جلوههاى جاودانه
نويسنده:حجتالاسلام محسن عرفاتي
منبع:روزنامه رسالت
منبع:روزنامه رسالت
علامه طباطبايى اين عالم سترک و تابناک، چهرهاى الهى بود که با دوبال قرآن و عترت پرواز کرد. به بلنداى جاودانگى و ابديت رسيد و براى هميشه اسطورهاى شکوهمند گرديد. در اين فرصت بر آنيم تا گوشههايى از زندگى سراسر روشن او را يادآور شويم:
“ما با اينکه با ايشان انس بيشترى داشتيم يک بار هم به خاطر نداريم که مطالبى را بهعنوان تظاهر به علم يادآور شود يا سخن را سوال نشده از پيش خود مطرح کند.”هنگامى که يکى از علماى حوزه علميه قم از تفسير عظيم الميزان در حضور ايشان تعريف مىکند، علامه با نيمنگاهى به او مىفرمايد:“تعريف نکن که خوشم مىآيد و ممکن است خلوص و قصد قربتم از بين برود.”و آنگاه که يکى از اساتيد انديشمند حوزه رساله امامت خود را براى نظراتى خدمت علامه مىدهد، ايشان پس از مطالعه مىفرمايد:“چرا دعاى شخصى کرديد؟ (بارالها توفيق فهم آيات الهى را به اينجانب مرحمت بفرما) چرا در کناره سفره الهى ديگران را شرکت ندادي... تا آنجايى که خودم را شناختم، دعاى شخصى در حق خودم نکردم.”
“اخلاق و رفتار ايشان در منزل محمدى بود هرگز عصبانى نمىشدند و هيچ وقت صداى بلند ايشان را در حرف زدن نشنيديم. در عين ملايمت، بسيار قاطع و استوار بودند و مقيد به نماز اول وقت،بيدارى شبهاى ماه رمضان، قرائت قرآن با صداى بلند و نظم در کارها بودند. دست رد به سينه کسى نمىزدند و اين به سبب عاطفه شديد و رقت قلب بسيار ايشان بود. ... بسيار کم حرف بودند، پرحرفى را موجب کمى حافظه مىدانستند. بسيار ساده صحبت مىکردند به طورى که گاهى آدم گمان مىکرد ايشان يک فرد عادى و عامى است... مىگفتند شخصيت را بايد خدا بدهد و با چيزهاى دنيوى هرگز انسان شخصيت کسب نمىکند... آرام و صبوربا مسائل برخورد مىکردند. با اينکه فرصت زيادى نداشتند ولى طورى برنامهريزى مىکردند که روزى يک ساعت بعدازظهرها در کنار اعضاى خانواده باشند... رفتارشان با مادرم بسيار احترامآميز و دوستانه بود هميشه طورى رفتار مىکردند که گويى مشتاق ديدار مادرم هستند. ما هرگز بگو مگو و اختلافى بين آن دو نديديم... آن دو واقعا مانند دو دوست با هم بودند. در خانه اصلا مايل نبودند کارهاى شخصىشان را کس ديگرى انجام دهد... ايشان براى بچهها مخصوصا دخترها ارزش بسيارى قائل بودند. دخترها را نعمت خدا و تحفههاى ارزندهاى مىدانستند. هميشه بچهها را به راستگويى و آرامش دعوت مىکردند. دوست داشتند آواى صوت قرآن در گوش بچهها باشد. براى همين منظور قرآن را با صداى بلند مىخواندند و به مودب بودن بچهها اهميت مىدادند و رفتار پدر و مادر را بر بچهها موثر مىدانستند. درباره مادرم مىفرمود:همسرم بود که مرا به اينجا رساند، او شريک من بوده است و هرچه کتاب نوشتهام نصفش مال اين خانم است.”
آئينه اخلاص
استاد جعفر سبحانى روحيات علامه را چنين توصيف مىکند:“ما با اينکه با ايشان انس بيشترى داشتيم يک بار هم به خاطر نداريم که مطالبى را بهعنوان تظاهر به علم يادآور شود يا سخن را سوال نشده از پيش خود مطرح کند.”هنگامى که يکى از علماى حوزه علميه قم از تفسير عظيم الميزان در حضور ايشان تعريف مىکند، علامه با نيمنگاهى به او مىفرمايد:“تعريف نکن که خوشم مىآيد و ممکن است خلوص و قصد قربتم از بين برود.”و آنگاه که يکى از اساتيد انديشمند حوزه رساله امامت خود را براى نظراتى خدمت علامه مىدهد، ايشان پس از مطالعه مىفرمايد:“چرا دعاى شخصى کرديد؟ (بارالها توفيق فهم آيات الهى را به اينجانب مرحمت بفرما) چرا در کناره سفره الهى ديگران را شرکت ندادي... تا آنجايى که خودم را شناختم، دعاى شخصى در حق خودم نکردم.”
اخلاق علامه در منزل
دختر استاد چگونگى برخورد پدر خود را با اطرافيان اينگونه بيان مىکند:“اخلاق و رفتار ايشان در منزل محمدى بود هرگز عصبانى نمىشدند و هيچ وقت صداى بلند ايشان را در حرف زدن نشنيديم. در عين ملايمت، بسيار قاطع و استوار بودند و مقيد به نماز اول وقت،بيدارى شبهاى ماه رمضان، قرائت قرآن با صداى بلند و نظم در کارها بودند. دست رد به سينه کسى نمىزدند و اين به سبب عاطفه شديد و رقت قلب بسيار ايشان بود. ... بسيار کم حرف بودند، پرحرفى را موجب کمى حافظه مىدانستند. بسيار ساده صحبت مىکردند به طورى که گاهى آدم گمان مىکرد ايشان يک فرد عادى و عامى است... مىگفتند شخصيت را بايد خدا بدهد و با چيزهاى دنيوى هرگز انسان شخصيت کسب نمىکند... آرام و صبوربا مسائل برخورد مىکردند. با اينکه فرصت زيادى نداشتند ولى طورى برنامهريزى مىکردند که روزى يک ساعت بعدازظهرها در کنار اعضاى خانواده باشند... رفتارشان با مادرم بسيار احترامآميز و دوستانه بود هميشه طورى رفتار مىکردند که گويى مشتاق ديدار مادرم هستند. ما هرگز بگو مگو و اختلافى بين آن دو نديديم... آن دو واقعا مانند دو دوست با هم بودند. در خانه اصلا مايل نبودند کارهاى شخصىشان را کس ديگرى انجام دهد... ايشان براى بچهها مخصوصا دخترها ارزش بسيارى قائل بودند. دخترها را نعمت خدا و تحفههاى ارزندهاى مىدانستند. هميشه بچهها را به راستگويى و آرامش دعوت مىکردند. دوست داشتند آواى صوت قرآن در گوش بچهها باشد. براى همين منظور قرآن را با صداى بلند مىخواندند و به مودب بودن بچهها اهميت مىدادند و رفتار پدر و مادر را بر بچهها موثر مىدانستند. درباره مادرم مىفرمود:همسرم بود که مرا به اينجا رساند، او شريک من بوده است و هرچه کتاب نوشتهام نصفش مال اين خانم است.”
شناخت مقتضيات زمان و مکان
“توجه به جهان اطراف” و بررسى “وضعيت حال و آينده” از نشانههاى بارز استاد والامقام، مرحوم علامه طباطبايى است. ايشان در سالهاى دهه 20 و 30 نقشى حساس در هدايت جامعه داشت. با هجوم شبهات، سلاح قدم به دست گرفته و با انديشههاى الحادى به مقابله پرداخت. فلسفه مادى و افکار مادىگرايانه را پوچ و بىمقدار جلوه داد. پس از رحلت آيتالله العظمى بروجردي(ره) حکومت اسلامى موضوع درس وى گرديد و مقالاتى در اين زمينه نگاشت و در آنها توانايى حکومت اسلامى را در اداره جامعه و قدرت ولايت فقيه را اثبات کرد.همراه با امام(ره)، همگام با انقلاب
ارادت و علاقه وافرى بين علامه و امام خميني(ره) به چشم مىخورده است. چون هر دو از هوا و هوس بهدور بودند نسبت به يکديگر احترام مىگذاشتند. “رابطه دوستانه آن دو بزرگوار از قديم برقرار و علامه نسبت به حضرت امام احترام قائل بود. نسبت به انقلاب اسلامى نظر مساعد داشت و از مسائل سياسى بااطلاع بود. وى نسبت به اوضاع جامعه بسيار ناراضى و از شاه و رژيم او منزجر بود. يک بار به ايشان گفته شد که شاه تصميم گرفته است دکتراى فلسفه به شما بدهند. ايشان خيلى ناراحت شدند و اعلام کردند به هيچ وجه تن به قبول چنين چيزى نخواهند داد... بعد از اصرار زياد رئيس دانشکده الهيات آن زمان، گفتند: “من از شاه هيچ ترسى ندارم وحاضر به قبول دکترا نيستم.”سرانجام پس از 81 سال و 18 روز عمر با برکت و زندگى پرتلاش، روح پاک و الهى آن حيکم عارف و مفسر وارسته در 18 محرم 1402 قمرى مطابق با 24 آبان 1360 شمسى به ديار قدسى و ملکوتى رهسپار شد.