تساوی حقوق زن و مرد
ظاهر قرآن از تساوی حقوق زن و مرد در زندگی زناشویی پرده برمیدارد؛ یعنی اقتدار، سلطه و امتیازی که به نفع زن اعتبار شده، هم سنگ آن چیزی است که به نفع مرد لحاظ شده است، هر چند ممکن است در پارهای از مصادیق، تفاوتهایی دیده شود؛ مثل حق نفقه که مرد ملزم به رعایت آن است و حق تبعیت در سکونت که زن باید بدان متعهد باشد، زیرا قرآن میفرماید:(وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ)؛ (1)
برای زنان حقوقی است، مانند آنچه بر ایشان هست.
در میان واژههایی که برای اثبات همانندی بین دو چیز به کار میرود، کلمه «مثل» از گستره معنایی خاصی برخوردار است، زیرا «ندّ» تنها در مقام بیان شباهت گوهری، «شبه» تنها برای بیان همانندی کیفی، «مساوی» فقط برای بیان تشابه در کمیت و اندازه، «شکل» برای بیان همانندی در مساحت به کار میرود، ولی «مثل» همه این موارد را پوشش میدهد - به همین جهت در مورد ذات باری تعالی که در هیچ یک از جهات یاد شده همانند ندارد - نفی «مثل» شده است: (لَیْسَ كَمِثْلِهِ شَیْءٌ).
بر این اساس، حقوق زن نباید از نظر چند و چون، کمتر از حقوق مرد باشد. بین مفسران همواره کسانی بودهاند که از آیه: (لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ) حقوق برابر زن و مرد در زندگی زناشویی را نتیجه گرفتهاند.
ابن عباس میگوید:
"دوست دارم برای همسرم آرایش کنم، همان گونه که دوست دارم او برای من خود را بیاراید و نمیپسندم که تمام حقوقی که برعهده او دارم، استیفا کنم تا رعایت تمام حقوق او بر من واجب شود، زیرا خداوند میفرماید: (وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلِلرِّجَالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَةٌ)." (2)
در جای دیگر همین آیه را این گونه توضیح میدهد که «معنای آیه این است که مردان به هم زیستی و معاشرت نیک و براساس معروف با زنان الزام شدهاند، همان گونه که بر زنان لازم است به تکالیف الهی واجب و سودمند به حال شوهران عمل کنند». (3)
ابن زید گفته است: «مردان در مورد زنان تقوای الهی را پیشه کنند، همان گونه که زنان ملزم به رعایت تقوای الهی در مورد مردان هستند». (4)
طبری نیز میگوید: «مردان از ضرر رساندن به زنان دوری نمایند، همان گونه که زنان موظف به دوری از ضرر رساندن به شوهران میباشند». (5)
ابن کثیر نیز همانندی حقوق متقابل زن و مرد را از این آیه فهمیده، مینویسد: «حقوق زنان همان حقوق مردان است. پس هر کدام از آن دو بایستی براساس معروف واجبی که برعهده دارد ادا نماید». (6)
عبده از مفسران قرن بیستم مینویسد:
آیه: (وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ) ترازویی است در دسترس مرد تا در تمام شئون و احوال، برخورد همسرش را مورد سنجش قرار دهد. پس اگر چیزی را از همسرش خواست، به خاطر آورد که در مقابل آن بایستی به سود وی وظیفهای انجام دهد... مراد این است که حقوق آن دو همسان است... همان گونه که در گوهر، عقل و احساس مانند یکدیگرند. (7)
مؤلف الفرقان فی تفسیر القرآن نیز بر همانندی حقوق زن و مرد تأکید میکند و براساس آیه: (وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ) با افزودن این دو نکته که جمله: (وَلِلرِّجَالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَةٌ) نمیتوانند استثنا باشد و روایتی که فزونی حق مرد را بر حق زن مطرح میکند، مخالف صریح آیه مماثلت است. (8)
مراد خداوند از: (وَلِلرِّجَالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَةٌ) و رابطه آن با مفهوم: (وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ) مورد توجه نخستین مفسران نیز بوده و از آن فضل و احسان میفهمیدهاند که به اراده و انتخاب انسان بستگی دارد، نه برتری حقوقی.
ابن عباس میگوید: «دوست ندارم تمام حقوقم را که همسرم ملزم به رعایت آنهاست استیفا کنم، زیرا خداوند میفرماید: (وَلِلرِّجَالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَةٌ).
«عطیه» از مفسران عصر تابعان، این سخن ابن عباس را سخن زیباتر و برتر میشناسد. (9)
ابن جریر طبری میگوید: برترین تلقیها از آیه: (وَلِلرِّجَالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَةٌ) تلقی ابن عباس است که براساس آن، مراد خداوند از «درجة» این است که مرد بخشی از حقوق خود را ببخشد، ولی تمام حقوق همسرش را رعایت نماید، زیرا خداوند، نخست فرموده است: (وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ) و سپس مردان رد عودت نموده که فضیلت خود را با چشم پوشی از بعض حقوق خود بر زنان اثبات نماید. (10)
از محققان معاصر نیز کسانی چون «دکتر محمد البهی» و «شیخ شمس الدین» دیدگاه ابن عباس را تأیید میکنند. (11)
واقعیت این است که در قرآن موردی وجود ندارد که در آن به صورت واضح، از برتری حقوقی یا فضیلت موهبتی خارج از دایره اراده و اختیار انسان تعبیر به درجه شده باشد، بلکه بیشتر واژهی «درجه» یا «درجات» اشاره یا صراحت در منزلت دنیوی یا اخرویای دارد که اراده و عمل انسان زاینده آن باشد.
(الَّذِینَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدَوا فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِندَ اللّهِ)؛ (12)
آنان که ایمان آورده و هجرت نمودهاند و با مال و جان خود در راه خدا جهاد کردهاند، منزلت عظیمی نزد خدا دارند.
(وَلِكُلٍّ دَرَجَاتٌ مِمَّا عَمِلُوا)؛ (13)
و برای همه، منزلتهایی هست که ناشی از کارهای آنان است.
بنابراین برداشت ابن عباس از آیه مورد بحث با فهم سیستمی واژگان قرآن، سازگاری بیشتری دارد و تفسیر «درجه» ویژه شوهران به فضیلت اکتسابی خردپذیرتر مینماید، در نتیجه نسبت دادن برتری حقوق در زندگی زناشویی به قرآن پشتوانه محکمتری دارد.
برابری زن و مرد در حقوق و التزام هر کدام به وظایف خود، سودرسانی دوسویه و همسان آنها را در پی دارد که قرآن و سنت در مورد آن این گونه سخن میگوید:
(هُنَّ لِبَاسٌ لَّكُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ) (14)؛
زنان پوشش شما مردان و شما پوشش زنان هستید.
زن و مرد به دلیل سودمندی و مصونیت بخشی دوسویه و همسان، به لباسی میمانند که یکدیگر را پوشش میدهند. (15)
معنای «قوام بودن»
بر پایه مطالب گذشته، قوامیت بر مبنای وظایف مرد و حقوق زن قابل تفسیر مینماید و معنای لغوی «قوّام» نیز این ادعا را تأیید میکند.اهل لغت همه از در محافظت و کارپردازی در توضیح واژه «قوّام» و قوامیت مرد سود بردهاند. مفسران نیز بیشتر ذیل آیه: «الرجال قوّامون» به نقل این دیدگاه مشترک لغت شناسان پرداختهاند به عنوان نمونه «این منظور» مینویسد:
قد یجیء القیام بمعنی المحافظة و الإصلاح، و منه قوله (الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ)؛ (16)
«قیام» گاهی به معنای محافظت و اصلاح نیز میآید. از همین قبیل است سخن خداوند که میفرماید: مردان قوّام زنان هستند.
و قَیّمُ المرأة زوجها فی بعض اللغات؛ لأنه یقومُ بأمرها و ما تَحتاجُ إلیه. قال الفرّاء:... و القوّام، المُتکفلُ بالأمر (17)؛
قیم زن، شوهر اوست در برخی از اصطلاحات، چون شوهر به کار او میپردازد و به نیازهایش رسیدگی میکند. فرّاء گفته است... قوام، یعنی کسی که کاری را به عهده میگیرد: «قامَ الرجلُ علی المرأة: صانَها و قامَ بشأنها» (18).
قوامیت مرد بر زن یعنی به او مصونیت داد و به امور او پرداخت.
راغب اصفهانی مینویسد:
قیام و قوام، نام چیزی است که سبب ثبات چیزی میشود؛ مانند عماد و سناد که نام وسیله پایداری و استحکام میباشد، مانند این آیه: «مال خود را که خداوند وسیله قیام قرار داده به سفیهان ندهید»؛ یعنی آن را وسیله نگه داری شما قرار داده است. و این آیه: «خداوند، کعبه؛ یعنی بیت الله الحرام را وسیله قیام مردم قرار داده است»؛ یعنی معیشت و معاد مردم بر آن استوار است. و خداوند میفرماید: «دین برپا دارنده» یعنی ثابت و برپا دارنده امور مربوط به معاش و معاد انسانها. «الحی القیوم» یعنی کسی که به محافظت هرچیز پرداخته و وسیله پایداری را در اختیار او قرار میدهد. (19)
فخر رازی که سنتیترین نگاه را به حق سرپرستی شوهر دارد، در مقام تحقیق لغوی «قوامون» با اهل لغت همسویی دارد: «القوّامُ اسمٌ لِمَن یکونُ مبالغاً فی القیامِ بالأمرِ، یقال هذا قیمُّ المرأةِ و قوامُها، للذی یقوم بأمرها و یهتمُّ بحفِظها». (20)
قوّام است برای کسی که با جدیت به کار میپردازد. وقتی گفته میشود این قیم این زن است، مراد کسی است که به کار او میپردازد و به نگه داری او اهتمام میورزد.
در بیشتر پژوهشها و تحقیقات به عمل آمده، معنای محافظت، اصلاح و کارپردازی یا در ابهام باقی مانده و یا این که تفسیر به سخت گیریها و محدودیتهای تحکم آمیز شده است، در صورتی که چارچوب قرآنی قوامیت مرد، کوچکترین زمینهای را برای زورگویی باقی نمیگذارد، زیرا عمدهترین شاخصهای کارپردازی یا قوّامیت عبارتند از:
1. قرآن قوامیت را تنها در دایره عدالت و رضای خداوند مجاز میداند:
(یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ)؛ (21)
ای مؤمنان، پیوسته به عدالت قیام و کارپردازی کنید.
(یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِینَ لِلّهِ)؛ (22)
ای مؤمنان، همیشه برای رضای خداوند قیام کنید.
(فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً)؛ (23)
اگر بیم دارید از این که به عدالت رفتار نکنید، پس به یک زن بسنده کنید.
2. معیار دوم قوامیت مرد، «معروف» است که هجده بار در قرآن به عنوان مبنای برخورد مرد با زن به کار رفته است.
(وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ)؛ (24)
با زنان رفتار شایسته داشته باشید.
مرحوم طبرسی در توضیح آیه مینویسد: «مقصود هم زیستی مطابق فرمان خداوند است که ادای حقوق زن باشد؛ مانند: حق بهره وری جنسی، پرداخت نفقه و کار و سخن زیبا. «معروف» این است که آزار جسمی و گفتاری نسبت به زن روا ندارد، خوش زبان و گشاده رو باشد». (25)
امام صادق (علیه السلام) میفرماید:
إذا أراد الرجال أن یتزوج المرأة فلیقُل: أقررتُ بالمیثاقِ الذی أخذَ الله: (فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسَانٍ) (26)؛
هرگاه مردی بخواهد با زنی ازدواج کند، باید بگوید: میپذیرم براساس پیمانی که خدا گرفته است، یعنی زن را به خوبی نگه داشتن یا با شایستگی رها کردن.
در ذیل آیه: (وَكَیْفَ تَأْخُذُونَهُ وَقَدْ أَفْضَى بَعْضُكُمْ إِلَى بَعْضٍ وَأَخَذْنَ مِنكُم مِیثَاقاً غَلِیظاً) (27) مفسران شیعه و سنی میگویند: مقصود از پیمان استوار، جمله: (فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسَانٍ) است. (28)
زیباترین تعریف برای معروف، تعریف تمثیلی امام حسین (علیه السلام) است که در آن آمده:
فلو رأیتمُ المعروفَ رجلاً رأیتموه حسناً جمیلاً یَسُرُّ الناظرینَ (29)؛
اگر معروف را به صورت انسانی مجسم ببینید، او را با نیکویی و زیبایی میبینید که تماشا کننده را به مسرت و شادمانی وامی دارد.
بنابراین معاشرت براساس معروف، معاشرتی است که نه تنها از نگاه خردمندان اجنبی، بلکه از منظر خود زن نیز زیبا و پسندیده باشد و این نشانه قوامیت است.
3. مبنای سوم جهت دهنده رفتار مرد با زن، مهربانی و دلسوزی است که در قرآن آمده است:
(وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجاً لِّتَسْكُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَكُم مَوَدَّةً وَرَحْمَةً)؛ (30)
از نشانههای او این است که از جنس خودتان همسرانی برای شما آفرید تا در کنار آنها به آرامش برسید و بین شما دوستی و رحمت را حاکم ساخت.
بنابراین قرآن تنها اقدام و برخوردی را به عنوان تجلی گاه قوامیت میپذیرد که رضای خداوند، رنگ عدالت، زیبایی معروف و محبت و دلسوزی مرد را همراه داشته باشد.
امیرمؤمنان میفرماید:
لاتُملِّک المرأةَ من الأمرِ مایَجاوزُ نفسها، فإنّ ذلک أنعمُ لحالِها و أرخی لبالِها و أدومُ لجمالها فأنّ المرأة ریحانة و لیسَت بقهرمانةٍ؛ (31)
زن را به کاری مگمار که خارج از توانش باشد که همانا این با حال زن بیشترین سازگاری را دارد، برای روح او بیشترین آرامش را به ارمغان میآورد و زیبایی او را پایدارتر میسازد، بدان دلیل که زن گل است، نه پهلوان جنگاور!
وقتی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره برتری مردان بر زنان پرسیده شد، فرمود:
کفضل الماءِ علی الأرض، فبالماءُ تحیا الأرضُ و بالرجالِ تُحیا النساءُ. ثمّ تلا هذه الآیة (الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ)؛ (32)
فضیلت مرد بر زن مثل فضیلت آب به زمین است، با آب زمین زنده میشود و با مردان زندگی زنان به نشاط و شادابی و زایندگی میرسد. آن گاه پیامبر آیه:
(الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ) را تلاوت فرمود.
مسئولیت سنگین قوامیت اگر به صورت درست انجام پذیرد، سعادت مرد را همراه دارد، وگرنه مایه خسران او به حساب میآید: امام صادق (علیه السلام) میفرماید: «من سعادةِ الرجل أن یکونَ القیّمَ علی عیالِه (33)؛ قوامیت بر خانواده نشانه سعادت مرد است».
طبق روایتی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «ملعون ملعون من یُضیعُ مَن یَعول؛ (34) کسی که خانواده تحت سرپرستی خود را تباه کند، از رحمت خدا به دور است، از رحمت خدا به دور است».
حوزههای قوامیت
براساس معنایی که برای «قوام» ارائه گردیده، هر آنچه که در حفظ تعادل شخصیت زن دخالت دارد، در دایره قوامیت میگنجد. مهمترین این عوامل را میتوان این گونه برشمرد:الف) ادای حقوق زن یکی از عوامل سلامت جسمی و روحی او به حساب میآید که بارزترین محور قوّامیت را تشکیل میدهد. مرد به تناسب توانایی جسمی و آشنایی بیشتر با واقعیتهای بیرونی باید نیازهای معیشتی و روحی زن را تأمین نماید، تا وی با فراغت خاطر بدون خستگی جسمی و روحی به انجام وظایف خود بپردازد. به همین دلیل، قوّامیت در آیه: (الرِّجَالُ قَوَّامُونَ...) به فضایل موهبتی مرد و تأمین نفقه توسط او مستند شده است.
اگر در کنار رنج و زحمت طاقت فرسای بارداری، شیردهی و رسیدگی به کارهای خانه، بار تأمین هزینه زندگی زن نیز بر عهده خود او باشد، یقیناً پیری و افسردگی زودرس به سراغ او آمده و نابهنگام جاذبههای طبیعی او را به یغما میبرد و این خسارتی است که کاهش رغبت و علاقه مرد را نیز در پی دارد، به ویژه اگر فرسودگی ظاهری با افسردگی روحی همراه باشد. بر این اساس تأمین هزینه زندگی زن نقش واضح و آشکاری در پایداری و استواری زیبایی و شادابی جسمی و روحی زن دارد.
طرح تأمین نفقه زن با ماهیت حقوقی، گام دیگری است در جهت حفظ کرامت شخصیت زن و این که موقع دریافت هزینه، احساس ذلت و فرودستی، دامن گیر وی نگردد.
هویت حقوقی نفقه زن این پیام را در خود نهفته دارد که بی توجهی یا کم توجهی به آن ستمگری و جفاکاری است و با رعایت آن حقوق، مرد میتواند ادعای عدالت کند!
ب) دعوت به ارزشها که در سنت از آن تعبیر به «اطاعت از شوهر در دایره معروف» شده، عامل دیگری است برای حراست و پاسداری تعادل شخصیت زن که تعادل شخصیت انسان را به ارمغان میآورد، چون هر انسانی در دامن مادر تربیت میشود!
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در روایتی که از امام صادق (علیه السلام) نقل شده، هنگام بیعت با زنان فرمود: «شوهران خود را در کار نیک نافرمانی نکنید». (35)
و در حدیث دیگر فرمود: «یکی از حقوق شما این است که زنان در حوزه معروف از شما پیروی نمایند».
حوزههای معروف
شایسته است که معروف در دو حوزه «دین» و «وظایف ویژه زنان» مطالعه شود:1. علاقه به خودآرایی، مهرورزی به فرزند، علاقه به تدارک لوازم منزل و هیجانهای برخاسته از زودرنجی. مرد در این زمینهها باید حریم خانوادهاش باشد و همسرش را به تعادل فراخواند. قرآن میفرماید:
(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِیكُمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ) (36)؛
ای مؤمنان! خود و خانوادهتان را از گزند آتشی که سوخت آن را مردم و سنگ تشکیل میدهد، حفظ کنید.
امام علی (علیه السلام) ذیل این آیه میفرماید:
عَلَّموا أنفسَکم و أهلیکم الخیر و أدبوهم (37)؛
خود و خانوادهتان را با نیکی آشنا ساخته، و براساس آن تربیت کنید.
گفتنی است که حق نظارت و پاسداری از حریم خانواده تنها متوجه مرد نیست، بلکه زن نیز حق نگهبانی دارد، هم نسبت به مرد و هم نسبت به سایر اعضای خانواده: (وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضَهُمْ أَولِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ)؛ (38)
مردان و زنان با ایمان بر یکدیگر ولایت دارند که یکدیگر را امر به معروف و نهی از منکر نمایند. بر پایه این آیه، زن حق دارد از انحراف شوهرش جلوگیری کند و در امر اخلاق و دین داری به او کمک کند.
طبق روایت ربیعة بن کعب، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در مقام شمارش امور پنج گانهای که با وجود آنها عذری در انجام ندادن کارهای مفید برای آخرت نمیباشد، فرمود: زن شایستهای که در امر دنیا و آخرت به انسان مدد میرساند. (39)
در روایت نبوی دیگری آمده است:
...والمرأةُ راعیةٌ علی أهل بیت زوجها و هی مسؤولةُ عنهم (40)؛
زن نگهبان اهل خانه شوهر خویش است و در این رابطه مورد باخواست قرار میگیرد.
2. دومین حوزه معروف که اطاعت از شوهر در آن واجب است، حوه استیفای حقوق همسری است که با عقد ازدواج مشروعیت پیدا میکند و زن متعهد میشود که آن را رعایت نماید.
آیه: (الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِلْغَیْبِ بِمَا حَفِظَ اللّهُ وَاللَّاتِیْ تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلاَ تَبْغَوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلاً). آغازش اطلاق دارد و همه حوزههای قوامیت را پوشش میدهد. واژه «قانتات» اشاره به دو حوزه اطاعت خدا و اطاعت شوهر دارد (41) و از جمله «حافظات للغیب» تا آخر آیه، به حقوق همسری اختصاص یافته و از لزوم پایبندی زن به آن سخن میگوید.
برای تعیین حد و مرز حق شوهر، باید حد و مرز «نشوز» را روشن ساخت.
صفات «قانتات» و جمله «فإن اطعنکم» که از دو طرف موضوع «نشوز» را در آیه فوق دربرگرفته است، سیاق آیه را میسازد و اثبات میکند که نشوز، نقطه مخالف پایبندی به حق شوهر است. این تقابل از سوی فقها، مفسران و حقوق دانان مسلمان نیز شناخته شده است.
تردیدی نیست در این که «نشوز» نوعی حق گریزی است که زن یا مرد ممکن است در زندگی زناشویی مرتکب آن شوند، ولی مفسران و فقها به دلیل اختلاف دیدی که در مورد حقوق زن و مرد دارند، در تعیین حد و مرز حقوق زن و مرد نیز ناهمگون سخن گفتهاند؛ کسانی که به برتری مرد معتقدند، از نشوز زن و مرد به گونهای سخن میگویند که فرادستی مرد و فرودستی زن را برساند. در رابطه با نشوز زن، فخر رازی مینویسد: «نشوز عبارت است از عصیان و مخالفت برتری طلبانه زن در برابر مرد». (42)
قاسمی و ابن کثیر میگویند: «اطاعت شوهر واجب و مخالف او حرام است، زیرا مرد نسبت به زن فضیلت دارد و فضیلت داده شده است. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «اگر روا بود که کسی را به سجده در برابر کسی وادارم، همانا زن را دستور میدادم که در مقابل شوهرش سجده کند». (43)
نامبردگان به ترتیب در توضیح نشوز ذیل آیه: (وَإِنِ امْرَأَةٌ خَافَتْ مِن بَعْلِهَا نُشُوزاً) (44) میگویند: «نشوز مرد حق زن، به معنای اعراض، نگاه خشمگینانه، تضییع حق هم خوابی و معاشرت ناخوشایند با زن است». (45)
«از زن فاصله بگیرد و با نادیده گرفتن حق هم خوابی و کوتاهی در پرداخت نفقه، از همراهی با او سرباز زند». (46)
«زن بترسد از این که شوهرش از وی نفرت پیدا کند». (47)
ابن اثیر مینویسد: «نشوز زن عبارت است از عصیان او در برابر مرد و سرباز زدن او از اطاعت مرد، و نشوز مرد عبارت است از ستم به زن و ضرر زدن به او». (48)
در این تفکر، نشوز زن به اندازه محورهای حقوقی مرد و نمونههای فراوان آن، تعدد و تنوع پیدا میکند، از باب نمونه: «حبس زن در خانه یکی از حقوق مرد است. بر این اساس اگر مردی با اطلاع از این که زن کار اداری دارد و با وی ازدواج کند و پس از ازدواج با استمرار کار او مخالفت نماید، بر زن لازم است اطاعت کند، وگرنه ناشزه است». (49)
ابن تیمیه میگوید: «خدمت شوهر بر زن واجب است». (50) براساس فقه حنبلی و شافعی، مرد حق دارد همسرش را از دیدار پدر و مادرش یا عیادت و حضور در مراسم تدفین آنان باز دارد. (51)
«صاحب حدائق» اطلاق روایتی را معتبر میداند که در آن زنی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میپرسد: آیا من هم حقی همانند حق مرد بر عهده او دارم؟ و پاسخ میشنود: حق تو به یک درصد حق مرد نمیرسد! (52)
نقطه مخالف تفکر بالا، دیدگاه کسانی است که اعتقاد به برابری حقوق زن و مرد دارند و نشوز را هم به معنای نادیده انگاشتن حق میدانند که زن و مرد به صورت یکسان در معرض دست یازیدن بدان هستند. محمد بن فهد حلی مینویسد: «نشوز عبارت است از نافرمانی زن یا مرد در برابر یکدیگر و تعلل و کوتاهی در ایفای حقوق یکدیگر». (53)
محقق حلی میفرماید: «نشوز که در لغت به معنای بلند شدن است، [در اصطلاح] به معنای خروج از طاعت است که گاه از سوی مرد صورت میگیرد و گاهی از سوی زن». (54)
صاحب جواهر ضمن پذیرش تعریف بالا مینویسد: «ظاهراً هرگاه زن یا مرد، از حقوق واجب طرف مقابل چشم پوشی کند و آن را تضییع نماید، نشوز تحقق مییابد». (55)
شهید ثانی نیز نشوز زن و مرد را به معنای رعایت نکردن حقوق یکدیگر میداند. (56) در این دیدگاه محور اصلی را حق تشکیل میدهد؛ هر صاحب حقی رعایت حقش واجب است، حق مرد در بهره جنسی و هم زیستی خلاصه میگردد و نادیده گرفته شدن این حق از سوی زن نشوز نامیده میشود.
چنین تفسیری از نشوز پیشینه تاریخی طولانی دارد و در تمام مقاطع تاریخی طرف داران جدی داشته است؛ مجاهد در تعریف نشوز میگوید: «هرگاه زن بستر شوهرش را ترک گوید، [و مرد] به او بگوید: به بسترت برگرد؛ پس اگر اطاعت نمود، شوهر حق ندارد اقدامی بر ضد او داشته باشد. اطاعت شوهر یعنی بازگشت به بستر او». (57)
قتاده، عطا و ثوری «حافظات للغیب» را که مقدمه طرح مسئله نشوز به حساب میآید، به حفظ پاک دامنی در غیاب شوهرش تفسیر میکنند. (58)
و طبری میگوید: «نشوز عبارت است از این که زنان با برتری جویی، خوابگاه شوهران خود را ترک گویند». (59)
قاضی ابن براج، تمکین جنسی زن و انتخاب مسکن را حق شوهر و سرباز زدن از این حق را نشوز میداند. (60)
ابوصلاح حلبی بر این باور است که تنها پاسخ گویی به نیاز جنسی مرد و نیز سکونت در منزل او بر زن واجب است. پس اگر نیاز جنسی او را نادیده گرفت، یا در پی تسلط بر او بود، باید او را موعظه نماید و از خدا بترساند؛ اگر از منزل شوهر با اجازه یا بدون اجازه بیرون رفت و از بازگشت امتناع ورزید، مرد حق دارد او را برگرداند. (61)
شهید دوم مینویسد:
"بد زبانی و ناسزاگویی نه نشوز است و نه از مقدمات آن، گرچه بدزبانی زن گناه است و باید اصلاح شود، ولی در این که آیا شوهر میتواند او را ادب کند یا این که مسئله را به حاکم شرع واگذار نماید، دو نظریه است... قول استوارتر این است که شوهر در مسائلی که خارج از دایره حق سکونت و استمتاع است، مثل اجنبی است، و این گونه امور را باید از طریق حاکم شرع اصلاح نمود." (62)
محقق در شرایع در تعریف تمکین - که نقطه مخالف نشوز است - با صراحت اعلام میدارد:
تمکین کامل این است که زن مانعی بین خود و مرد به وجود نیاورد؛ بدین معنا که مکان و زمانی را پیشنهاد نکند. پس اگر خود را در برخی زمانها و در برخی از جایها که بهره گیری جنسی در آن امکان دارد، در اختیار مرد قرار دهد، تمکین تحقق نمییابد. (63)
امام خمینی قدس سره میفرماید: «نشوز با نافرمانی زن در امور مربوط به بهره گیری مرد تحقق مییابد». (64)
امام خمینی قدس سره براساس چنین معیاری، ترک آرایش، نظافت، تجمل، بیرون رفتن از منزل را نیز عناصر تشکیل دهنده نشوز میشناسد. (65)
نویسنده تفسیر من وحی القرآن مینویسد:
"عقد ازدواج، تعهدهایی را در پی دارد که زن و مرد ملزم به رعایت آنها هستند... بر زن واجب است که به نیازهای جنسی مرد پاسخ مثبت دهد و مانع مادی و معنوی در برابر رغبت او ایجاد ننماید، همین نیاز بیرون رفتن او را از منزل ناروا مینمایاند." (66)
محمد غزالی از دانشمندان مصری، برای نشوز دو نمود خارجی قائل است که عبارتند از:
1. برتری جویی زن تا جایی که از تماس با مرد بر پایه وظایف ویژه زناشویی نفرت داشته باشد.
2. راه دادن بیگانه بدون اذن شوهر به خانه او. (67)
اصرار بر این دیدگاه، به این دلیل، منطقی و پذیرفتنی است که زن پیش از ازدواج، مسلمان و مکلف به تکالیف فردی و اجتماعی میباشد که از حقوق منشأ گرفته است؛ مانند حقوق پدر و مادر و خویشاوندان، حق دین، حق اطاعت از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان (علیهم السلام)، از سوی دیگر، مفهوم عقد ازدواج از نظر شرع و عرف با حقوق و تکالیفی که از گذشته به عهده زن بوده در تضاد نیست و اگر تضادی هم داشته باشد، حق تقدم با حقوق سابق است، بر همین اساس فقها میگویند:
"اگر زنی پیش از ازدواج، اجیر شد و پیش از تمام شدن مدت اجازه ازدواج کرد، عقد اجاره باطل نمیشود، حتی در صورتی که اجیر بودن زن با حق استمتاع مرد در تضاد باشد." (68)
براساس فقه حنبلی نیز شوهر حق ندارد همسرش را از ملاقات و زیارت پدر و مادرش محروم سازد، زیرا این بازداری، قطع رابطه با والدین و مخالفت شوهر را با امر خدا: (وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ) در پی دارد. پس چنین برخوردی نمیتواند مصداق پیام این آیه باشد.
در فقه شافعی نیز این برخورد مکروه قلمداد شده است، بدین سبب که نفرت میآفریند و عاقّ والدین شدن را در پی دارد. (69)
شیخ محمدجواد مغنیه در توجیه این دیدگاه فقهی مینویسد: «اگر دو حق با هم تزاحم پیدا نمایند و جمع بین آن دو ناممکن باشد، حق سابق تقدم دارد.» (70)
با توجه به گفتههای روشنگرانه این گروه از مفسران و فقیهان در معنای «نشوز» و: (حَافِظَاتٌ لِلْغَیْبِ)، میتوان نتیجه گرفت که حق همسری در همنوایی زن با خواستههای جنسی مرد و حفظ پاک دامنی در نبود او خلاصه میشود. مخالفت زن با چنین حقی در فقه قرآنی «نشوز» را به خود گرفته و حق مرد است که در این باره «امر» و «نهی» داشته باشد؛ به گونهای که اعتدال شخصیت زن را حفظ کند و مفهوم معنای قوامیت را تحقق بخشد.
تأدیب زن
تمکین و نشوز، معروف و منکر نظام زندگی زناشویی است. زنی که حق شوهرش را نادیده میگیرد، باید وادار به رعایت عدالت گردد.از آن رو که تمکین و نشوز زن جزء اسرار زندگی زناشویی است و افشای آن ناروا و ناگوار میباشد، به ویژه برای مرد، پیشنهاد اصلاحی قرآن در این زمینه با امر به معروف و نهی از منکر در صحنههای دیگر زندگی فرق دارد، قرآن میفرماید: (وَاللَّاتِیْ تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلاَ تَبْغَوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلاً إِنَّ اللّهَ كَانَ عَلِیّاً كَبِیراً). (71)
موعظه، پرهیز از هم خوابی و برخورد فیزیکی، سه اقدامی است که از سوی قرآن جهت مهار نشوز زن پیشنهاد شده که هر یک کاربرد معینی دارد. اندرز، نرمی دل، پشت گرداندن به زن در بستر خواب، فشار روحی سازنده و زدن، انزجار شدید مرد را میرساند، اما همه اینها باید در جهت اصلاح به کار رود و نه افساد و ایجاد مشکل عمیقتر؛ از این رو درتعیین حد و مرز برخورد فیزیکی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) چنین روایت شده است:
اِضرِبوهنّ إذا عَصَینکُم فی المعروفِ ضَرباً غیر مُبَرحٍ؛ (72)
اگر زنان در دایره معروف به مخالفت با شما برخیزند آنها را بزنید، اما به گونهای که احساس آزار در پی نداشته باشد.
زدن بدون آزار، تنها اثری که دارد، اعلان انزجار است و میتوان زن را - اگر تصمیم بر شقاق و جدایی نداشته باشد - به اطاعت وادارد. اگر این روشها هیچ کدام به نتیجه نینجامید، معلوم خواهد شد که نشوز زن دارای دلایل عمیقتری است و نیاز به داوری دیگران دارد و نباید با تکیه بر زور و اجبار مشکل را حل کرد. این جاست که حکمیت داوران فامیلی و یادآوری حاکمان شرع مطرح میشود.
پینوشتها:
1. بقره، آیه 228.
2. قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ج 3، ص 123.
3. همان.
4. همان.
5. شیخ طوسی، التبیان، ج 2، ص 241.
6. ابن کثیر، تفسیر القران العظیم، ج 3، ص 506.
7. رشید رضا، تفسیر المنار، ج 2، ص 268-397.
8. محمد صادقی، الفرقان فی تفسیر القرآن، ج 5 و 6، ص 58.
9. قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ج 3، ص 125.
10. طبری، جامع البیان، ج 8، ص 467.
11. محمد البهی، الاسلام فی حل مشاکل المجتمعات الاسلامیة، ص 85، به نقل از: الاتحاد اللبنانی، مجله المنطق، شماره 60، ربیع الثانی 62، 1410؛ شمس الدینع حقوق الزوجیة، ص 105.
12. توبه، آیه 20.
13. انعام، آیه 132 و احقاف، آیه 19.
14. بقره، آیه 187.
15. علامه طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 44.
16. ابن منظور، لسان العرب، ج 11، واژه قوم.
17. زبیدی، تاج العروس، ج 9، ذیل ماده نشز.
18. سعید الخوری، اقرب الموارد.
19. راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص 417.
20. فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج 10، ص 88.
21. نساء، آیه 135.
22. مائده، آیه 8.
23. نساء، آیه 3.
24. همان، آیه 19.
25. طبرسی، مجمع البیان، ج 3، ص 24.
26. کلینی، فروع الکافی، ج 5، ص 502.
27. نساء، آیه 21.
28. مرتضی مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، ص 281.
29. مجلسی، بحارالانوار، ج 75، ص 127.
30. روم، آیه 21.
31. کلینی، فروع الکافی، ج 5، ص 510.
32. فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج 1، ص 448.
33. حرّ عاملی، وسائل الشیعه، ج 15، ص 251.
34. همان، ج 2، ص 43.
35. مجلسی، بحارالانوار، ج 100، ص 245.
36. تحریم، آیه 6.
37. سیوطی، الدر المنثور، ج 8، ص 225.
38. توبه، آیه 71.
39. بحارالانوار، ج 100،ص 238.
40. صحیح البخاری، ج 4، ص 313.
41. طبرسی، مجمع البیان، ج 2، ص 43.
42. فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج 10، ص 90.
43. قاسمی، محاسن التأویل، ج 5، ص 122 و ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج 1، ص 503.
44. نساء، آیه 128.
45. فخررازی، التفسیر الکبیر، ج 11، ص 65.
46. قاسمی، محاسن التأویل، ج 5، ص 505.
47. ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج 1، ص 575.
48. ابن اثیر، النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج 5، ص 56.
49. عبدالکریم زیدان، المفصل فی احکام المرأة و البیت المسلم، ج 7، ص 165.
50. همان، ص 35.
51. همان، ج 7، ص 289 و 293.
52. بحرانی، الحدائق الناضرة، ج 23، ص 119.
53. ابن فهد حلی، المهذب البارع، ج 3، ص 419.
54. محقق حلی، شرایع الاسلام، ج 2، ص 282.
55. نجفی، جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام، ج 31، ص 200.
56. شهید ثانی، مسالک الأفهام، ج 8، ص 355.
57. سیوطی، الدر المنثور، ج 2، ص 522.
58. طبرسی، مجمع البیان، ج 2، ص 43.
59. طبری، جامع البیان فی تأویل آی القرآن، ج 4، ص 64.
60. ابن البراج، المهذب، ج 2، ص 240-225.
61. ابوصلاح حلبی، الکافی فی الفقه، ص 447-347، به نقل از: حقوق الزوجیة، ص 34.
62. شهید ثانی، مسالک الأفهام، ج 8، ص 360.
63. محقق حلی، شرایع الاسلام، ج 2، ص 291.
64. امام خمینی، تحریر الوسیله، ج 2، ص 306.
65. همان.
66. محمدحسین فضل الله، من وحی القرآن، ج 7، ص 156.
67. جریدة الأهرام، سال 123، عدد 874، به نقل از: دوائر الخوف (قراءة فی خطاب المرأة)، ص 216.
68. مغنیه، فقه الامام الصادق (علیه السلام)، ج 4، ص 265؛ خوئی، منهاج الصالحین، ج 2، مسئله 395.
69. زیدان، المفصل فی احکام المرأه و البیت المسلم، ج 7، ص 294.
70. مغنیه، فقه الامام الصادق (علیه السلام)، ج 4، ص 265.
71. نساء، آیه 34.
72. سیوطی، الدر المنثور، ج 2، ص 265.
جمعی از نویسندگان، (1391)، زن و خانواده در افق وحی، قم: مؤسسه بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم)، چاپ اول.
/م