نویسنده: غلامحسین مقدم حیدری
پیامدهای قیاس ناپذیری
یكی از تبعات قیاس ناپذیری پارادایم ها، بالاخص جنبهی تغییر معنایی آن، این است كه هیچ زبان مشتركی میان دو پارادایم وجود ندارد كه طرفداران آنها با تمسك به آن زبان بتوانند با یكدیگر ارتباط برقرار كنند. طبق این نظر، دو نفر كه وضع واحدی را به دو صورت متفاوت ادراك میكنند و در عین حال، در بحثهای خود واژگان یكسانی را به كار میبرند، ناگزیر الفاظ را به معانی متفاوت به كار میگیرند. در این صورت، چگونه میتوانند امید داشته باشند كه حتی كمی همدیگر را متقاعد كنند؟از اینرو، كوهن معتقد است «طرفداران پارادایم های رقیب از برقرار كردن تماس كامل با دیدگاههای یكدیگر عاجز میمانند.» (كوهن، 1970، ص 148). او این مسئله را به گسست ارتباطی میان پارادایمهای رقیب تعبیر میكند و بر آن است كه این وضعیت تنها به سبب دشواریهای زبان شناختی نیست و آنها را نمیتوان با وضع مقررات و قیدهایی در تعاریف مربوط به واژگانی كه تغییر معنایی یافته اند، حل كرد.
طرفداران فیزیك كلاسیك و فیزیك كوانتومی نمیتوانند بگویند ما كلمهی «ذره» را به گونهای به كار میبریم كه ملاكهای فیزیك كلاسیك و كوانتومی در آنها دخیل نباشد. همان طور كه در بخش «تغییر معنایی» دیدیم، «ذره» برای طرفداران فیزیك كلاسیك تنها در چارچوب شبكهی مفهومی فیزیك كلاسیك معنا مییابد و برای طرفداران فیزیك كوانتومی، در شبكهی مفهومی نظریهی كوانتومی؛ و این دو نظریه دو پارادایم قیاسناپذیرند. به عبارت دیگر، «طرفداران نظریههای رقیب نمیتوانند به زبان بی طرفی متوسل شوند كه هر دو آن را به یك صورت به كار میبرند و برای بیان نظریههای هر دو طرف یا حتی نتایج تجربی آن نظریهها مناسب است.» (همانجا، ص201).
حال این پرسش مهم مطرح میشود كه آیا این گسست ارتباطی كامل است؟ آیا كسانی كه با یك گسست ارتباطی مواجهاند در «هیچ موردی» نمیتوانند با یكدیگر ارتباط برقرار كنند؟ به نظر كوهن، كسانی كه چنین گسست ارتباطی را تجربه میكنند، «هم زبان و جهان روزمرهشان و هم بخش عمدهی زبان و جهان علمیشان مشترك است» (همانجا).
بنابراین، طرفداران نظریههای قیاس ناپذیر قادر به ارتباط با یكدیگرند گرچه این ارتباط، ارتباطی«كامل» با دیدگاههای دیگر نیست. این ارتباط چگونه میتواند انجام پذیرد؟ راه و رسمهای لازم برای آن چیست؟
بنابر نظر كوهن، كسانی كه با یك گسست ارتباطی مواجه اند، میتوانند همچون مورخان و مترجمان یكدیگر را اعضای جامعههایی متكلم به زبانهای متفاوت تصور كنند كه باید به ترجمهی دیدگاههای یكدیگر بپردازند. اما شرط لازم برای چنین كاری، واقف بودن به تفاوت بحثهای «درون گروهی» و «میان گروهی» است: یعنی باید به این نكته توجه كرد كه اصطلاحات و تغییراتی كه در حوزهی بحث های درون گروهی، داخل یك جامعه بدون ایجاد اشكال به كار میروند، اگر برای بحثهای میان گروهی میان دو جامعه متفاوت به كار روند، مایهی ایجاد پریشانی و زحمت میشوند. البته اصطلاحاتی كه موجب ایجاد چنین دشواریهایی نباشند، به طور كامل قابل ترجمه هستند. طرفداران پارادایمهای رقیب با توجه به این موضوع میتوانند به واژگان هر روزی مشترك متشبّث شوند و با تلاشی بیشتر پریشانیهای خود را از میان بردارند. یعنی هركس باید سعی كند بفهمد وقتی با انگیزه یا عملی رو به رو میشود كه واكنش وی نسبت بدان با طرف مقابل متفاوت است، چه چیز را خواهد دید و چه خواهد گفت و از تعبیر رفتار ناهنجار دیگری به عنوان نتیجهی محض یك خطا و یا دیوانگی خودداری كند. در این صورت، هركس خواهد آموخت كه نظریهی شخص دیگر و نتایج آن را به زبان خود ترجمه كند و در عین حال، با زبان خود جهانی كه نظریهی مذكور را میتوان در آن به كار برد، توصیف كند. بدین گونه، «طرفهای گسست ارتباطی میتوانند از محاسن و معایب دیدگاههای یكدیگر آگاه شوند.» (همانجا، ص 202).
حال كه طرفداران پارادایمهای رقیب قادر به ارتباط با یكدیگرند و میتوانند از محاسن و معایب نظریه های یكدیگر آگاهی یابند، بر مبنای چه معیار و میزانی نظریههای یكدیگر را ارزیابی میكنند؟
منبع مقاله :
مقدم حیدری، غلامحسین، (1385)، قیاس ناپذیری پارادایمهای علمی، تهران: نشر نی، چاپ سوم