ساعت و تحول در سازمان زندگي
نويسنده:حسين فرزانه
منبع:روزنامه قدس
منبع:روزنامه قدس
دترمينيسم تكنولوژيك معتقد است آنچه آينده ما را رقم مي زند، تحولات و رخدادهاي تكنيكي و تكنولوژيكي است. اگر چه اين ديدگاه افراطي معتقد است كه همه هستي بشري را پديدهها و ابزارهاي تكنولوژيك تعيين مي كنند، با اين حال نمي توان اين نكته را ناديده گرفت كه اين ابزارها زندگي ما را به صورت جدي تحت تأثير خود قرار داده اند. كافي است نگاهي به انواع و اقسام وسايل كه محصول تفكر تكنولوژيك هستند، بيندازيم و آنگاه دريابيم كه تا چه حد رفتارها و عملكرد ما از اين ابزارها متأثرند. از پژوهشگراني كه در باب تأثير اين ابزارها بر زندگي انساني پژوهشهايي را انجام داده اند، «لوييس مامفورد»، مورخ آمريكايي است . او در سال 1895 به دنيا آمد و تا سال 1990 كه از دنيا رفت آثار بسياري در زمينه نسبت جامعه و فناوري نگاشت. «مامفورد» فناوري را بخشي از علم تكنيك قلمداد مي كرد. علم تكنيك به نظر وي تعامل ميان محيط اجتماعي و خلاقيت تكنولوژيك بود.
او در يكي از معروفترين كتابهايش كه «تكنيك و تمدن» نام دارد، تصريح مي كند كه تمدنهايي به غير تمدن غرب به سطح بالايي از مهارت تكنيكي رسيدند، بدون آنكه از اصول و اهداف علم تكنيك متأثر باشند. تحليلهاي مامفورد در اين زمينه ها از سوي فيلسوفان تكنولوژي بسيار مورد توجه قرار مي گرفت. مي توان گفت كه مورخان و پژوهشگران اجتماعي - اقتصادي فناوري نقش بسياري در رشد فلسفه فناوري داشته اند و اگر اين پژوهشگران نبودند، فلسفه فناوري داده هاي مناسب براي تحليل جدي و فيلسوفانه را از دست مي داد. به طول مثال، «آيدي» هنگامي كه در حال خوانش مقاله معروف هايدگر «درباره فناوري» است، به سراغ تحليل مامفورد از ساعت و شيوه اختراع آن در قرون وسطي مي رود. وي نشان مي دهد چگونه ساخت ساعت زندگي انسان قرون وسطايي را متحول مي كند و نقشي انكارناپذير در پيشرفتهاي علمي دارد.
به نظر آيدي، لوئيس مامفورد در كتاب «تكنيك و تمدن» خود به اين نكته اشاره مي كند كه چگونه اختراع ساعت در تحول و تجديد سازمان زندگي قرون وسطايي نقشي تعيين كننده ايفا كرده است. به اعتقاد مامفورد، ساعت نخستين بار در ارتباط با زندگي صومعه اي و ايجاد نظمي همگاني در آن، مورد استفاده عمومي قرار گرفت. تعيين اختصاص وقت براي امور ديني و منظم كردن كار روزانه، به معياري براي زندگي اجتماعي يا اوقات فراغت تبديل شد. «هايدگر» هم در وجود و زمان به اين امر اشاره مي كند كه چگونه ساعت يك مصنوع صرف نيست، بلكه شامل طبيعت و محيط آدمي نيز مي شود. مي توان گفت، كه با اختراع ساعت، ما ديگر زمان را از طريق فناوري ادراك مي كنيم.
تا همين اواخر همه ساعتها زمان را به وسيله عقربه هاي متحرك نمايش مي دادند. اين امر هم در مورد ساعتهاي آفتابي صادق است، هم در مورد مقياس خطي نخستين ساعتهاي آبي و هم در مورد صفحه گرد و سيكلي ساعت كليساها. اين نحوه نمايش زمان، نمايشي است كه هم كانون دارد- لحظه زماني كه دقيقاً لحظه «حال» را بيان مي كند، نقطه اي است كه عقربه «ايستاده است»- و هم ميدان يا طول يا مدت زمان، كه در چارچوب آن، لحظه مكان خود را مي يابد. ميدان يا مدت زمان عبارت است از كل دامنه صفحه ساعت، چه اين صفحه خطي باشد چه دايره اي شكل. بدين ترتيب،«اكنون» مكان خود را در امتداد طول معيني از زمان مي يابد.
حال، اگر در مورد سير تكامل ساعت تأمل كنيم، مي توان تحولات متمايز زير را از يكديگر تشخيص داد. در ابتدا، حركت عقربه بسيار غير دقيق است و اساساً با واحدهاي زماني نسبتاً بزرگ ارتباط دارد. نخستين صفحه هاي دايره اي شكل فقط بر حسب ساعت نشانه گذاري شده بودند و فقط يك عقربه داشتند. اما همگام با پيشرفت در ساخت ساعتهاي مكانيكي، زمان هم به واحدهاي كوچك تر و كوچك تر تقسيم شد، عقربه ديگري اضافه شد تا دقيقه را نشان دهد و سپس عقربه سومي اضافه شد تا ثانيه را نشان دهد. زمان بيشتر و بيشتر كمي شد.اين كمي شدن زمان بتدريج زمان را به اجزاي دقيق تري تقسيم كرد و ادراك زمان داراي تمايزهاي هرچه بيشتري شد، تا آنكه حتي به خصوصيات ميكروسكوپي زمان انجاميد. علاوه بر اين، اين خصوصيات ميكروسكوپي ]يا ريز مقياس [را مي توان به عنوان واحدهايي در نظر گرفت كه نسبت به يكديگر منفصل يا گسسته هستند. به هر حال، ساعت به ما اين امكان را داد تا زمان را بالقوه به عنوان دنباله اي از لحظات گسسته از هم ادراك كنيم؛ يعني ساعت به نمايشي تبديل شد كه بعداً نحوه «علمي» تحليل زمان نام گرفت.
از نظر تاريخي، آنچه در نهايت بيشترين اهميت را پيدا كرد نقطه كانوني زمان داراي ميانجي تكنولوژيك بود. به طوري كه لحظه خصوصيات ميكروسكوپي آن برجسته و اين لحظه به وسيله اي براي تحقيق عميق تر امور تبديل مي شود و اكنون براي اندازه گيريهاي علمي معاصر، امري اساسي به شمار مي آيد. اما همزمان با اين تحول، و به نحوي تقريباً نامحسوس، ميدان زمان، كه زمينه زمان ساعتي به شمار مي آيد، ولي بنياد آن را تشكيل مي دهد، پس مي نشيند و از اهميت آن كاسته مي شود. ساعت رقمي (ساعت ديجيتالي) فقط لحظه كانوني زمان را نمايش مي دهد ميدان زمان ديگر به طور ادراكي نمايش داده نمي شود، و همگام با اين تحول، خود ادراك زمان هم تغيير مي كند. فردي كه در انتظار قطار به سر مي برد و زماني مي توانست به ساعت مچي خود نگاهي افكند و با ديدن نسبت ميان عقربه و دامنه ببيند كه هنوز ده دقيقه مانده است، اكنون فقط عددي را مي بيند و بايد بر مبناي آن دامنه را نتيجه گيرد يا آن را محاسبه كند. اين به معناي آن است كه فعاليت ذهني انسان براي بيان زمان، با پيدايش ساعت رقمي، به نحوي نامحسوس، تغيير مي كند. اگر «تفكر محاسباتي» به معناي هايدگري آن، جزء جدايي ناپذير ماهيت فناوري بشمار مي آيد، اختراع ساعت رقمي تسريع كننده همين روند بود.
ساعت، قبل از پيدايش علم نوين، جزئي از تجربه روزانه بشر قرون وسطي را تشكيل مي داد و جزء متعارفي از زندگي جهان قرون وسطايي به شمار مي آمد كه واسطه اي تكنولوژيك براي مفهوم و ادراك زمان بود. و به يك معني، خود محاسباتي كه بعدها مبناي اندازه گيري هاي «گاليله» و «كپلر» در نخستين دوره عصر علم قرار گرفت، از همين طريق امكان پذير شد. تجربه اي كه به ميانجي فضا تأمين مي شود نيز بر همين سياق تفسير مي شود. در اين مورد هم مي توان ملاحظه كرد كه همان نامتغيرهاي قبلي رخ مي دهند. از مهمترين فناوريهايي كه به علم دوره جديد امكان داد تا به علمي واقعاً تجربي يا آزمايشي تبديل شود، فناوري نور بود. عدسي، در انواع و اقسام مختلف، در قرن دهم تكامل يافت، و تا قرن سيزدهم به صورت مركب هم عرضه شد، و همزمان با نخستين مشاهدات علمي صريح، ميكروسكوپ و تلسكوپ هم اختراع گرديد. در نهايت بايد گفت، نه تنها فكر سرمنشأ فناوريهاي مختلف است بلكه خود اين فناوريها هم بر فكر اثر و نشان مي گذارند. همان طور كه تفكر ما در زمان معاصر از ابزارهاي رسانه اي بسيار تأثير مي پذيرد، كه تفكر خود ما آنها را به وجود آورده است، در چندين سده قبل هم ابزارهايي مانند ساعت، زندگي فردي و جمعي ما را تحت تأثير قرار دادند و اين در حالي است كه اين ابزارها از تبعات انديشه تكنيكي و ابزاري ما به شمار مي آيند.
او در يكي از معروفترين كتابهايش كه «تكنيك و تمدن» نام دارد، تصريح مي كند كه تمدنهايي به غير تمدن غرب به سطح بالايي از مهارت تكنيكي رسيدند، بدون آنكه از اصول و اهداف علم تكنيك متأثر باشند. تحليلهاي مامفورد در اين زمينه ها از سوي فيلسوفان تكنولوژي بسيار مورد توجه قرار مي گرفت. مي توان گفت كه مورخان و پژوهشگران اجتماعي - اقتصادي فناوري نقش بسياري در رشد فلسفه فناوري داشته اند و اگر اين پژوهشگران نبودند، فلسفه فناوري داده هاي مناسب براي تحليل جدي و فيلسوفانه را از دست مي داد. به طول مثال، «آيدي» هنگامي كه در حال خوانش مقاله معروف هايدگر «درباره فناوري» است، به سراغ تحليل مامفورد از ساعت و شيوه اختراع آن در قرون وسطي مي رود. وي نشان مي دهد چگونه ساخت ساعت زندگي انسان قرون وسطايي را متحول مي كند و نقشي انكارناپذير در پيشرفتهاي علمي دارد.
به نظر آيدي، لوئيس مامفورد در كتاب «تكنيك و تمدن» خود به اين نكته اشاره مي كند كه چگونه اختراع ساعت در تحول و تجديد سازمان زندگي قرون وسطايي نقشي تعيين كننده ايفا كرده است. به اعتقاد مامفورد، ساعت نخستين بار در ارتباط با زندگي صومعه اي و ايجاد نظمي همگاني در آن، مورد استفاده عمومي قرار گرفت. تعيين اختصاص وقت براي امور ديني و منظم كردن كار روزانه، به معياري براي زندگي اجتماعي يا اوقات فراغت تبديل شد. «هايدگر» هم در وجود و زمان به اين امر اشاره مي كند كه چگونه ساعت يك مصنوع صرف نيست، بلكه شامل طبيعت و محيط آدمي نيز مي شود. مي توان گفت، كه با اختراع ساعت، ما ديگر زمان را از طريق فناوري ادراك مي كنيم.
تا همين اواخر همه ساعتها زمان را به وسيله عقربه هاي متحرك نمايش مي دادند. اين امر هم در مورد ساعتهاي آفتابي صادق است، هم در مورد مقياس خطي نخستين ساعتهاي آبي و هم در مورد صفحه گرد و سيكلي ساعت كليساها. اين نحوه نمايش زمان، نمايشي است كه هم كانون دارد- لحظه زماني كه دقيقاً لحظه «حال» را بيان مي كند، نقطه اي است كه عقربه «ايستاده است»- و هم ميدان يا طول يا مدت زمان، كه در چارچوب آن، لحظه مكان خود را مي يابد. ميدان يا مدت زمان عبارت است از كل دامنه صفحه ساعت، چه اين صفحه خطي باشد چه دايره اي شكل. بدين ترتيب،«اكنون» مكان خود را در امتداد طول معيني از زمان مي يابد.
حال، اگر در مورد سير تكامل ساعت تأمل كنيم، مي توان تحولات متمايز زير را از يكديگر تشخيص داد. در ابتدا، حركت عقربه بسيار غير دقيق است و اساساً با واحدهاي زماني نسبتاً بزرگ ارتباط دارد. نخستين صفحه هاي دايره اي شكل فقط بر حسب ساعت نشانه گذاري شده بودند و فقط يك عقربه داشتند. اما همگام با پيشرفت در ساخت ساعتهاي مكانيكي، زمان هم به واحدهاي كوچك تر و كوچك تر تقسيم شد، عقربه ديگري اضافه شد تا دقيقه را نشان دهد و سپس عقربه سومي اضافه شد تا ثانيه را نشان دهد. زمان بيشتر و بيشتر كمي شد.اين كمي شدن زمان بتدريج زمان را به اجزاي دقيق تري تقسيم كرد و ادراك زمان داراي تمايزهاي هرچه بيشتري شد، تا آنكه حتي به خصوصيات ميكروسكوپي زمان انجاميد. علاوه بر اين، اين خصوصيات ميكروسكوپي ]يا ريز مقياس [را مي توان به عنوان واحدهايي در نظر گرفت كه نسبت به يكديگر منفصل يا گسسته هستند. به هر حال، ساعت به ما اين امكان را داد تا زمان را بالقوه به عنوان دنباله اي از لحظات گسسته از هم ادراك كنيم؛ يعني ساعت به نمايشي تبديل شد كه بعداً نحوه «علمي» تحليل زمان نام گرفت.
از نظر تاريخي، آنچه در نهايت بيشترين اهميت را پيدا كرد نقطه كانوني زمان داراي ميانجي تكنولوژيك بود. به طوري كه لحظه خصوصيات ميكروسكوپي آن برجسته و اين لحظه به وسيله اي براي تحقيق عميق تر امور تبديل مي شود و اكنون براي اندازه گيريهاي علمي معاصر، امري اساسي به شمار مي آيد. اما همزمان با اين تحول، و به نحوي تقريباً نامحسوس، ميدان زمان، كه زمينه زمان ساعتي به شمار مي آيد، ولي بنياد آن را تشكيل مي دهد، پس مي نشيند و از اهميت آن كاسته مي شود. ساعت رقمي (ساعت ديجيتالي) فقط لحظه كانوني زمان را نمايش مي دهد ميدان زمان ديگر به طور ادراكي نمايش داده نمي شود، و همگام با اين تحول، خود ادراك زمان هم تغيير مي كند. فردي كه در انتظار قطار به سر مي برد و زماني مي توانست به ساعت مچي خود نگاهي افكند و با ديدن نسبت ميان عقربه و دامنه ببيند كه هنوز ده دقيقه مانده است، اكنون فقط عددي را مي بيند و بايد بر مبناي آن دامنه را نتيجه گيرد يا آن را محاسبه كند. اين به معناي آن است كه فعاليت ذهني انسان براي بيان زمان، با پيدايش ساعت رقمي، به نحوي نامحسوس، تغيير مي كند. اگر «تفكر محاسباتي» به معناي هايدگري آن، جزء جدايي ناپذير ماهيت فناوري بشمار مي آيد، اختراع ساعت رقمي تسريع كننده همين روند بود.
ساعت، قبل از پيدايش علم نوين، جزئي از تجربه روزانه بشر قرون وسطي را تشكيل مي داد و جزء متعارفي از زندگي جهان قرون وسطايي به شمار مي آمد كه واسطه اي تكنولوژيك براي مفهوم و ادراك زمان بود. و به يك معني، خود محاسباتي كه بعدها مبناي اندازه گيري هاي «گاليله» و «كپلر» در نخستين دوره عصر علم قرار گرفت، از همين طريق امكان پذير شد. تجربه اي كه به ميانجي فضا تأمين مي شود نيز بر همين سياق تفسير مي شود. در اين مورد هم مي توان ملاحظه كرد كه همان نامتغيرهاي قبلي رخ مي دهند. از مهمترين فناوريهايي كه به علم دوره جديد امكان داد تا به علمي واقعاً تجربي يا آزمايشي تبديل شود، فناوري نور بود. عدسي، در انواع و اقسام مختلف، در قرن دهم تكامل يافت، و تا قرن سيزدهم به صورت مركب هم عرضه شد، و همزمان با نخستين مشاهدات علمي صريح، ميكروسكوپ و تلسكوپ هم اختراع گرديد. در نهايت بايد گفت، نه تنها فكر سرمنشأ فناوريهاي مختلف است بلكه خود اين فناوريها هم بر فكر اثر و نشان مي گذارند. همان طور كه تفكر ما در زمان معاصر از ابزارهاي رسانه اي بسيار تأثير مي پذيرد، كه تفكر خود ما آنها را به وجود آورده است، در چندين سده قبل هم ابزارهايي مانند ساعت، زندگي فردي و جمعي ما را تحت تأثير قرار دادند و اين در حالي است كه اين ابزارها از تبعات انديشه تكنيكي و ابزاري ما به شمار مي آيند.