاي زيادي خوانده ايم و اين كلمه را بسيار زياد به كار مي بريم.
دوشنبه، 29 بهمن 1386
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شادي ها و غم هايم را با تو تقسيم مي كنم
شادي ها و غم هايم را با تو تقسيم مي كنم
شادي ها و غم هايم را با تو تقسيم مي كنم
منبع:روزنامه كيهان

عشق چيست ؟

به نظر مي رسد سؤال بسيار ساده اي مطرح شده است اما آيا واقعا اين طور است؟
همه ما در مورد عشق صحبت مي كنيم، در مورد آن كتاب هاي زيادي خوانده ايم و اين كلمه را بسيار زياد به كار مي بريم.
وقتي كسي عاشق مي شود چه تغييري در رفتارش ايجاد مي شود؟
نگاهش رويايي و بيشتر اوقات لبخند بر لبانش ظاهر مي شود، در تنهايي ها زمزمه هاي عاشقانه دارد، براي ديدن معشوق لحظه شماري مي كند، انجام كارها را به سرعت پايان داده، قدم ها را سريع برمي دارد، نبضش تندتر مي زند و براي ملاقات با او شتاب مي كند. چشم هايش مي درخشد و مشتاقانه به لحظات با معشوق بودن فكر مي كند. اما عشق چيست؟
تقريبا بيشتر افراد در پاسخ به اين سؤال جملات مشابهي را مي گويند از جمله اين كه «او عزيزترين فرد است در قلب من.» «خيلي برايم ارزش دارد.» «زندگي بدون او غيرممكن است.» «اگر اتفاقي برايش بيفتد من مي ميرم.» «وقتي با او هستم احساس خوبي دارم.» اما هيچ كس دقيقا نمي گويد عشق چيست؟
عشق احساسي است كه دو نفر را به هم مرتبط مي كند و قابل توصيف نيست. افراد عاشق فقط به فكر شاد كردن معشوق هستند و در عشق هاي عميق حتي براي زمان كوتاه هم نمي توانند از هم دور باشند. هر نوع رابطه ديگر را به خاطر عشق خود فراموش كرده و فدا مي كنند. حاضرند براي هم بميرند و مواردي هم ديده شده كه اين كار را انجام داده اند.عشق احساسي غيرقابل توصيف است. فقط بايد آن را تجربه كرد. آيا مي توانيد مزه شكر را براي كسي كه تا به حال هيچ ماده شيريني را نچشيده است توضيح دهيد؟ هرگز قادر نخواهيد بود. بلكه آن فرد بايد شكر را بچشد. عشق هم همينطور است بايد عاشق شد تا معني عشق را درك كرد.
ازدواج يكي از آداب و رسوم قديمي است. نمي توان به راحتي توضيح داد چگونه دو نفر علاقه دارند با هم ازدواج كنند. آيا فقط به خاطر اين كه در كنار هم زندگي مي كنند؟ ازدواج در فرهنگ ها و مذاهب مختلف ارزش بالاتري دارد.در اكثر خانواده ها در ابتداي ازدواج عكس هاي زيباي شب عروسي و عكس هايي از شادي ها به چشم مي خورد ولي پس از گذشت چند سال گويي شادي ها هم كمتر شده، علت چيست؟ از بين رفتن عشق و علاقه؟چگونه زوجين مي توانند پيوندي بين قلب هايشان به وجود آورند تا شادي ها براي هميشه باقي بماند؟
چطور پيوند زناشويي به پيوند قلب ها تبديل مي شود؟
وقتي دو نفر احساس نزديكي زيادي با هم داشته باشند، مراقب شريك زندگي خود خواهند بود. افكار و ديدگاهشان يكي مي شود.
در تمام غم ها و شادي ها با هم هستند، در اين خانواده هيچ خطري وجود ندارد آنها سازش نمي كنند. زندگي كه همواره با سازش دوام پيدا كند چه لذتي خواهد داشت؟ به زندگي اطرافيان خود دقت كنيد بيشتر آنها در حال سازش با يكديگرند. با هم بودن تنها با پيوند قلب ها امكان پذير است. چطور مي شود ازدواج را به پيوند قلب ها تبديل كرد؟
در قدم اول بايد خيلي شفاف در مورد همه چيز برخورد كرد. به همسر خود بگوييد چه احساسي داريد (نسبت به او نسبت به خودتان). همه ما لحظاتي با خود خلوت كرده و درد دل مي كنيم. ما با خودمان شفاف هستيم زيرا نگراني در مورد عكس العمل خود نداريم. با همسرمان هم بايد اين گونه باشيم. شفافيت در صحبت كردن دو منفعت دارد «آگاهي همسر از نقطه نظرها و علائق شما و صداقت.» وقتي همه چيز را براي او بازگو مي كنيد مهم ترين پيام شما صداقت خواهد بود. «من كاملا به تو اعتماد دارم.» «من كاملا با تو راحت صحبت مي كنم.» «من هيچ چيز را از تو پنهان نمي كنم.» اما شما در برابر برخورد شفاف همسرتان چه عكس العملي داريد؟ در ابتدا ممكن است غافل گير شويد. اما از او تشكر كنيد. و اين طور فكر كنيد كه اولا چه كسي با من صحبت مي كند؟ ثانيا آيا شخص مهم تر است يا آنچه مطرح شده؟ آيا من قاضي خوبي هستم؟ آيا فقط من تعيين مي كنم چه چيز خوب و چه چيز بد است؟ به اين ترتيب كسي براي حفظ زندگي مجبور به مهار شخصيت خود نيست. با گفتگو يكديگر را بهتر درك خواهيد كرد.
قدم بعدي احترام گذاشتن به فرد مقابل و عقايد اوست. البته اگر در موردي احساس بدي داريد آن را با احترام مطرح كنيد و اجازه دهيد همسرتان متوجه شود كه شما علاقمنديد بعضي از امور تغيير كند.متأسفانه در بيشتر خانواده ها تا مدت هاي طولاني طرفين از عقايد يكديگر بي اطلاع هستند. هر دو خود را مهار كنند تا شايد بتوانند زندگي مشترك را حفظ كنند. اين زندگي لذتي نخواهد داشت.
ما براي هم ساخته شده ايم؟
يك زوج جوان دست در دست هم در پارك قدم مي زنند. به نظر مي رسد رابطه صميمي بين آنها برقرار است. اما آيا آنها واقعا براي هم ساخته شده اند؟ چه وقت دو نفر براي هم ساخته شده اند؟ آيا بايد عقايد و سليقه هاي كاملا يكساني داشته باشند؟ يا به عكس چنانچه در علم فيزيك آمده كه دو بار مخالف يكديگر را جذب مي كنند زوجين دارايي عقايد مخالف مي توانند نسبت به هم علاقمند شوند؟ يا بر سر اختلاف سليقه ها هميشه جنگ و دعوا خواهند داشت؟
مي توان گفت حداقل در بيشتر خانواده ها اختلاف سليقه امري طبيعي است. وقتي مي گوييم دو نفر براي هم ساخته شده اند يعني هر يك شخصي مناسب براي ديگري است. هيچ شخص ديگري در دنيا به جز او وجود ندارد كه بتواند براي همسرش زوج بهتري باشد. آنها هنگام با هم بودن بهترين ساعات را در كنارهم مي گذرانند و شادي دلپذيري تمام وجودشان را در بر مي گيرد.
يكي بودن عادات، طرز لباس پوشيدن و هواي مورد علاقه تنها عوامل موثر در نزديك شدن دلها نيست. بلكه دوست داشتن به خاطر ديگري، احساس تعلق به جسم و روح و قلب و كلمات فرد مقابل، احساس رضايت عميق در زمان با او بودن است كه نشان مي دهد اين هر دو براي هم ساخته شده اند.
هدف اصلي در زندگي مشترك طرف مقابل را خوشحال كردن و خوشحال نگه داشتن است.با دقت به رابطه مادر و كودك در مي يابيم آنها با هم يك حلقه ارتباطي بسيار قوي ايجاد كرده اند و هيچ كس شك نمي كند كه آنها براي هم ساخته شده اند. اگر زوجين هم چنين حلقه ارتباطي را با هم داشته باشند زندگي موفقي دارند.آيا فراموش كرده ايد كه تصميم داشتيد همسرتان را خوشحال كنيد؟«من در جواني عادت داشتم نقاشي كنم، به سالن بدنسازي بروم، روزهاي تعطيل به كوه بروم و... هنوز هم به اين امور علاقه دارم ولي بعد از ازدواج به دليل اشتغال زياد همسرم و يا به اين دليل كه او علاقه چنداني به اين امور نشان نمي دهد اين ها را فراموش كرده ام.»
اين حالت به روابط بسياري از خانواده ها صدمه مي زند. انتظار مي رود زوجين بيشتر به علايق هم توجه داشته باشند. متاسفانه بسياري از تمايلات مخصوصا در خانم ها در همان ابتداي ازدواج سركوب شده و اجازه بروز پيدا نمي كند. و اين مسئله روابط خانوادگي را خدشه دار مي كند.
البته مرداني هم هستند كه به برآورده كردن مطالبات همسرشان اهميت مي دهند ولي افرادي كه خود مختار هستند روز به روز شرايط را سخت تر مي كنند. البته بعضي از خانم ها خود اين مسئله را دامن مي زنند و به جاي مطرح كردن مطالبات خود، آن را پنهان مي كنند آنها نگرانند كه مبادا دردسري ايجاد كنند. در حالي كه اگر از ابتدا با همسرشان صحبت مي كردند چه بسا راهي براي رفع نيازهاي خود مي يافتند. آنچه مسلم است سكوت راه حل مناسبي نيست.هر انساني نيازمند آزادي است و بايد در جهت احياء آن تلاش كند.آيا از آنچه به آن عشق مي ورزيد مراقبت هم مي كنيد؟
آيا نگران از دست دادن چيزي هستيد كه از معشوق بدست مي آوريد؟ و يا نگران صدمه ديدن معشوق خود مي باشيد؟
كساني كه از عشق خود مراقبت مي كنند زندگي موفقي خواهند داشت. اگر شما واقعا به كسي عشق بورزيد از او مراقبت مي كنيد، زيرا عشق يعني مراقبت. شما چگونه عاشقي هستيد؟
اجازه دهيد مثالي بزنيم: همسر شما چند روزي است دير به منزل مي آيد چه فكري مي كنيد: افكار شما در مورد عشقتان پاسخ هاي زيادي مي دهد آيا شك داريد كه ممكن است او عاشق فرد ديگري شده؟ يا اين كه فكر مي كنيد نكند اشكالي پيش آمده كه همسرم را مشغول كرده؟ اگر جواب شما جواب آخر نيست بايد در مورد رابطه خود با همسرتان تجديدنظر كنيد در اين رابطه عشقي وجود ندارد.مادري كه فرزندش دير به منزل مي آيد هرگز تصور نمي كند او مادر ديگري براي خود پيدا كرده باشد.
دوست داشتن يعني بخشيدن و از خود گذشتن. لازمه عشق اين است كه شما معشوق را خوشحال كنيد. عشق يعني از صميم قلب در تمام مراحل زندگي يكي شدن با كسي كه دوستش مي داريد.
در غير اين صورت عشقي وجود ندارد بلكه تظاهر به عشق ورزيدن و عاشق بودن است. اگر عاشق هستيد بايد مراقب خوبي براي عشق خود باشيد.
آيا عشق به تنهايي براي تداوم زندگي كافي است؟
عشق يك راه انتقال است. جذابيت هاي روحي و لذتهاي حاصل از آن زود از بين مي رود مهم تر از آن اين است كه شما بدانيد همسرتان از شما و شما از اوييد. شما بايد با هم سفر كنيد.
وقتي عشق از بين مي رود چه اتفاقي مي افتد؟ زوجين به دليل احساس وظيفه در كنار هم زندگي مي كنند و زندگي بدون عشق را ادامه مي دهند.
اگر به عقب برگرديم در چند دهه گذشته زوجين بيشتر از يكديگر مراقبت مي كردند و اسم آن را عشق مي گذاشتند در واقع اساس رابطه آنها مراقبت بود. مادر از كودك مراقبت مي كند چون مسئوليت دارد و كودك به او تعلق دارد. مشابه اين رابطه در زوجين موفق است. آنهايي كه مراقب هم باشند زندگي مشترك آنها تداوم بيشتري دارد.
افكاري نظير «من مي خواهم آزاد باشم.» «من اشتباه كرده ام». «من خوشحال نيستم.» «بايد با كسي ازدواج مي كردم كه بهتر از اين بود.» و افكاري مشابه اين ها زندگي را به جدايي ختم مي كند. اين نوع تفكر يعني «خودمحوري» آنچه مورد مراقبت و توجه است «خود» است نه ديگري.
اگر اين طور فكر كنم كه همسرم هم به من تعلق دارد و بايد مراقب او باشم. اين فكر باعث تداوم زندگي است.




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط