بخش ادبیات بنیاد دائره المعارف اسلامی
آبِ حَیات، یا آب زندگانی، آب زندگی، آب جاودانگی، آب جوانی، آب حیوان، آب بقا، عینالحیوة، نهرالحیوة، چشمهای مفروض در ظلمات (ه م) كه هر كس از آن بنوشد یا سر و تن در آن بشوید، جوانی از سر گیرد، روزگار شادمان بگذراند و جاودانه زِیَد یا عمری بس دراز یابد. در غرب آن را چشمة جوانی میگویند. اندیشة وجود چشمة جوانی، به ویژه در قرون وسطی در سراسر اروپا رواج گسترده داشت و با كشف «دنیای نو» تبلور بیشتری یافت چنانكه چون در سال 1513م بونس دو لئون (1460ـ1521م) ایات فلوریدا را كشف كرد، به دنبال شنیدن گفتوگوهایی دربارة چشمههای بهداشتی این ایالت، به جستوجوی چشمة جوانی در آنجا برخاست (هیستینگز، 6/115).
فكر نوشیدن از آب حیات یا بهرهور شدن از هر دارو یا وسیلة جاودانساز، فكری است با پیشینهای به درازی عمر آدمی در این كرة خاكی، زیرا برای مردم آنچه هرگز چارهای نداشته است و ندارد، مرگ است. این اندیشه در فرهنگ بسیاری از ملتها حضور دارد و آن را قهرمانانی است كه در تحولات فرهنگ و داد و ستدهای فرهنگی میان ملتها مبادله شدهاند و گاه سایههایی از آنها بر روی هم افتاده و آمیزههایی پدید آورده است. از میان متون دینی سامی، عهد جدید به صراحت از آن یاد كرده، چه در كتاب مكاشفة یوحنا گفته شده است: نهری از آب حیات به من نشان داد كه درخشنده بود مانند بلور؛ و از تخت خدا و برّه جاری میشود (22: 1).
در میان قهرمانان جاودانی جوی، كهنتر از همه گیلگمش پهلوان حماسی بابلی و دارای منظومهای به همین عنوان است كه داستان وی در غرب آسیا گسترده بود. او بر شهر اِرِك (یا اوروك) فرمان میراند و وجودی دو سوم خدایی داشت با هیكلی درشت و اندامی فریبنده. دوستی به نام انكیدو داشت كه از مرگ او سخت اندوهگین شد و به نزد نیای خویش اوت نپیشتیم كه در طوفان بابل زندگی جاودانه یافته بود، رفت تا راز زندگی جاودان را از وی بپرسد. جدّش به او گفت كه مرگ، سرنوشت چارهناپذیر آدمی است. با اینهمه، نشان گیاهی را به وی داد كه در ته دریاست و خوردن آن جوانی میبخشد. گیلگمش در بازگشت آن گیاه را به دست آورد، اما وقتی در راه بر سر چاه آب سردی درنگ كرد كه خود را در آن شستوشو دهد، ماری دریایی آن گیاه را دزدید و گیلگمش تهیدست و دل شكسته بازگشت.
از این پس آب حیات وارد زندگی قهرمانان میشود. یكی از آنان كه از آن برخوردار شد، آشیل (اَخیلُس)، پسر پلیوس و تِتیس، از پهلوانان ایلیاد و از قهرمانان برجستة جنگ تروا بود. مادرش تتیس كه دلهرة مرگ وی را داشت، او را در رود استوكس (رودی در عالم زیرین، هادِس) فرو برد تا رویین تنش گرداند، ولی آب به آن پاشنه كه در دست مادر بود، نرسید و شاهزادة تروایی، پاریس، بعدها از همین نقطة ضعف آشیل آگاه شد و تیری بر پاشنهاش رها كرد و نابودش گردانید.
اسفندیار، قهرمان رویین تن داستانهای ملی ایران، زندگی مشابهی با آشیل دارد. او رویین تن وارد شاهنامه شده است و فردوسی یادآوری نكرده كه رویینتنی را از كجا به دست آورده است (3/1346).
در روایات و داستانهای اسلامی نیز نام سه تن آمده است كه در پی آب حیات رفتهاند. دو تن از ایشان از آن آشامیده و زندگی جاودان یافتهاند و یكی ناكام بازگشته است: الیاس، خضر و اسكندر ذوالقرنین (ه م م). نام الیاس، یكی از پیامبران بنیاسرائیل، دوبار در قرآن مجید آمده است (انعام /6/85؛ صافّات / 37/123). در سورة اخیر گزارش رسالت او در 8 آیة كوتاه (123ـ130) به صورتی فشرده آمده، ولی اشارتی به نوشیدن او از آب حیات نشده است، اما از خضر در قرآن مجید نامی برده نشده است. باری، بر پایة داستانها «خداوند خضر را بر دریاها برگماشته است كه هر كسی كه به دریا غرقه شود كه اجل وی هنوز سپری نشده باشد،خضر مرو را بگیرد و كشتی كه به دریا راه گم كند، راه بدو نماید. و الیاس را خدای موكّل كرده است بر خشكی كه هر كس كه اندر خشكی راه گم كند، الیاس ورا به راه باز برد. و اگر كسی به بیابان اندر بمیرد. الیاس بر او نماز كند و به گور كندش، چون كسی نبود كه گورش كند. و هر دو بدین جهان اندر نمیرند تا روز بازپسین؛ و هر سالی چون وقت موسم بود به حج آیند و حج بكنند و خانه را طواف كنند و هیچ خلق ایشان را نشناسد و ایشان نیز خویشتن به هیچ خلق ننمایند مگر آن كس را كه خود خواهند كه خویشتن بدو نمایند. و ایشان، هر دو، شب و روز بر امّتان محمّد(ص) همی دعا كنند» (ترجمة تفسیر طبری، 4/948ـ949). برخی دیگر عكس این را دربارة این دو گفتهاند: «خضر و الیاس تا روز قیامت نمیرند كه هر دو آب زندگانی خوردهاند. و خضر همه روز در بیابانها گردد و الیاس در میان دریاها گردد تا كسی كه راه را غلط كرده بود، به راه باز آرند، و شب به سدّ ذوالقرنین روند و تا روز آنجا عبادت كنند خدای تعالی را، و تا قیامت شغل ایشان است» (نیشابوری، قصص الانبیاء، 338). از اسكندر نیز در قرآن كریم یادی نشده است. آنچه هست، گزارشی است از گردش «ذوالقرنین» از مغرب تا مشرق خورشید (كهف /18/83 ـ99). برخی از مفسّران وی را با «اسكندر» یكی كردهاند. داستان رفتن او به جستوجوی آب حیات، از میان مآخذ موجود، گویا نخستینبار در تاریخ الرّسل و الملوك محمّد بن جریر طبری (224ـ 310ق/839 ـ922م) آمده است. نویسنده پس از شرح گردش و جهانگشاییهای وی در سراسر گیتی (ایران، هند، چین و تبّت، كه «همه جای زمین رام او شد») میگوید: آنگاه از آن سویِ قطب شمال وارد ظلمات گشت چنانكه خورشید در جنوب [او] بود، و همراه 400 تن به جستوجوی چشمة جاودانگی (عین الخُلد) برآمد. هجده روز در آنجا بگشت و سپس به عراق بازآمد (1/577 ـ 578). در این گزارش، نامی از خضر نیست.
گزارش مفصلتر را در میان مآخذ فارسی موجود، ظاهراً نستین بار حكیم ابوالقاسم فردوسی (ح 329ـ ح 416ق/941ـ 1025م) داده است كه مانند مآخذ بعدی، خضر را در كنار اسكندر دارد. میگوید: پس از لشكر راندن اسكندر به مغرب، وی آوازة «آب حیوان» را شنید كه در ژرفای تاریكیهاست؛ و بر آن شد كه بدان ره پوید و بهره برگیرد. پس ده هزار بارگی همراه با توشه موردنیاز بر گرفت و با دو «مُهره» كه چون در شب تیره آب بیند، چون آفتاب بتابد، یكی را خود برداشت و دیگری را به خضر داد كه راهنمای او بود. آن دو روانه شدند، ولی بر سرِ دوراهی، اسكندر خضر را گم كرد. خضر به درون تاریكی فرو رفت و آب حیات را یافت و سر و تن با آن بشست و «بخورد و بیاسود و برگشت زود» و «سكندر سوی روشنایی رسید» (فردوسی، 4/1655ـ1657).
آنچه سرچشمة پدید آمدن اندیشة آب حیات در فرهنگ اسلامی میپندارند، آیاتی از سورة كهف (18) است: یادآر آنگاه كه موسی به شاگرد خود گفت من پیوسته راه میروم تا به برخوردگاه دو دریا برسیم یا همچنان راه را تا زمانی دراز دنبال كنم. چون به برخوردگاه آن دو رسیدند، ماهی خود را فراموش كردند و آن ماهی راه دریا گرفت و در آب شد. چون بازگشتند، به شاگرد خود گفت: چاشت ما را بیاور كه از این سفر بسیار رنج دیدم. گفت: آیا دیدی كه به آن تخته سنگ پناه بردیم ؟ من آنجا ماهی را فراموش كردم، و جز شیطان كسی آن را از یادم نبرد، و ماهی به گونهای شگفت راه دریا در پیش گرفت. موسی گفت: آنچه همان است كه میجستیم. پس آن دو پی جویان بر آثار پای خود بازگشتند. پس بندهآی از بندگان ما را یافتند كه او را رحمتی از خویش بخشیدیم و دانشی آموختیم. موسی به او گفت: آیا میتوانم پیرو تو باشم كه بیاموزی مرا از آنچه آموختهاند تو را صواب و راست؟ (آیههای 60 ـ66).
مفسّران و محدّثان در پیرامون این آیات، روایات و داستانهای بسیاری آوردهاند. بیشتر احادیث شیعه در این زمینه، كه با احادیث اهل تسنن همانند است، در آثار علاّمه مجلسیه آمده است. داستان به نقل از تفاسیر و مآخذ امامی چنین روایت میشود كه چون پیامبر قرشیان را از داستان اصحاب كهف آگاه ساخت [سورة كهف مكی است]، گفتند ما را آگاهساز از دانشمندی كه موسی به نزد وی شد و فرمان یافت از او پیروی كند. فرمود: آن داستان چنان بود كه چون تورات بر موسی فرود آمد و خدا با موسی سخن گفت، او با خود اندیشید كه بر روی زمین كسی از من داناتر نیست. خدا به جبریل وحی فرمود كه موسی را دریاب كه نابود شده است. به او بگوی كه در برخوردگاه دو دریا در نزدیكی تختهسنگ، مردی داناتر از توست؛ به نزد او شو و از وی دانش بیاموز.
موسی پیش خود خوار شد و دانست كه خطا كرده است و هراس بر او چیره شد. پس به جانشین خود یوشع بن نون گفت خدا مرا فرموده است كه در برخوردگاه دو دریا مردی را دیدار كنم و از وی چیز بیاموزم. یوشع ماهی بریان كردة نمك سود بر گرفت و روانه شدند. در آنجا مردی را دیدند، بر پشت خفته. جانشین موسی ماهی را بیرون آورد و آن را در آب شست و بر تخته سنگ نهاد؛ و آن، آب زندگی بود. از آن رو ماهی زنده گشت و روانة دریا شد. آن دو چندان برفتند كه خسته شدند. موسی گفت خوراك ما را بیاور كه از این سفر سخت خسته شدیم. یوشع در آن هنگام ماهی را به یادآورد و گفت آن را بر آن سنگ بنهادم و فراموش كردم. موسی گفت آن مرد كه در كنار تختهسنگ خفته بود، همان است كه میجوییم. آن دو، راهِ رفته را بازگشتند و مرد را در آنجا در حال نماز یافتند. موسی نشست تا او نماز را به پایان برد. پس او را سلام داد و گفت: آمدهام تا بیاموزثی مرا از آنچه آموختهاند تو را صواب و راست. مرد گفت: من به كاری مأمورم كه تو تاب دیدن آن نداری و تو به كاری مأموری كه من تاب آن ندارم. موسی گفت مرا به یاری خدا فرمانبردار خواهی یافت. موسی او را همراهی كرد و آن دو بسی سخنها با همدیگر گفتند و ظهور پیامبر اسلام را یاد كردند و آن مرد موسی را از مصیبتهای خاندان پیامبر آگاه ساخت و هر دو سخت بگریستند. و یاد فضایل آلمحمد(ص) كردند چندانكه موسی گفت: كاش من از آل محمّد میبودم. و آن مرد خضر بود ـ داستان تا پایان ادامه مییابد (مجلسی، 13/278ـ317).
اما باید دید از خود قرآن در این زمینه چه برمیآید. قرآن كریم در اینجا نیز داستان را به صورتی فشرده مطرح كرده است: در این آیات سخنی از آب حیات، ظلمات، خضر و یا اشاره به اشتیاقی برای نوشیدن آب جاودانساز نیست. موسی میگوید: «آنجا همان است كه در جستوجوی آن بودیم»، ولی چون دوباره به برخوردگاه دو دریا (جای زنده شدن ماهی) میرسد، شوقی برای نوشیدن از آب مفروض نشان نمیدهد، بلكه از یافتن آن مرد (عَبْداً مِنْ عبِادِنا) شاد میشود و میكوشد از وی رخصت همراهی بگیرد تا از چشمة دانش او بهرهمند گردد.
آریانا فهرست در خور توجهی از محدّثان بزرگ اسلامی ارائه میدهد كه داستان آب حیات را به صورتی كه نزد عامة مردم معروف است نمیپذیرند (1/58). علاّمه طباطبایی میگوید: گفتهاند این داستان، افسانهای خیالی است و بدین منظور تصویر شده است كه بگوید كمال معرفت، انسان را به سرچشمة آب حیات میرساند و از آن به انسان مینوشاند، و آن همان زندگی جاویدی است كه پس از آن مرگ نیست و خوشبختی سرمدی است كه برتر از آن هیچ خوشبختی نیست، ولی این سخن بیدلیل است و ظاهر كتاب عزیز آن را رد میكند. در داستانی كه قرآن میآورد، خبری از چنین چشمهای نیست. آنچه هست، گفتارهای برخی از مفسران و داستانسرایان تاریخنگار است كه نه اصلی قرآنی دارد كه این گفتارها بدان مستند باشد و نه چنین چشمهای در نقطهای از نقاط زمین مشاهده شده است... و باید دانست كه آیات صراحتی در زنده شدن ماهی پس از مرگ ندارد (طباطبایی، 13/338، 340).
مآخذ: آریانا؛ آلوسی، محمود، روحالمعانی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 15/310ـ342، 16/2ـ44، 23/138ـ142؛ ابوالفتوح رازی، تفسیر، قم، كتابخانة آیتالله مرعشی، 1404ق، 3/433ـ 438؛ ابوالفدا اسماعیل، قصص الانبیاء، به كوشش عبدالقادر احمد عطا، بیروت، المكتبة الاسلامیة، 1401ق، 2/131ـ141؛ اسكندرنامه، روایت فارسی كالیستنس دروغین، به كوشش ایرج افشار، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1343ش، جم ؛ پورداود، ابراهیم، فرهنگ ایران باستان، دانشگاه تهران، 1356ش، ص 170ـ172؛ ترجمة تفسیر طبری، تهران، توس، 1356ش، 4/946ـ956؛ تفسیر نمونه، جمعی از نویسندگان، زیر نظر ناصر مكارم شیرازی، تهران، دارالكتب الاسلامیة، ج 2، 1363ش، ص 478ـ484؛ تهانوی، محمداعلی بن علی، كشاف اصطلاحات الفنون، به كوشش آلویس اشپرنگر، كلكته، آشیانك سوسیئتی آف بنگال، 1862م، 2/1550؛ جزایری، نعمتالله، النورالمبین فی قصص الانبیاء و المرسلین، نجف، منشورات الرّضی، 1385ق، ص 328ـ340؛ دائرةالمعارف الاسلامیة، 2/604 ـ 608،8/347ـ356؛ دائرةالمعارف فارسی، ذیل اسفندیار؛ سجادی، جعفر، فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، تهران، طهوری، 1362ش، ص 1؛ طباطبایی، محمد حسین، المیزان، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1392ق، 13/336ـ 398، 17/159ـ161؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمعالبیان، بیروت، مكتبة الحیاة، مجلد چهارم، 15 و 16/177ـ213، 23 و 24/80 ـ82؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالسّویدان، 1967م؛ همو، تفسیر، بیروت، دارالمعرفة، 1400ق، 15/175ـ 188، 16/2ـ234، 23/58 ـ61؛ طوسی، محمد بن حسن، التبیان، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 7/63 ـ 95؛ عهد جدید، كتاب مكاشفةیوحناء، 22: 1؛ فخررازی، محمد بن عمر، التفسیر الكبیر، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 15/160ـ161، 21/142ـ172؛ فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه، به كوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، علمی، 1335ش؛ قاموس كتاب مقدس، تهران، طهوری، 1349ش؛ كاشانی، ملافتحالله، منهج الصادقین، به كوشش علیاكبر غفاری، تهران، اسلامیه، 5/365ـ386؛ گریمال، پیر، فرهنگ اساطیر یونان و روم، ترجمة احمد بهمنش، تهران، امیركبیر، 1356ش، 1/8 ـ 18؛ لغتنامه دهخدا، ذیل آب حیوان، الیاس؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسةالوفا، 1403ق، 13/278ـ317؛ مسكوب، شاهرخ، مقدمهای بر رستم و اسفندیار، تهران، شركت سهامی كتابهای جیبی، 1356ش، جم ؛ میبدی ابوالفضل، كشفالاسرار، تهران، امیركبیر، 1361ق، 5/709ـ759، 8/294ـ297؛ مینوی، مجتبی، پانزده گفتار، دانشگاه تهران، 1346ش، ص 17؛ نیشابوری، ابراهیم بن منصور، قصص الانبیاء، به كوشش حبیب یغمایی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1340ش، ص 321ـ333، 338ـ342؛ نیشابوری، ابوبكر عتیق، قصص قرآن مجید، دانشگاه تهران، 1347ش، ص 220ـ224؛ نیشابوری، احمد بن محمد، قصص الانبیاء، بیروت، دارالكتب العلمیة، 1401ق، ص 218ـ231، 367؛ هیستینگز، 6/116؛ نیز: تفاسیر قرآن مجید، ذیل آیات یاد شدة سورههای كهف و صافات.
منبع مقاله :
دانشنامه ی جهان اسلام، زیر نظر سید مصطفی میرسلیم، تهران، بنیاد دائره المعارف اسلامی، نشر کتاب مرجع، چاپ سوم، 1386
آبِ حَیات، یا آب زندگانی، آب زندگی، آب جاودانگی، آب جوانی، آب حیوان، آب بقا، عینالحیوة، نهرالحیوة، چشمهای مفروض در ظلمات (ه م) كه هر كس از آن بنوشد یا سر و تن در آن بشوید، جوانی از سر گیرد، روزگار شادمان بگذراند و جاودانه زِیَد یا عمری بس دراز یابد. در غرب آن را چشمة جوانی میگویند. اندیشة وجود چشمة جوانی، به ویژه در قرون وسطی در سراسر اروپا رواج گسترده داشت و با كشف «دنیای نو» تبلور بیشتری یافت چنانكه چون در سال 1513م بونس دو لئون (1460ـ1521م) ایات فلوریدا را كشف كرد، به دنبال شنیدن گفتوگوهایی دربارة چشمههای بهداشتی این ایالت، به جستوجوی چشمة جوانی در آنجا برخاست (هیستینگز، 6/115).
فكر نوشیدن از آب حیات یا بهرهور شدن از هر دارو یا وسیلة جاودانساز، فكری است با پیشینهای به درازی عمر آدمی در این كرة خاكی، زیرا برای مردم آنچه هرگز چارهای نداشته است و ندارد، مرگ است. این اندیشه در فرهنگ بسیاری از ملتها حضور دارد و آن را قهرمانانی است كه در تحولات فرهنگ و داد و ستدهای فرهنگی میان ملتها مبادله شدهاند و گاه سایههایی از آنها بر روی هم افتاده و آمیزههایی پدید آورده است. از میان متون دینی سامی، عهد جدید به صراحت از آن یاد كرده، چه در كتاب مكاشفة یوحنا گفته شده است: نهری از آب حیات به من نشان داد كه درخشنده بود مانند بلور؛ و از تخت خدا و برّه جاری میشود (22: 1).
در میان قهرمانان جاودانی جوی، كهنتر از همه گیلگمش پهلوان حماسی بابلی و دارای منظومهای به همین عنوان است كه داستان وی در غرب آسیا گسترده بود. او بر شهر اِرِك (یا اوروك) فرمان میراند و وجودی دو سوم خدایی داشت با هیكلی درشت و اندامی فریبنده. دوستی به نام انكیدو داشت كه از مرگ او سخت اندوهگین شد و به نزد نیای خویش اوت نپیشتیم كه در طوفان بابل زندگی جاودانه یافته بود، رفت تا راز زندگی جاودان را از وی بپرسد. جدّش به او گفت كه مرگ، سرنوشت چارهناپذیر آدمی است. با اینهمه، نشان گیاهی را به وی داد كه در ته دریاست و خوردن آن جوانی میبخشد. گیلگمش در بازگشت آن گیاه را به دست آورد، اما وقتی در راه بر سر چاه آب سردی درنگ كرد كه خود را در آن شستوشو دهد، ماری دریایی آن گیاه را دزدید و گیلگمش تهیدست و دل شكسته بازگشت.
از این پس آب حیات وارد زندگی قهرمانان میشود. یكی از آنان كه از آن برخوردار شد، آشیل (اَخیلُس)، پسر پلیوس و تِتیس، از پهلوانان ایلیاد و از قهرمانان برجستة جنگ تروا بود. مادرش تتیس كه دلهرة مرگ وی را داشت، او را در رود استوكس (رودی در عالم زیرین، هادِس) فرو برد تا رویین تنش گرداند، ولی آب به آن پاشنه كه در دست مادر بود، نرسید و شاهزادة تروایی، پاریس، بعدها از همین نقطة ضعف آشیل آگاه شد و تیری بر پاشنهاش رها كرد و نابودش گردانید.
اسفندیار، قهرمان رویین تن داستانهای ملی ایران، زندگی مشابهی با آشیل دارد. او رویین تن وارد شاهنامه شده است و فردوسی یادآوری نكرده كه رویینتنی را از كجا به دست آورده است (3/1346).
در روایات و داستانهای اسلامی نیز نام سه تن آمده است كه در پی آب حیات رفتهاند. دو تن از ایشان از آن آشامیده و زندگی جاودان یافتهاند و یكی ناكام بازگشته است: الیاس، خضر و اسكندر ذوالقرنین (ه م م). نام الیاس، یكی از پیامبران بنیاسرائیل، دوبار در قرآن مجید آمده است (انعام /6/85؛ صافّات / 37/123). در سورة اخیر گزارش رسالت او در 8 آیة كوتاه (123ـ130) به صورتی فشرده آمده، ولی اشارتی به نوشیدن او از آب حیات نشده است، اما از خضر در قرآن مجید نامی برده نشده است. باری، بر پایة داستانها «خداوند خضر را بر دریاها برگماشته است كه هر كسی كه به دریا غرقه شود كه اجل وی هنوز سپری نشده باشد،خضر مرو را بگیرد و كشتی كه به دریا راه گم كند، راه بدو نماید. و الیاس را خدای موكّل كرده است بر خشكی كه هر كس كه اندر خشكی راه گم كند، الیاس ورا به راه باز برد. و اگر كسی به بیابان اندر بمیرد. الیاس بر او نماز كند و به گور كندش، چون كسی نبود كه گورش كند. و هر دو بدین جهان اندر نمیرند تا روز بازپسین؛ و هر سالی چون وقت موسم بود به حج آیند و حج بكنند و خانه را طواف كنند و هیچ خلق ایشان را نشناسد و ایشان نیز خویشتن به هیچ خلق ننمایند مگر آن كس را كه خود خواهند كه خویشتن بدو نمایند. و ایشان، هر دو، شب و روز بر امّتان محمّد(ص) همی دعا كنند» (ترجمة تفسیر طبری، 4/948ـ949). برخی دیگر عكس این را دربارة این دو گفتهاند: «خضر و الیاس تا روز قیامت نمیرند كه هر دو آب زندگانی خوردهاند. و خضر همه روز در بیابانها گردد و الیاس در میان دریاها گردد تا كسی كه راه را غلط كرده بود، به راه باز آرند، و شب به سدّ ذوالقرنین روند و تا روز آنجا عبادت كنند خدای تعالی را، و تا قیامت شغل ایشان است» (نیشابوری، قصص الانبیاء، 338). از اسكندر نیز در قرآن كریم یادی نشده است. آنچه هست، گزارشی است از گردش «ذوالقرنین» از مغرب تا مشرق خورشید (كهف /18/83 ـ99). برخی از مفسّران وی را با «اسكندر» یكی كردهاند. داستان رفتن او به جستوجوی آب حیات، از میان مآخذ موجود، گویا نخستینبار در تاریخ الرّسل و الملوك محمّد بن جریر طبری (224ـ 310ق/839 ـ922م) آمده است. نویسنده پس از شرح گردش و جهانگشاییهای وی در سراسر گیتی (ایران، هند، چین و تبّت، كه «همه جای زمین رام او شد») میگوید: آنگاه از آن سویِ قطب شمال وارد ظلمات گشت چنانكه خورشید در جنوب [او] بود، و همراه 400 تن به جستوجوی چشمة جاودانگی (عین الخُلد) برآمد. هجده روز در آنجا بگشت و سپس به عراق بازآمد (1/577 ـ 578). در این گزارش، نامی از خضر نیست.
گزارش مفصلتر را در میان مآخذ فارسی موجود، ظاهراً نستین بار حكیم ابوالقاسم فردوسی (ح 329ـ ح 416ق/941ـ 1025م) داده است كه مانند مآخذ بعدی، خضر را در كنار اسكندر دارد. میگوید: پس از لشكر راندن اسكندر به مغرب، وی آوازة «آب حیوان» را شنید كه در ژرفای تاریكیهاست؛ و بر آن شد كه بدان ره پوید و بهره برگیرد. پس ده هزار بارگی همراه با توشه موردنیاز بر گرفت و با دو «مُهره» كه چون در شب تیره آب بیند، چون آفتاب بتابد، یكی را خود برداشت و دیگری را به خضر داد كه راهنمای او بود. آن دو روانه شدند، ولی بر سرِ دوراهی، اسكندر خضر را گم كرد. خضر به درون تاریكی فرو رفت و آب حیات را یافت و سر و تن با آن بشست و «بخورد و بیاسود و برگشت زود» و «سكندر سوی روشنایی رسید» (فردوسی، 4/1655ـ1657).
آنچه سرچشمة پدید آمدن اندیشة آب حیات در فرهنگ اسلامی میپندارند، آیاتی از سورة كهف (18) است: یادآر آنگاه كه موسی به شاگرد خود گفت من پیوسته راه میروم تا به برخوردگاه دو دریا برسیم یا همچنان راه را تا زمانی دراز دنبال كنم. چون به برخوردگاه آن دو رسیدند، ماهی خود را فراموش كردند و آن ماهی راه دریا گرفت و در آب شد. چون بازگشتند، به شاگرد خود گفت: چاشت ما را بیاور كه از این سفر بسیار رنج دیدم. گفت: آیا دیدی كه به آن تخته سنگ پناه بردیم ؟ من آنجا ماهی را فراموش كردم، و جز شیطان كسی آن را از یادم نبرد، و ماهی به گونهای شگفت راه دریا در پیش گرفت. موسی گفت: آنچه همان است كه میجستیم. پس آن دو پی جویان بر آثار پای خود بازگشتند. پس بندهآی از بندگان ما را یافتند كه او را رحمتی از خویش بخشیدیم و دانشی آموختیم. موسی به او گفت: آیا میتوانم پیرو تو باشم كه بیاموزی مرا از آنچه آموختهاند تو را صواب و راست؟ (آیههای 60 ـ66).
مفسّران و محدّثان در پیرامون این آیات، روایات و داستانهای بسیاری آوردهاند. بیشتر احادیث شیعه در این زمینه، كه با احادیث اهل تسنن همانند است، در آثار علاّمه مجلسیه آمده است. داستان به نقل از تفاسیر و مآخذ امامی چنین روایت میشود كه چون پیامبر قرشیان را از داستان اصحاب كهف آگاه ساخت [سورة كهف مكی است]، گفتند ما را آگاهساز از دانشمندی كه موسی به نزد وی شد و فرمان یافت از او پیروی كند. فرمود: آن داستان چنان بود كه چون تورات بر موسی فرود آمد و خدا با موسی سخن گفت، او با خود اندیشید كه بر روی زمین كسی از من داناتر نیست. خدا به جبریل وحی فرمود كه موسی را دریاب كه نابود شده است. به او بگوی كه در برخوردگاه دو دریا در نزدیكی تختهسنگ، مردی داناتر از توست؛ به نزد او شو و از وی دانش بیاموز.
موسی پیش خود خوار شد و دانست كه خطا كرده است و هراس بر او چیره شد. پس به جانشین خود یوشع بن نون گفت خدا مرا فرموده است كه در برخوردگاه دو دریا مردی را دیدار كنم و از وی چیز بیاموزم. یوشع ماهی بریان كردة نمك سود بر گرفت و روانه شدند. در آنجا مردی را دیدند، بر پشت خفته. جانشین موسی ماهی را بیرون آورد و آن را در آب شست و بر تخته سنگ نهاد؛ و آن، آب زندگی بود. از آن رو ماهی زنده گشت و روانة دریا شد. آن دو چندان برفتند كه خسته شدند. موسی گفت خوراك ما را بیاور كه از این سفر سخت خسته شدیم. یوشع در آن هنگام ماهی را به یادآورد و گفت آن را بر آن سنگ بنهادم و فراموش كردم. موسی گفت آن مرد كه در كنار تختهسنگ خفته بود، همان است كه میجوییم. آن دو، راهِ رفته را بازگشتند و مرد را در آنجا در حال نماز یافتند. موسی نشست تا او نماز را به پایان برد. پس او را سلام داد و گفت: آمدهام تا بیاموزثی مرا از آنچه آموختهاند تو را صواب و راست. مرد گفت: من به كاری مأمورم كه تو تاب دیدن آن نداری و تو به كاری مأموری كه من تاب آن ندارم. موسی گفت مرا به یاری خدا فرمانبردار خواهی یافت. موسی او را همراهی كرد و آن دو بسی سخنها با همدیگر گفتند و ظهور پیامبر اسلام را یاد كردند و آن مرد موسی را از مصیبتهای خاندان پیامبر آگاه ساخت و هر دو سخت بگریستند. و یاد فضایل آلمحمد(ص) كردند چندانكه موسی گفت: كاش من از آل محمّد میبودم. و آن مرد خضر بود ـ داستان تا پایان ادامه مییابد (مجلسی، 13/278ـ317).
اما باید دید از خود قرآن در این زمینه چه برمیآید. قرآن كریم در اینجا نیز داستان را به صورتی فشرده مطرح كرده است: در این آیات سخنی از آب حیات، ظلمات، خضر و یا اشاره به اشتیاقی برای نوشیدن آب جاودانساز نیست. موسی میگوید: «آنجا همان است كه در جستوجوی آن بودیم»، ولی چون دوباره به برخوردگاه دو دریا (جای زنده شدن ماهی) میرسد، شوقی برای نوشیدن از آب مفروض نشان نمیدهد، بلكه از یافتن آن مرد (عَبْداً مِنْ عبِادِنا) شاد میشود و میكوشد از وی رخصت همراهی بگیرد تا از چشمة دانش او بهرهمند گردد.
آریانا فهرست در خور توجهی از محدّثان بزرگ اسلامی ارائه میدهد كه داستان آب حیات را به صورتی كه نزد عامة مردم معروف است نمیپذیرند (1/58). علاّمه طباطبایی میگوید: گفتهاند این داستان، افسانهای خیالی است و بدین منظور تصویر شده است كه بگوید كمال معرفت، انسان را به سرچشمة آب حیات میرساند و از آن به انسان مینوشاند، و آن همان زندگی جاویدی است كه پس از آن مرگ نیست و خوشبختی سرمدی است كه برتر از آن هیچ خوشبختی نیست، ولی این سخن بیدلیل است و ظاهر كتاب عزیز آن را رد میكند. در داستانی كه قرآن میآورد، خبری از چنین چشمهای نیست. آنچه هست، گفتارهای برخی از مفسران و داستانسرایان تاریخنگار است كه نه اصلی قرآنی دارد كه این گفتارها بدان مستند باشد و نه چنین چشمهای در نقطهای از نقاط زمین مشاهده شده است... و باید دانست كه آیات صراحتی در زنده شدن ماهی پس از مرگ ندارد (طباطبایی، 13/338، 340).
مآخذ: آریانا؛ آلوسی، محمود، روحالمعانی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 15/310ـ342، 16/2ـ44، 23/138ـ142؛ ابوالفتوح رازی، تفسیر، قم، كتابخانة آیتالله مرعشی، 1404ق، 3/433ـ 438؛ ابوالفدا اسماعیل، قصص الانبیاء، به كوشش عبدالقادر احمد عطا، بیروت، المكتبة الاسلامیة، 1401ق، 2/131ـ141؛ اسكندرنامه، روایت فارسی كالیستنس دروغین، به كوشش ایرج افشار، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1343ش، جم ؛ پورداود، ابراهیم، فرهنگ ایران باستان، دانشگاه تهران، 1356ش، ص 170ـ172؛ ترجمة تفسیر طبری، تهران، توس، 1356ش، 4/946ـ956؛ تفسیر نمونه، جمعی از نویسندگان، زیر نظر ناصر مكارم شیرازی، تهران، دارالكتب الاسلامیة، ج 2، 1363ش، ص 478ـ484؛ تهانوی، محمداعلی بن علی، كشاف اصطلاحات الفنون، به كوشش آلویس اشپرنگر، كلكته، آشیانك سوسیئتی آف بنگال، 1862م، 2/1550؛ جزایری، نعمتالله، النورالمبین فی قصص الانبیاء و المرسلین، نجف، منشورات الرّضی، 1385ق، ص 328ـ340؛ دائرةالمعارف الاسلامیة، 2/604 ـ 608،8/347ـ356؛ دائرةالمعارف فارسی، ذیل اسفندیار؛ سجادی، جعفر، فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، تهران، طهوری، 1362ش، ص 1؛ طباطبایی، محمد حسین، المیزان، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1392ق، 13/336ـ 398، 17/159ـ161؛ طبرسی، فضل بن حسن، مجمعالبیان، بیروت، مكتبة الحیاة، مجلد چهارم، 15 و 16/177ـ213، 23 و 24/80 ـ82؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالسّویدان، 1967م؛ همو، تفسیر، بیروت، دارالمعرفة، 1400ق، 15/175ـ 188، 16/2ـ234، 23/58 ـ61؛ طوسی، محمد بن حسن، التبیان، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 7/63 ـ 95؛ عهد جدید، كتاب مكاشفةیوحناء، 22: 1؛ فخررازی، محمد بن عمر، التفسیر الكبیر، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 15/160ـ161، 21/142ـ172؛ فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه، به كوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، علمی، 1335ش؛ قاموس كتاب مقدس، تهران، طهوری، 1349ش؛ كاشانی، ملافتحالله، منهج الصادقین، به كوشش علیاكبر غفاری، تهران، اسلامیه، 5/365ـ386؛ گریمال، پیر، فرهنگ اساطیر یونان و روم، ترجمة احمد بهمنش، تهران، امیركبیر، 1356ش، 1/8 ـ 18؛ لغتنامه دهخدا، ذیل آب حیوان، الیاس؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسةالوفا، 1403ق، 13/278ـ317؛ مسكوب، شاهرخ، مقدمهای بر رستم و اسفندیار، تهران، شركت سهامی كتابهای جیبی، 1356ش، جم ؛ میبدی ابوالفضل، كشفالاسرار، تهران، امیركبیر، 1361ق، 5/709ـ759، 8/294ـ297؛ مینوی، مجتبی، پانزده گفتار، دانشگاه تهران، 1346ش، ص 17؛ نیشابوری، ابراهیم بن منصور، قصص الانبیاء، به كوشش حبیب یغمایی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1340ش، ص 321ـ333، 338ـ342؛ نیشابوری، ابوبكر عتیق، قصص قرآن مجید، دانشگاه تهران، 1347ش، ص 220ـ224؛ نیشابوری، احمد بن محمد، قصص الانبیاء، بیروت، دارالكتب العلمیة، 1401ق، ص 218ـ231، 367؛ هیستینگز، 6/116؛ نیز: تفاسیر قرآن مجید، ذیل آیات یاد شدة سورههای كهف و صافات.
منبع مقاله :
دانشنامه ی جهان اسلام، زیر نظر سید مصطفی میرسلیم، تهران، بنیاد دائره المعارف اسلامی، نشر کتاب مرجع، چاپ سوم، 1386
/ج