نویسنده: دكتر علی اكبر ولایتی
آثار و اسناد موجود دربارهی تاریخ زبان آذری، به ویژهی دربارهی پیش از آغاز در كتابت به این زبان، اندك است. دو نظر مخالف دربارهی زبان آذربایجان است:
1. زبان باستان آذربایجان ریشهی هند و اروپایی داشته است.
2. زبان اكثریت مردم آذربایجان از دیرباز داخل سیستم زبانهای تركی بوده است (رئیس نیا، ج2، ص 841).
حكومت ماد نخستین دولت گسترده و یك پارچهی ایرانیان بود، كه به موجب سالنامههای دولتهای بین النهرین و نوشتههای هرودوت، مورخ یونانی، از آن اطلاعاتی در دست است. اما هیچ نوشتهای از زبان مادی بر جای نمانده و مشخص نیست كه آیا این قوم زبان خود را مینوشتهاند یا نه. در دوران شاهنشاهی هخامنشی، اسناد دولتی و اداری، افزون بر پاسارگاد و شوش و بابل، در هگمتانه (همدان)؛ یعنی پایتخت پیشین دولت ماد، نیز نگهداری میشده است. به احتمال قوی، دولت ماد نیز خزانهای برای اسناد دولتی و رسمی داشته است. اما نمیتوان مطمئن بود كه اسناد مزبور به زبان مادی نوشته میشده است (ناتل خانلری، ص 160-161). به گفتهی هرودوت (ص 60) پس از این كه «دیااكو پایههای سلطنت خویش را استوار ساخت [...] تمام عرایض كتباً به خود او تقدیم میشد كه بعد از رسیدگی و صدور حكم، عریضهها را عیناً برای صاحبانش پس فرستاد». اما از روی قراین میتوان گمان برد كه دبیران بیگانه موضوع شكایت و دفاع را كه به زبان متداول خود نوشته بودند، نزد او به زبان مادی ترجمه میكردند. برخی از دانشمندان بر این نظرند كه مادها نیز خط میخی پارسی باستان را به كار میبردند و حتی شیوهی نگارش پارسی باستان را دنبالهی شیوهای میدانند كه در شاهنشاهی ماد ابداع شده بود، اما از سخنان داریوش در سنگ نبشتهی بیستون برمی آید كه او نخستین كسی است كه به زبان ایرانی مطالبی نوشته و این نكته با نظر دانشمندان مزبور منافات دارد. دینون مینویسد كه در نیمهی اول قرن ششم پیش از میلاد، شاعرانی در دربار شاهان مادی بودند كه موضوع شعرهای خود را از روایات ملی اقتباس میكردند. چندین داستان و افسانه از دورهی مادها در نوشتههای مورخان یونانی نقل شده كه نشان دهندهی وجود داستانها یا منظومههای داستانی در زمان مادها است. اما هیچ یك از این آثار، مستقیماً، به زمانهای تاریخی نرسیده است. اكنون آنچه از زبان مادی میدانیم تنها چند كلمه است كه، غیرمستقیم، به ما رسیده و غالب آنها نامهای خاص است كه در نوشتههای یونانی یا پارسی ضبط شده است (ناتل خانلری، ص 60-161).
دیاكونوف بر این نظر است كه مسلماً در هزارهی اول پیش از میلاد، خط و كتابت در سرزمین ماد وجود داشته است. فرمانی با موضوع هبهی اموال و دادن تسهیلات، كه در قرن نهم و یا هشتم پیش از میلاد، از طرف شاهك آبدادانا به زبان اكدی و به نام مردی آشوری صادر شده، در دست و معروف است. ولی، غیرمستقیم، از بعضی مدارك موجود چنین برمی آید كه ماننایان از خود خط و كتابتی داشتهاند كه به ظن قوی از خط اورارتویی مأخوذ بوده است. گمان میرود كه خط مزبور نوعی از خط میخی بوده است. در عین حال، در نواحی اطراف دریاچهی ارومیه هیروگلیفهایی نیز مشابه با هیروگلیفهای اورارتویی متداول بوده است. برای مثال، بر روی دیسی نقره، كه در زیویه پیدا شده، هیروگلیفهای مزبور منقور است. اكنون دانسته شده كه خط میخی پارسی باستان، در زمان كوروش دوم و اواسط قرن ششم پیش از میلاد، بسیار متداول بوده است. بنابراین، خط و كتابت نداشتن پادشاهی بزرگ ماد و پارسیان، مسلماً، غیرمحتمل است. گذشته از این، خط میخی پارسی باستان با خط میخی بابلی و ایلامی بسیار تفاوت دارد و با این كه، احتمالاً با دیگر خطوط میخی آسیای مقدم منشأ مشتركی دارد، ولی آن را نمیتوان مستقیماً مأخوذ از آنها برشمرد. تعبیر این كلام آن است كه چند حلقهی فاصل بر ما مجهول است و بیشتر گمان میرود كه خط میخی مادی و ماننایی جزء این حلقههای فاصل و مجهول بوده است (دیاكونوف، 1379، ص 339-340).
همانطور كه گفته شد، دربارهی زبان مادی سند مستقیم و دست اولی در دست نیست و فقط معدودی از كلمات در تألیفات هرودوت و متون یونانی دیگر محفوظ مانده است. نولدكه بر آن است كه اگر كتیبههایی از شاهان ماد به دست میآمد، از حیث خط و زبان مانند كتیبههای پادشاهان پارسی بود. دارمستتر بر این نظر است كه زبان ماد مطابق با زبان اوستا است. به گفتهی دیاكونوف، زبان مادها و ایرانیها در عین تمایز از یك دیگر به هم نزدیكاند (وكیلی، ج1، ص 295). در نتیجه دیاكونوف هم از شواهد موجود چنین استنباط كرده است كه زبان ادبی كتیبههای هخامنشی تحت تأثیر شدید زبان مادی مدوّن گردیده و زبان كتیبههای هخامنشی، ظاهراً، از لحاظ لغات به مادی نزدیكتر از زبان مكالمهی پارسیان بوده است. به احتمال قوی، هنوز نوع كتابت واحدی در دبیرخانهها تدوین نشده بود و در هر جایی زبانها و خطهای محلی حكمفرما بود (دیاكونوف، 1379، ص 341-342).
زهتابی بر آن است كه اسناد موجود نشان میدهد كه از هزار سال پیش از میلاد تا قرن هفتم پیش از میلاد، زبان آن نقاط غیرایرانی بوده و ساكنان آن نقاط به زبانهای لولوبی و گوتی و مانند آن تكلم میكردند. به عبارت دیگر، اگرچه مردم به لهجههای گوناگون سخن میگفتند، لیكن زبانشان التصاقی بود و با یكدیگر قرابت داشت (زهتابی، ص 114).
در بررسی تاریخچهی زبان آذری، لازم است این زبان از دو دیدگاه بررسی شود. نخست از نظر ظهور و اشاعهی زبان تركی، كه به تاریخ مهاجرت اقوام ترك زبان به این مناطق بستگی دارد و دوم از نظر زبان شناسی و تحول و تكامل خود زبان در طول تاریخ، مهاجرت اقوام ترك زبان به ایران از زمان ساسانیان شروع شده بود. پیش از رواج و شیوع زبان تركی، مردم آذربایجان به لهجههای گوناگون آریایی صحبت میكردند و اقوام تازه وارد به آنها «تات» میگفتند. زبان تاتی، از بقایای زبان قدیم آذربایجان، هنوز هم در اطراف خلخال رایج است (خاماچی، ص 34-35).
كسروی بر این نظر است كه گذشتهی آذربایجان از آغاز تاریخ از رهگذر مردم و زبان بسیار روشن است و جای گفتوگو و بحث را در آن جایز نمیداند. وی آورده است پیش از آریاییها، بومیان دیگری در آذربایجان ساكن بودند و چون ایرانیها به این منطقه رسیدند، بر بومیان چیره شدند و دو تیره به هم درآمیختند، ولی این مسئله در همه جا بوده و چنان نبوده كه مردم آذربایجان با ایران فقط از ریشهی «ایر» بوده و هیچ آمیختگی با دیگران نداشتهاند و این موضوع اهمیت چندانی ندارد. كسروی در ادامه به حضور ایرانیان و تشكیل سلسلههایی به دست آنها پرداخته است. در آغاز تاریخ، كه 3 هزار سال پیش بوده، مادها در آذربایجان و پیرامون آن اقامت داشتهاند و تركان از این منطقه بسیار دور بودهاند و در میانههای آسیا میزیستهاند و این پنداری عامیانه است كه آذربایجان، از ابتدا، سرزمین تركان شناخته شود. سپس كسروی دربارهی ریشه و نژاد انسانها چنین آورده است كه پیش از این دربارهی ریشه و نژاد مردمان، هر كسی آنچه میپنداشت، مینوشت. اما امروزه بهترین راه برای شناختن نژاد یك توده، شناسایی زبان آن توده است.
دربارهی آذربایجان نیز، گذشته از چیزهای دیگر، نمونهی بسیار خوبی از زبان آن، در آغاز تاریخ، در دست است و آن اوستا است؛ زیرا زردشت را گروهی اهل آذربایجان، دانستهاند و از آن سوی زبان اوستا خود نشان دهندهی آن است كه در شمال سروده شده كه این در آغاز تاریخ و در زمان مادها بوده است. در دورهی هخامنشیان و سلوكیان و اشكانیان و ساسانیان، در آذربایجان پیشامدی رخ نداده كه دگرگونی مردم آن جا را در بر نداشته باشد. در زمان اسكندر، در آذربایجان آتورپات نامی از بومیان برخاست و نام خود را بر این منطقه گذاشت و نشان نیكی بود. كسروی آذربایجان را بی گمان نام ایرانی دانسته است. در زمان اشكانیان، تركان به مرز ایران نزدیك شدند، ولی با وجود نیروی پادشاهان اشكانی نتوانستند به درون ایران بیایند و در تاریخ نشانی از آنها نیست. در زمان ساسانیان، تركان بیشتر از شمال و از راه دربند قفقاز سعی داشتند به ایران بیایند، ولی با این همه هیچ فرضی بر امكان حضور آنان در آذربایجان نیست. شاید در تاریخ دستههای كوچكی از ایشان پیدا شد كه شاهان ساسانی در جنگ دستگیر كردند و در جاهای گوناگون اسكان دادند و با مردم آمیخته شدند (كسروی، ص 14-16).
اگر در آذربایجان به نامهای رودها و كوهها و آبادیها توجه شود، بعضی از آنها نامهایی است كه معنای روشنی ندارند، مانند خوی و سلماس و آستارا و ارس. بعضی دیگر نامهایی است كه از راه زبان شناسی پی به معنای آنها برده شده، مانند مارالان و مرند و قارقایازار. گروه سوم نیز نامهایی است كه خود معنای روشنی دارد، مانند زرین رود و گرم رود. این شاهد بارزی است كه مردم باستان آذربایجان جز از نژاد ایران یا آریان نبودهاند. در نوشتههای تاریخ نگاران عرب پیداست كه در دوران اسلامی، ماهیت زبان مردم آذربایجان روشن بوده است؛ زیرا مردم آذربایجان از قرنهای پیش از ظهور اسلام آریایی بوده و به زبان مخصوص آذربایجانی كه ریشه در زبانهای ایرانی داشته تكلم میكردند. پس باید پرسید چگونه زبان تركی به آذربایجان راه یافته است. آنچه معلوم است تركی از زمان سلجوقیان به آذربایجان راه یافته است. باید دانست آمدن سلجوقیان به ایران و پیروز شدن آنها اهمیت بسیاری داشته؛ زیرا در نتیجهی آن جنگ و پیروزی بود كه تركان با دستههای انبوه در ایران و عراق و سوریه و آسیای صغیر پراكنده شدند و چندین پادشاهی بزرگ از آنان پدید آمد (كاویان پور، ص 38-39).
منبع مقاله :
ولایتی، علی اكبر؛ (1391)، آذربایجان در دوران پیش از اسلام، تهران: انتشارات امیركبیر، چاپ اول