قیاس ناپذیری مشاهدات

از نظر كوهن مشاهده صرفاً ادراكی نیست كه دستگاه عصبی دانشمند آن را ثبت می‌كند، بلكه «آنچه یك شخص می‌بیند هم به چیزی كه بدان می‌نگرد و هم به تجربه‌ی مفهومی- بصری پیشین او كه دیدن را به وی آموخته، وابسته است»
پنجشنبه، 22 مرداد 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
قیاس ناپذیری مشاهدات
قیاس ناپذیری مشاهدات

 

نویسنده: غلامحسین مقدم حیدری




 

از نظر كوهن مشاهده صرفاً ادراكی نیست كه دستگاه عصبی دانشمند آن را ثبت می‌كند، بلكه «آنچه یك شخص می‌بیند هم به چیزی كه بدان می‌نگرد و هم به تجربه‌ی مفهومی- بصری پیشین او كه دیدن را به وی آموخته، وابسته است» (كوهن، 1970، ص113). این تجربه‌ی مفهومی- بصری برخواسته از سنت علم متعارفی است كه حاصل پارادایم حاكم بر جامعه‌ی علمی‌ای است كه شخص در آن آموزش دیده است.
در فیزیك ارسطویی دانشمندان با این تجربه‌ی مفهومی- بصری آشنا بودند كه جسم سنگین بنا به طبیعت خود از وضع بالاتر به حالت سكون در وضع پایین می‌آید. بنابراین، هنگامی كه با جسم سنگینی مواجه می‌شدند كه به ریسمانی آویخته بود و چندان پس و پیش می‌رفت تا سرانجام به حالت سكون درآید، نوسان آن را افتادن‌های همراه با دشواری می‌دیدند كه بند متصل به جسم باعث آن شده بود. حال آنكه دانشمندی كه در فیزیك نیوتنی به پژوهش مشغول بود با نگریستن به جسم آویخته به ریسمان، یك
«آونگ» می‌دید. زیرا به واسطه‌ی تجربه‌ی مفهومی- بصری پیشین وی كه برگفته از آموزش‌های گالیله بود، جسمی را می‌دید كه در حركتی متناوب بود. حال این پرسش مهم مطرح می‌شود كه آیا مشاهدات ارسطوییان و گالیله‌ای ها، دو مشاهده‌ی كاملاً متمایز از یكدیگر بودند یا اینكه تفسیرهای متفاوتی از بخش ثابت و مشترك مشاهدات آنها بود؟ به عبارت دیگر، آیا تنها بخش تجربه‌ی مفهومی- بصری مشاهده تغییر كرده است و آیا می‌توانیم از بخشی از مشاهده كه صرفاً یك ادراك ثابت برای همه‌ی مشاهده‌گرها است، صحبت كنیم؟
كوهن معتقد است كه اولاً ادراكات تجربی خالی از ابهام نیستند و در نتیجه، خود ادراكاتی كه دانشمندان از پدیده‌های مختلف دارند با یكدیگر متفاوت است. ثانیاً گرچه مشاهده، هم به آنچه كه شخص می‌بیند (شی‌ءِ خارجی) و هم به تجربه‌ی مفهومی- بصری پیشین او بستگی دارد، اما مجموع این دو جز‌ء نیست بلكه فرایند واحدی حاصل تعامل این دو عامل است. وقتی یك انقلاب علمی رُخ می‌دهد، تجربه‌ی مفهومی- بصری دانشمند كاملاً دگرگون می‌شود، به طوری كه وی پدیدارهای طبیعی را از منظری یكسره متفاوت با گذشته می‌بیند. به عبارت دیگر، دانشمندان پیش و پس از انقلاب گرچه به یك چیز می نگرند اما یك چیز را نمی‌بینند. هنگامی كه دانشمندان پیش و پس از انقلاب به تصویری، ابزاری، تیغه‌ی شیشه ایِ میكروسكوپی یا هرچیز دیگری نگاه می‌كنند، به لحاظی همگی با همان چیز مواجه هستند و به همان چیز نگاه می‌كنند یا به تعبیری، همان چیز را «می‌بینند» ولی نمی‌توان نتیجه گرفت كه آنان تجارب ادراكی همانندی دارند. اینكه آنها همان چیز را نمی‌بینند، معنای بسیار مهمی دارد و بر همین اساس، «آنچه در طول یك انقلاب علمی رُخ می‌دهد را نمی‌توان كاملاً به تفسیر مجددی از داده‌های ثابت و منفرد ارجاع داد» (همان جا، ص121). همچنین كوهن با توجه به تاریخ علم تأكید می‌كند كه بحران پیش آمده‌ی قبل از انقلاب علمی، با تفسیر و رایزنی خاتمه نمی‌یابد، بلكه رویدادی نسبتاً غیر مترقبه و ناگهانی شبیه یك تغییر گشتالتی بدان پایان می‌دهد. دانشمندان از این تغییر گشتالتی به مثابه «افتادن حجاب از مقابل دیدگان» با یك «چشمك زدن نوری» (همان جا، ص122) یاد می‌كنند كه به واسطه‌اش جهان را به گونه‌ای متفاوت با قبل مشاهده می‌كنند. این تغییر گشتالتی بر معمای مبهم و حل نشده‌ای كه سبب بحران شده است پرتوی جدید می‌افكند و دانشمندان را قادر می‌سازد تا شیوه‌ی نوینی برای حل آن بیابند. كوهن معتقد است: «هیچ معنی عُرفی از اصطلاح «تفسیر» مناسب این جرقه‌های شهودی، كه به واسطه‌ی آن یك پارادایم جدید متولد می‌شود، نیست.» (همان جا، ص123).
فرایندی كه به وسیله‌ی آن فرد یا جامعه‌ی علمی از سقوط اجباری به آونگ یا از الكترون‌های دارای مسیر در فضا و زمان به الكترون‌های بدون مسیر فضایی (كه تنها با انرژی و بسامد مشخص می‌شوند) انتقال می‌یابند، چیزی نیست كه به تفسیر و تعبیر شبیه باشد. «دانشمندی كه پارادایم جدید را می‌پذیرد، به جای آنكه مفسّر باشد، شبیه كسی است كه عینك واژگون كننده‌ی تصویر بر چشم نهاده باشد كه هنگام روبه رو شدن با همان مجموعه چیزهای سابق و علی رغم دانستن اینكه چنین عینكی به چشم زده است، آنها را سراسر با برخی از جزئیات تغییر شكل یافته می‌یابد» (همان جا، ص 122).
البته باید به این نكته توجه كرد كه كوهن منكر تفسیر و تبیین مدركات تجربی نیست، بلكه معتقد است كه تفسیر و تبیین تنها در علم متعارف یك پارادایم انجام پذیر است كه دانشمندان آن بر وجود مدركات تجربی و پیش فرض‌های ثابتی متفق القول هستند. مثلاً در فیزیك كوانتوم، تعابیر مختلفی از صورت‌بندی كوانتومی وجود دارد. این تعابیر یكی نیستند و در تفاسیر بین آنها اتفاق نظر وجود ندارد. عده‌ای معتقد به واقعیتی ورای پدیده‌ها نیستند و یا رفتن به دنبال این واقعیت را بی حاصل می‌شمارند. اینها می‌گویند نظریه‌ی كوانتوم فقط با پدیده‌ها سروكار دارد و نه چیزی ورای آنها. نیلس بور (1)، فیزیك دان معروف دانماركی و طرّاح اصل مكملیّت، از پیشروان این گروه بود. هایزنبرگ، ارائه دهنده‌ی صورت بندی فیزیك كوانتومی معتقد بود جهان میكروفیزیك جهان فعلیت‌ها نیست، بلكه جهانی پُر از استعدادهای فعلیّت نیافته است و این گرایش‌ها طبق معادله شرودینگر تحول می‌یابند و تابع موج، توصیف كننده‌ی استعدادهای سیستم است. وی مكانیك كوانتوم را نظریه‌ای ریاضی می‌دانست كه می تواند فرایندهای اتمی را تبیین كند، گرچه زبان معمولی توانایی توصیف آن را نداشت. گروهی دیگر از پیروان مكتب كپنهاگی معتقدند ماشین‌های ثبت كافی نیستند و تنها یك ناظر ذی شعور می‌تواند جهان را به یك حالت معین برساند. از طرفداران این تعبیر می‌توان به «فُن نویمان» (2)، اشاره كرد. وی نوعی صورت‌بندی از نظریه‌ی كوانتوم ارائه می‌كند كه خلق واقعیت از طرف ناظر ذی‌شعور نتیجه محتوم آن است.
هریك از این تعابیر، بر پارادایم از پیش فرض شده ای متكی است كه صورت‌بندی ریاضی نظریه‌ی كوانتوم و علائم ثبت شده به وسیله‌ی دستگاه‌های فیزیكی را حرف آخر می‌شمارد و سطح زیر كوانتومی برای آنها مطرح نیست. اینها همگی بخش‌هایی از یك علم متعارف‌اند و هدف آنها پالودن و دادن شكل بیانی كامل به پارادایم كوانتومی است. دانشمندان معتقد به هریك از این تعابیر می‌دانند كه ادراكات تجربی كدام‌اند، چه ابزارهایی باید برای بهتر كردن آنها به كار برد و برای تفسیر آنها استفاده از چه مفاهیمی مناسب است.«در یك پارادایم معین، تفسیر داده‌ها برای عملی كه آن را وارسی می‌كند و می كاود، اهمیت مركزی دارد» (همانجا). اما باید همواره به این نكته دقیق و ظریف توجه كرد كه كارِ تفسیر صرفاً بیان دقیق با جزئیات در یك پارادایم است و هیچ گاه قادر به اصلاح بنیادین در پارادایم نیست. اصولاً پارادایم‌ها با علم متعارف قابل اصلاح نیستند. علم متعارف سرانجام ما را به شناختن اعوجاج‌ها و بحران‌ها هدایت می‌كند و اینها نیز با تفسیر و غوررسی مرتفع نمی‌شوند، بلكه سرانجام با یك انقلاب خاتمه می‌یابد. پس از یك انقلاب علمی «مردی كه قبلاً بیرون جعبه را از بالا می‌دید، سپس درون آن را از زیر می‌بیند... از نگاه كردن به یك نقشه، دانشجو خطوطی روی كاغذ می‌بیند و نقشه نگار تصویری از یك قطعه زمین. از نگریستن به عكس اتاقك ابر، دانشجو خطوط مبهم و شكسته و فیزیكدان علائم ثبت شده‌ای از رویدادهای هسته ایِ آشنا را می‌بیند.» (همانجا، ص111).

پی‌نوشت‌ها:

1.N.Bohr
2.Von Neumann

منبع مقاله :
مقدم حیدری، غلامحسین، (1385)، قیاس ناپذیری پارادایم‌های علمی، تهران: نشر نی، چاپ سوم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.