برگردان: علی بختیاری زاده
در اواسط قرن نوزدهم بایهای تونس که با قدرت رو به افزایش اروپاییان و زوال اقتصاد خود مواجه بودند درصدد مدرنیزه کردن رژیم خود برآمدند و تلاشهایی را در این زمینه انجام دادند. در سال 1838 احمدبای (55-1837 ) مدرسهای را در تونس تأسیس کرد و از اروپاییان برای تشکیل یک سپاه پیاده نظام مدرن در این منطقه دعوت نمود. در سال1857 محمدبای (59-1855) با تدوین یک قانون اساسی برای تونس بر تأمین امنیت، برقراری مساوات در پرداخت مالیاتها، و آزادی دینی تأکید کرد. در سال 1861 قانون اساسی جدیدی تهیه شد که براساس آن یک مجلس سنا در تونس تشکیل گردید. در عین حال این تلاشهای اصلاح طلبانه به دلیل فقدان مدیران و مجریان کارآزموده هیچ ثمرهی عملی را در پی نداشتند.
در طی سالهای1873 تا 1877 تلاشهای اصلاح طلبانهی جدیدی توسط خیرالدین، حاکم وقت تونس، انجام شدند. خیرالدین سعی کرد هزینههای عمومی را کاهش دهد، به بی عدالتیها در زمینهی جمعآوری مالیاتها خاتمه دهد، و اصلاحاتی را در زمینهی ادارهی امور مذهبی انجام دهد. در سال1875 با کمک وی دانشکدهای به نام «دانشکدهی صادقی» (1) تأسیس شد تا به تعلیم مأموران مورد نیاز حکومت بپردازد. وی در این سال همچنین سرپرستان جدیدی را برای مسجد زیتونه انتخاب کرد، نهادهای جدیدی را برای ادارهی امور موقوفات پدید آورد، و با هدف رعایت خواستههای اروپاییان مبنی بر اجرای عدالت دستگاه قضایی کشور را مجدداً سازماندهی کرد. احداث یک چاپخانه برای چاپ کتابهای درسی مدرسهی صادقی و کتب فقهی اسلامی از دیگر اقدامات اصلاحی خیرالدین بودند.
خیرالداین معتقد بود برای داشتن یک اقتصاد و جامعهی با نشاط و سرزنده باید حکومت خوب و کارآمدی داشت. او نظام اداری کشورهای اروپایی را بسیار کارآمد و کارا میدانست. خیرالدین عدالت سیاسی را پایه و اساس ترقی و پیشرفت میدانست و از برقراری مساوات بین مسلمانان و اروپاییان حمایت میکرد. او بر این باور بود قدرت بای باید توسط پارلمانی متشکل از علما محدود شود. وی همچنین عقیده داشت دستگاه حاکمه میبایست در راه گسترش علم، صنعت، کشاورزی، و تجارت در جامعه تلاشهای گستردهای را انجام دهد.
خیرالدین برای انجام اصلاحات خود شدیداً به حمایت علما متکی بود و لذا سعی میکرد برنامههای اصلاحی خود را در قالب اصطلاحات و مفاهیم اسلامی ارائه کند. به طورکلی علمای تونس به دلیل این که فارغ التحصیلان مساجد مهم بودند و مشاغل قضاوت و معلمی را در کنترل خود داشتند از جایگاه مهمی در سطح جامعه برخوردار بودند. تا قبل از تأسیس دانشکدهی صادقی تحصیلات متوسطه در تونس کاملاً در اختیار و کنترل علما قرار داشت. همچنین تا قبل از ورود روزنامه به تونس، علما تنها شکل دهندگان افکار عمومی در این منطقه بودند. به علاوه در سراسر حکومت خیرالدین علما، از یک سو با خانوادههای مقامات حکومتی و بازرگانان پیوندهای خانوادگی داشتند و از سوی دیگر دارای روابط نزدیکی با صوفیان روستایی بودند. تقریباً هیچ تضاد و کشمکشی بین علما و صوفیان وجود نداشت. این دو گروه دارای اصول مذهبی یکسان و مشابهی بودند. به هرحال علمای تونس در دوران حکومت خیرالدین از نفوذ بالایی در سطح اجتماع برخوردار بودند. اما جالب است که علمای تونس علی رغم برخورداری از جایگاه مهم اجتماعی، از دخالت در امور سیاسی و مبارزه برای کسب قدرت خودداری میکردند. آنها به هیچ وجه با ابعاد فنی برنامههای اصلاحی خیرالدین مثل تلگراف مخالفت نورزیدند. خیرالدین نهایتاً در سال1877 از تخت حکومت به پایین کشیده شد و به تاریخ سپرده شد. برنامههای اصلاحی وی که به تقلید از برنامههای اصلاحی مصر و امپراتوری عثمانی تهیه شده بودند هیچگاه باعث تثبیت قدرت وی نشدند و از این رو بود که تنها پس از چهار سال، حکومت وی واژگون گردید.
در دوران خیرالدین و سالهای پس از آن به تدریج فشارهای سیاسی و اقتصادی بین المللی بر تونس افزایش یافت و نهایتاً منجر به تسلط فرانسه در سال1881 بر این منطقه شد. فرانسویان از هنگامی که الجزایر را به تصرف خود درآوردند ( 1830) درصدد تصرف تونس بودند. آنها تدریجاً مناصب مهم اجرایی در تونس را تحث کنترل خود درآوردند و تا سال1884 توانستند سرپرستی اکثر ادارات حکومتی مثل ادارات امور مالی، آموزشی، کشاورزی، پست و تلگراف را در دست بگیرند. آنها همچنین ضمن حفظ دادگاههای شریعت برای بومیان، نظام قضایی جدیدی را برای اروپاییان در این منطقه پدید آوردند، و جادهها، بنادر، خطوط آهن، و معادن این منطقه را توسعه بخشیدند. در مناطق روستایی نیز فرانسویان به تقویت مقامات محلی ( قائدها) پرداختند و قبایل مستقل را تضعیف نمودند.
فرانسویان همچنین سعی کردند اروپاییان را به اسکان در تونس تشویق کنند، نظام مدرن آموزشی را وارد این منطقه نمایند، و بخش کشاورزی تونس را مدرنیزه سازند. آنها با به فروش گذاشتن زمینهای گروهی و موقوفات تونس اروپاییان بسیاری را به سوی این منطقه کشاندند. در سال1906 تعداد مهاجران فرانسوی ساکن در تونس بالغ بر34000 نفر میشد و در سال 1945 این رقم به144000 نفر افزایش یافت. در این سال (1945 ) حدود یک پنجم زمینهای زراعی در کنترل مهاجران فرانسوی قرار داشتند. فرانسویان نظام آموزشی مدرن را در تونس توسعه و گسترش دادند (2) و سعی کردند نظام آموزشی اسلامی را نیز در این منطقه اصلاح نمایند. آنها در سال 1898 بر آن شدند تا اصلاحاتی را در مدرسهی زیتونه، به ویژه در متدهای آموزشی آن انجام دهند اما با مقاومت علما رو به رو شدند. البته برخی از علما با فرانسویان روابط خوبی داشتند و با آنها در زمینهی انجام اصلاحات آموزشی، ادارهی موقوفات، و ادارهی دانشکدهی صادقی همکاری میکردند. در این میان علمای مالکی بیشتر از علمای حنفی به همکاری با فرانسویان تمایل داشتند. به طورکلی نخبگان تونس عمدتاً سلطهی فرانسه بر کشور خود را پذیرفتند و تنها عدهی معدودی از آنها با آن به مخالفت برخاستند.
با این حال آنها به تدریج از عواقب و پیامدهای منفی سلطهی فرانسه بر کشور خود آگاه شدند. گروه نخبگان تونس در جریان سالهای1880 تا 1940 را کسانی تشکیل میدادند که یا از خانوادههای علما بودند و یا از خانوادههای اجرایی برخاسته بودند. برخی از این افراد در مدارس فرانسوی تحصیل کرده بودند و بقیه به اصلاحطلبی اسلامی تمایل داشتند. آنها در طی سالهای1880 تا 1905 عمدتاً سلطهی فرانسه را پذیرفته بودند و تمام فعالیتهای خود را در زمینهی امور آموزشی و فرهنگی متمرکز کرده بودند. در سال 1888 فارغ التحصیلان مدرسهی زیتونه و دانشکدهی صادقی با هدف تحلیل حوادث جهان و بحث در زمینهی مسائل سیاسی، اقتصادی، و ادبی اقدام به انتشار هفته نامهی «الحضیره» نمودند. این گروه همچنین در سال1896 مدرسهی خلدونیه را تأسیس کردند تا به آموزش علوم مدرن بپردازد. سپس از میان فارغ التحصیلان مدرسهی خلدونیه و دیگر مدارس اصلاحطلب گروهی سر برآورد که خود را «تونسیهای جوان» نامید. تونسیهای جوان که تحت تأثیر افکار نخبگان مشرق مثل سیدجمال الدین اسدآبادی، محمد عبده، و حزب ملی مصر قرار داشتند از مدرنیزاسیون و غربی شدن جامعهی تونس حمایت میکردند و در عین حال خواستار احیای فرهنگ، شعر، تاریخ، جغرافیا، حقوق، و نظریات اجتماعی عربی بودند. آنها همچنین از لزوم انجام اصلاحاتی در نظام قضایی و آموزشی اسلامی سخن میگفتند و خواستار تأسیس مدرسهای قرآنی در تونس بودند که علاوه بر تعلیم قرآن و زبان عربی محصلان خود را با ریاضیات، جغرافیا، تاریخ، و زبان فرانسه نیز آشنا کند.
تونسیهای جوان با انتشار نشریهی «تونسیها» در سال 1907 فعالیتهای سیاسی خود را آغاز کردند. آنها تحت تأثیر انقلاب روسیه و جنبش وفد مصر به ملیگرایی روی آوردند و در جهت گسترش آرمانهای ملیگرایانه در سطح تونس برآمدند. خواستههایی که تا سال 1920 توسط تونسیهای جوان و دیگر ملیگرایان تونسی مطرح میگردیدند تنها به مشارکت دادن بومیان در ادارهی کشور خود، آزادی مطبوعات، و برقراری مساوات بین بومیان و غیربومیان محدود میشدند. اما در این سال (1920) عبدالعزیزبن ثعالبی برای اولین بار مسألهی احیای قانون اساسی سال 1861 را مطرح کرد و خواستار حاکمیت مجدد آن بر جامعه گردید. به طورکلی در جریان دههی1920 فعالیتهای سیاسی تونسیها شدت یافت. در سال 1922 بای با صدور اولتیماتومی به فرماندار کل فرانسه دستور داد خاک تونس را ترک کند. در واکنش به این اولتیماتوم نیروهای فرانسه وارد عمل شدند و به سرکوب گروههای مخالف پرداختند. از این زمان تا سال 1924 فعالیتهای سیاسی چندانی از سوی تونسیها مشاهده شد. اما در سال 1924 مجدداً فعالیتهای ضدفرانسوی از سرگرفته شد. در سال 1924 کارگران تونسی که از فرانسه برگشته بودند اولین شرکت تعاونی و اولین اتحادیه تجاری را در تونس بنیان نهادند و به فعالیتهایی علیه سلطه فرانسویان پرداختند. این بار نیز فرانسویان با شدت عمل برخورد کردند و اعتصابات را در هم شکستند، رهبران مخالف را زندانی کردند، روزنامهها را توقیف نمودند، و فعالیتهای سیاسی را سرکوب کردند.در دههی 1930 نسل جدیدی از ملیگرایان تونس پا به عرصهی وجود گذاشتند. بیش از یک دهه بود که حزب دستور (3) تحت رهبری خانوادههای محافظه کار قرار داشت؛ رهبران این حزب عمدتاً از تحصیل کرد گان زیتونه بود ند و د ارای هویتی عربی- اسلامی بودند. اما در این دهه افرادی از شهرهای کوچک و متوسط که علاوه بر زبان عربی به زبان فرانسوی نیز محبت میکردند و عقاید سوسیالیستی داشتند درصدد در دست گرفتن رهبری حزب برآمدند. این افراد که تحت رهبری حبیب بورقیبه و محمود ماتری قرار داشتند خواستار مشارکت بیشتر در حزب دستور بودند و از مبارزهای مسلحانه، سازمان یافته، و هماهنگ علیه فرانسویان حمایت میکردند. در سال 1932 حزب دستور کنگرهای را تشکیل داد و در جریان آن بورقیبه خواستار استقلال تونس شد و در عین حال پیشنهاد کرد با هدف حفظ منافع فرانسه در این کشور یک پیمان دوستی بین فرانسه و تونس منعقد شود. در سال 1934 نیروهای رادیکال کنترل حزب دستور را در دست گرفتند و حزب جدیدی را با نام حزب دستور جدید (4) پدید آوردند. ریاست حزب دستور جدید برعهدهی ماتری و دبیرکلی آن برعهدهی بورقیبه قرار گرفت. حزب دستور جدید خواستار تحریم کالاهای فرانسوی و ایجاد یک رژیم پارلمانی دموکراتیک در تونس شد. رهبران این حزب با وجود این که جهتگیریهای سکولاریستی داشتند اما اساساً مسلمان بودند و همانند دیگر مسلمانان، آئینها و آداب اسلامی مثل نماز خواندن در مساجد را انجام میدادند. به طور کلی حزب دستور جدید درصدد بود تا جنبشی تودهای را در تونس پدید بیاورد و به وسیلهی این جنبش اهداف استقلال طلبانهی خود را پیش ببرد.
در اثر فعالیتهای این حزب در اواخر دههی 1930 جنبشی تودهای در تونس شکل گرفت که نهایتاً پس از بیست سال مبارزه توانست استقلال تونس را کسب کند. در ابتدا مردم تونس گمان میکردند دولت فرانسه به طور مسالمت آمیز با خواستههای آزادیخواهانه آنها موافقت میکند. اما در آوریل 1938 خلاف آن ثابت شد. در این زمان دولت فرانسه به سرکوب تظاهراتهای مردم تونس پرداخت، کلیهی احزاب سیاسی را منحل کرد، و بورقیبه را به زندان انداخت. با این حال مبارزات مردم تونس ادامه یافت. هنگامی که بورقیبه در تبعید بود منصف بای (43-1942)، رئیس دولت تونس، رهبری جنبش را در دست گرفت. او در دیدار فرماندار کل فرانسه در تونس خواستههای مردم مبنی بر تشکیل یک مجلس جدید، تدریس دروس به زبان عربی، و مصادرهی شرکتهای بزرگ خدماتی و حمل و نقل را به اطلاع وی رساند. منصف همچنین در سال 1943 سعی کرد وزارتخانهی جدیدی را بدون موافقت فرماندار کل فرانسه بوجود بیاورد اما در نتیجهی این عمل وی از مقام خود عزل گردید. پس از آن در سال 1949 گروه جدیدی از « دستوریها» شامل حامیان منصف با انتشار بیانیهای خواستار استقلال تونس شدند؛ گروههای کشاورزی، دانشجویان، فمینیستها، و اتحادیههای کارگری نیز از این خواستهی ملی حمایت نمودند. سپس بورقیبه از تبعید بازگشت و درصدد ایجاد همکاری بین حزب دستور جدید با اتحادیههای کارگری و گروههای دیگر برآمد. او با لیاقت تمام توانست به مبارزات مردم تونس هماهنگی بیشتری ببخشد.
نهایتاً دولت فرانسه در بهار 1955 با خود مختاری داخلی تونس موافقت کرد و در مارس 1956 تحت الحمایگی خود را بر این کشور لغو کرد. شکست ارتش فرانسه در هند و چین، فشارهای سازمان ملل، و خشونتهای فزاینده در تونس از جمله عواملی بودند که دولت فرانسه را وادار به تسلیم در برابر خواستهی مردم تونس کردند. آنچه که قابل توجه میباشد این است که مردم تونس برخلاف مردم الجزایر به آسانی توانستند استقلال خود را بدست بیاورند. در خصوص این ویژگی چند دلیل را میتوان ذکر کرد. اولاً این که تونس در دوران حکومت بایهای حسینی توانسته بود هویت سیاسی و وحدت ملی خود را حفظ کند. ثانیاً این کشور به اندازهی کشور الجزایر مورد استثمار فرانسویان قرار نگرفته بود. و نهایتاً این که برخلاف فرانسویان مقیم الجزایر فرانسویان مقیم تونس در برابر استقلال تونس مخالفت چندانی از خود بروز ندادند.
پس از تشکیل کشور مستقل تونس بورقیبه به قدرتی بلامنازع دست یافت. در سال 1957 مجلس موکّلان تونس بای را از عنوان و مقام خود محروم کرد و در عوض بورقیبه را به عنوان رئیس دولت معرفی نمود. سپس در سال 1959 قانون اساسی جدیدی تهیه شد که براساس آن همهی اختیارات در دست رئیس جمهور قرار گرفت. یکی از سیاستهایی که رژیم مستقل تونس در پیش گرفت کنار گذاشتن فرانسویان از مناصب اداری و حکومتی و قرار دادن اعضای حزب دستور جدید به جای آنها بود.
این رژیم در طول دوران حیاتش چندین بار سیاستهای اقتصادی خود را تغییر داده است. از سال 1956 تا 1961 نظام اقتصاد لیبرالی بر تونس حاکم بود. دولت بورقیبه در جریان سالهای 1956 و 1957 زمینهای فرانسویان را خریداری کرد، زمینهای وقفی را تحت کنترل خود قرار داد، و امکان تجزیهی زمینهای گروهی به زمینهای خصوصی را فراهم نمود. اما این نظام نتوانست نیاز تونس به جذب سرمایههای داخلی و خارجی را برآورده کند. لذا در سال 1962 نظام مذکور کنار گذاشته شد و نظام اقتصاد سوسیالیستی جایگزین آن گردید. در سال 1964 زمینهای اروپاییان ملی اعلان شدند و در قالب تعاونیهایی تحت کنترل دولت قرار گرفتند. ایجاد تعاونیهای کشاورزی، تشکیل مزارع بزرگ دولتی، و اخذ وامهای سنگین از منابع خارجی از دیگر سیاستهای سوسیالیستی رژیم تونس بودند. با این حال این سیاستها نیز نتوانستند مشکلی از مشکلات تونس را حل کنند. از این رو در سال 1969 رژیم تونس نظام اقتصاد مختلط را برای کشور خود برگزید و به تشویق سرمایهداران خارجی برای سرمایه گذاری در این کشور پرداخت. بدین ترتیب علاوه بر بخش دولتی و بخش تعاونی، بخش خصوصی نیز در اقتصاد تونس وارد عرصهی فعالیت شد.
رژیم مستقل تونس در کنار تلاشهای خود برای سر و سامان دادن به اقتصاد کشور گامهایی را نیز در جهت سکولاریزه کردن جامعه برداشت. این رژیم مسجد زیتونه را تحت کنترل وزارت آموزش و پرورش قرار داد و مدارس مذهبی را در نظام آموزشی کشور مستحیل کرد. همچنین این رژیم نظام قضایی کشور را سکولاریزه کرد و در سال 1956 مجموعه قوانین جدیدی را تصویب کرد که براساس آنها چند همسری ممنوع اعلان شد، طلاق و ازدواج به عنوان اموری غیرمذهبی معرفی گردیدند، و زنان و مردان از حقوق برابر برخوردار شدند. به علاوه در سال 1960 روزه گرفتن به عنوان سدی در برابر تولید معرفی شد و شدیداً مورد حمله قرار گرفت.
با این حال تلاشهای دولت برای سکولاریزه کردن جامعه با موفقیت کامل همراه نبودهاند. دانشجویان و روشنفکران تونس از دههی 1960 تاکنون همواره بر هویت عربی- اسلامی خود تأکید کردهاند. آنها در حال حاضر از سوسیالیسم و دموکراسی تمجید میکنند و در مقابل، نظام سرمایهداری را محکوم مینمایند. عدهای از این افراد شدیداً حامی آرمان ملت فلسطین میباشند.
به علاوه با تغییر نظام اقتصادی کشور از نظام سوسیالیستی به یک نظام مختلط نفوذ گروههای محافظه کار در حکومت تونس افزایش یافته است و در نتیجهی آن روند اصلاحات کند گردیده است. در حال حاضر گروههای محافظهکار در این کشور جنبشی را پدید آوردهاند که خواهان ترویج ارزشهای اسلامی، توجه هر چه بیشتر مردم به رهبران مذهبی، و تشکیل انجمنهای مذهبی در سطح جامعه میباشد. این جنبش از سوی روزنامهای با نام «معرفت» و یک انجمن قرآنی حمایت میشود. اثرات سوء ناشی از مدرنیزه شدن کشور، افزایش نفوذ عربستان سعودی و کشورهای حوزه خلیج فارس در این کشور، و شکست اعراب در جنگ 1967 با اسرائیل ازجمله عوامل ظهور جنبش مذکور میباشند. به طورکلی جامعهی امروز تونس یک جامعهی سکولار است اما در درون خود دارای احساسات عمیق اسلامی میباشد و لذا هر لحظه امکان بروز شورش و مخالفت از سوی مردم علیه نخبگان سکولار حاکم وجود دارد.
تاریخ مدرن تونس از بسیاری جهات شبیه تاریخ مدرن مصر میباشد. کشور تونس در اواخر قرن نوزدهم تحت سلطهی بیگانگان قرار گرفت. پس از مدتی نسل تحصیل کردهی جدیدی در این کشور پا به عرصهی وجود گذاشت که برای کسب استقلال به اصلاح طلبی اسلامی و ملیگرایی سکولار روی آورد. نهایتاً در سال 1956 و تحت رهبری ملیگرایان سکولار کشور تونس به استقلال رسید. سکولارها پس از رسیدن به قدرت یک نظام مختلط اقتصادی و جامعهای سکولاریزه شده را در تونس بنیان نهادند. هم اکنون به دلیل ناتوانیها و ناکامیهای رژیم حاکم گروههای مخالفی با نام اسلام و ارزشهای اسلامی در این کشور پا به عرصهی وجود گذاشتهاند.
پینوشتها:
1- Sadiqi college
2- در طی سالهای 1885 تا 1912 حدود 3000 تونسی برای تحصیل به فرانسه فرستاده شدند.
3- Destour Party
4- Neo-Destour Party
ایرا م. لاپیدوس؛ (1381)، تاریخ جوامع اسلامی، ترجمه علی بختیاری زاده، تهران: انتشارات اطلاعات، چاپ اول