پیدایش مراکش جدید

در مراکش نیز همانند تونس به دنبال شکست مهادیان نوع جدیدی از حکومت اسلامی به وجود آمد. مرادیان و مهادیان پایه‌های تشکیل یک حکومت سرزمینی و رژیم متمرکز در این منطقه بنیاد نهادند. بعد از مهادیان به ترتیب سلسله‌های
دوشنبه، 23 شهريور 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پیدایش مراکش جدید
 پیدایش مراکش جدید

 

نویسنده: ایرا ماروین لاپیدوس
برگردان: علی بختیاری زاده



 

در مراکش نیز همانند تونس به دنبال شکست مهادیان نوع جدیدی از حکومت اسلامی به وجود آمد. مرادیان و مهادیان پایه‌های تشکیل یک حکومت سرزمینی و رژیم متمرکز در این منطقه بنیاد نهادند. بعد از مهادیان به ترتیب سلسله‌های مرینی، سعدیان، و علوی‌ها در مراکش تشکیل گردیدند که هر یک با یک دوره ثبات سیاسی و یک دوره زوال سیاسی مواجه شدند.
مرینی‌ها که رهبری ائتلافی از بربرهای زناتا را در دست داشتند توانستند مهادیان را شکست دهند و در طی سال‌هایی 1244 تا 1274 به تدریج کلیه مناطق مراکش را به تصرف خود درآورند. یک شهر درباری و یک دستگاه اداری کوچک خانوادگی هسته‌ی حکومتی مرینی‌ها در مراکش را تشکیل می‌دادند. شهر درباری مذکور که «فاس جدید» نام داشت و در سال 1275 احداث گردید محل زندگی و کار پادشاه، خانواده وی، مقامات حکومتی، و نیروهای نظامی بود. در این شهر شبه ‌نظامیان کاستیلی و کاتالونیایی نیز مستقر بودند. سلسله مرینی‌ها مورد حمایت ائتلافی از قبایل مراکشی که مناطق جنوبی اطلس را در کنترل خود داشتند- از جمله بنومرین و بنومعقل- و همچنین مورد حمایت و بربرهای زناتا که در منطقه اطلس و الجزایر زندگی می‌کردند قرار داشت. این سلسله در دشت‌های مرکزی و شمالی مراکش کنترل خوبی داشت اما در مناطق کوهستانی از نفوذ چندانی برخوردار نبود. مرینی‌ها برای مشروعیت بخشیدن به رژیم خود در اوایل کار نمازجمعه را با نام خلفای حفصی می‌خواندند و پادشاهان خود را «امیرالمسلمین» می‌خواندند. اما به تدریج آن‌ها اسلامی مهادیان را کنار گذاشتند، خود را به عنوان حامیان اسلام اهل تسنن معرفی کردند و به حمایت از علما و مدارس اسلامی پرداختند. به علاوه در سال 1437 با کشف مرقد ادریس دوم مرینی‌ها فرقه ای را حول محور وی تشکیل دادند و سعی کردند بدین ترتیب مشروعیت خود را افزایش دهند.
با این حال رژیم مرینی‌ها در دوران حیات خود با یک سری مشکلات اقتصادی روبه‌رو شد و به تدریج تضعیف گردید. ایجاد تحولات گسترده در تجارت بین‌المللی در طول قرن چهاردهم تأثیر منفی و زیان بخشی بر رونق اقتصادی مراکش داشت. در این قرن پادشاهی مالی بخش‌های جنوبی مسیرهای تجاری صحرا-سودان را تحت کنترل خود درآورد و همچنین باعث احیای مسیرهای تجاری شد که از تلمسن، بوگی، تونس و مصر می‌گذشتند. بدین ترتیب سهم مراکش از درآمدهای حاصل از ترانزیت کالا به طور چشمگیری کاهش یافت. به علاوه در این قرن تجارت مدیترانه‌ای این منطقه نیز رو به زوال گذاشت. واردات مراکش در این قرن عبارت بودند از فلزات، ابزارآلات، پارچه، لباس‌های پشمی، ادویه جات، و شراب. صادرات این منطقه نیز شامل چرم، پوست، فرش، پشم، مرجان، غلات، برده، و شکر می‌شدند.
در آغاز قرن پانزدهم پرتغالی‌ها تلاش‌هایی را برای برقراری سلطه سیاسی و تجاری خود در مدیترانه غربی آغاز کردند و بدین ترتیب زیان‌های بیشتری بر مراکش وارد آمد. آنها در سال 1415 سئوته و در سال 1471 طنجه را متصرف شدند، و در جریان سال‌های 1486 و 1550 به تدریج موقعیت خود در سواحل مراکش در کنار اقیانوس اطلس را تثبیت کردند. پرتغالی‌ها در فکر تصرف مناطق داخلی آفریقا نبودند و تنها گاهگاهی آن هم برای جلوگیری از قدرت گرفتن مردمان محلی به این مناطق حمله می‌کردند. در واقع آنها فقط در نظر داشتند مناطق ساحلی آفریقا را متصرف شوند تا بدین وسیله به مسیر مستقیمی برای تجارت با منطقه سودان دست یابند.
تهاجمات و تهدیدات پرتغالی‌ها در مدت زمان کوتاهی باعث ایجاد بحران اقتصادی و بحران مشروعیت در مراکش شد. به دنبال این تهاجمات تعادل شکننده بین دولت و قبایل به هم خورد و گروه‌های قبیله‌ای از قدرت بیشتری نسبت به حکومت برخوردار شدند. از این رو بنومعقل در مناطق جنوبی اطلس امپراتوری کوچکی را برای خود بوجود آوردند. آنها کنترل سجلماسه را در دست گرفتند و علی‌رغم به رسمیت شناختن سلطه مرینی‌ها بر خود حکومت مستقلی را در آنجا بنیان نهادند. حکومت مرینیان نهایتاً توسط رهبران قبیله‌ای سرنگون شد. واتاسیدها که یکی از قبایل متحد مرینی‌ها بودند در سال 1428 به عنوان نایب‌السلطنه قدرت را در مراکش در دست گرفتند و سپس در سال 1472 حکومت سلطنتی جدیدی را در این منطقه به وجود آوردند که تا سال 1549 دوام آورد. به علت ضعیف بودن حکومت و تضعیف بودن حکومت واتاسیدها مردمان چادرنشین بر تلاش خود برای کسب منافع بیشتر افزودند که این عمل باعث تخریب هرچه بیشتر کشاورزی شد. صعف واتاسیدها همچنین این امکان را برای پرتغالی‌ها فراهم کرد که بنادر ساحلی متعددی را در مراکش به تصرف خود درآورند.
به دنبال رویارویی مراکش با افول اقتصادی و سیاسی در زمان مرینی‌ها و واتاسیدها صوفیگری در این منطقه گسترش یافت. صوفیان مراکش عمدتاً دانشمندان مذهبی بودند که در میان جوامع روستایی زندگی می‌کردند. در مراکش قرن چهاردهم کسی صوفی تلقی می‌شد که عالم علوم عرفان، فقه، و ادبیات باشد و درعین‌حال آیین‌ها و اعمال عرفانی خاص خود را داشته باشد. در این زمان صوفی کامل به عنوان مظهر ابعاد معنوی پیامبر که خود نمادی از واقعیت الهی بود شناخته می‌شد. در این قرن صوفیان نه تنها به خاطر وجود ویژگی‌های شخصی خود مورد تکریم قرار می‌گرفتند بلکه آنها به این دلیل که نمادی از «صورت محمدیه»-صفات خوبی که متعلق به جهان معنوی هستند اما در وجود پیامبر نیز تجمع یافته اند-بودند نیز محترم شمرده می‌شدند. صوفیان در این قرن در مراکز آموزشی و عبادی ویژه خود که زوایا نام داشتند متمرکز بودند. آن‌ها هیچ‌گونه عملکرد و نقش سیاسی نداشتند.
اما با زوال قدرت حکومت مراکش در قرن پانزدهم و اشغال بخش‌هایی از این منطقه توسط پرتغالی‌ها سلسله حاکم که ناتوانی خود را در دفاع از اسلام به نمایش گذاشته بود شدیداً مورد مخالفت و نفرت مردم قرار گرفت. در این قرن صوفیگری به عنوان عامل سازمان دهنده و بسیج کننده مردمان محلی علیه پرتغالی‌ها وارد عمل شد و لذا از اهمیت خاصی برخوردار گردید. صوفیانی این قرن ائتلاف‌های قبیله ای متعددی را در سطح محلی تشکیل دادند و خود رهبری آنها را برعهده گرفتند. به علاوه با ورود در طریقت‌های صوفی‌گری سازماندهی صوفیان در این منطقه بسیار افزایش یافت. با ورود طریقت‌های صوفی‌گری به مراکز زوایای متعدد بزرگی در این منطقه ساخته شدند. به علاوه تحت نفوذ شخصیت ابوعبدالله محمد جزولی (وفات 1465) زوایای کوچک بسیاری در این منطقه به زوایای بزرگ‌تر پیوستند و بدین ترتیب باعث تقویت بیشتر سازماندهی صوفیان شدند. وفاداری به شیوخ طریقت «ذکر»‌های مشترک، و مراسم بازگشایی مشترک از جمله عوامل ایجاد پیوند بین اعضای یک طریقت در این منطقه بودند.
همچنین با ارائه تعریف جدیدی از مشروعیت مذهبی نفوذ و قدرت صوفیان در این منطقه افزایش یافت. در این قرن صوفیان به عنوان فرزندان پیامبر معرفی شدند و لذا مشروعیت آنها بر دو پایه قرار گرفت: یکی پیروی و الگوگیری آنها از پیامبر و دیگری هم تبار بودن با وی. در این قرن اخلاف پیامبر (جمع آن شرفا) در جامعه ی مراکش طبقه ممتاز و برجسته‌ای را تشکیل می‌دادند. بخشی از درآمدهای حاصل از موقوفات به این گروه اختصاص می‌یافت. سادات ساکن در مراکز تحت رهبری فردی با نام «نقیب» قرار داشتند. وی به عنوان قاضی، مسئول ثبت و حفظ اسناد، و همچنین به عنوان حافظ منافع گروه در جامعه ی مراکش فعالیت می‌کرد. با آغاز زوال حکومت مرینی‌ها شرفا توانستند این عقیده را جا بیندازند که نظارت بر امور سیاسی مراکش حق آنها است. از این زمان به بعد بود که صوفیان مراکش و پادشاهانی که بر این منطقه حکومت می‌یافتند خود را از شرفا (سادات) معرفی می‌کردند.
به هر حال در جریان قرن پانزدهم به دنبال تشکیل انجمن‌های صوفی‌گری و ارائه تعریف جدیدی از مشروعیت مذهبی ساختار جامعه ی مراکش دچار تحولات عمیقی شد. تشکیلات اجتماعی جدیدی که حول محور صوفیان و شرفا در این قرن شکل گرفتند با نظام سیاسی موجود در تضاد بودند. در نتیجه شکل‌گیری این تشکیلات ائتلاف‌های محلی متعددی در حمایت از صوفیان به وجود آمدند. و لذا دیگر هیچ فردی نمی‌توانست بدون جلب حمایت صوفیان به انجمن‌های صوفی‌گری در مراکش به قدرت برسد و یا در قدرت باقی بماند.
خلاصه این که در قرن پانزدهم مراکش نیز همانند تونس و الجزایر جامعه ای بود متشکل از یک حکومت مرکزی که کنترل شهرها را در دست داشت و یک جامعه روستایی که تحت رهبری صوفیان قرار داشت. البته در جریان دو قرن پانزدهم و شانزدهم حکومت مرکزی مراکش به تدریج تضعیف شد و گروه‌هایی که تحت رهبری صوفیان قرار داشتند به نیروی غالب در این منطقه تبدیل شدند، اما نهایتاً در اواخر قرن شانزدهم سعدیان قدرت را در دست گرفتند و به حاکمیت برتر دست یافتند. نخستین فعالیت نظامی سعدیان به رهبری «محمدالمهدی» علیه قلعة پرتغالی «اغادیر» بود. محمد با این اقدام مورد توجه صوفیان و رهبران قبیله‌ای قرار گرفت و به عنوان «امیر» سوس برگزیده شد. امیر نشینی که بدین ترتیب توسط سعدیان تشکیل گردید سعی کرد تا با توسعه کشتزارهای نیشکر و گسترش تجارت طلا با سودان منابع مالی لازم برای خود را تأمین کند. این امیرنشین پس از مدتی نیروهای خود را بسیج کرد و توانست کلیه مناطق مراکش را به تصرف درآورد. در همین زمان پرتغالی‌ها و عثمانیان نیز در صدد تصرف مراکش بودند. اما پرتغالی‌ها در سال 1578 از سعدیان شکست خوردند و بدین ترتیب از صحنه خارج شدند؛ عثمانیان نیز در اثر برقراری تعادل قوا بین آنها و‌هابسبورگی‌ها نتوانستند کاری از پیش ببرند. از این‌رو سعدیان توانستند دولت مستقلی را در مراکش تشکیل ‌دهند که از سال 1554 تا سال 1659 در رأس کار بود.
در حالی که در الجزایر و تونس نهادهای حکومتی عثمانی مستقر شدند سریعاً در مراکش الگوی حکومتی دیگری را پیاده کردند. مشروعیت رژیم سعدیان از یک سو و همانند رژیم عثمانیان برپایه ی خدمت آنها به اسلام و انجام جهاد در راه اسلام قرار داشت و از سوی دیگر از رسیدن تبار آنها به پیامبر ناشی می‌شد. رژیم عثمانیان فاقد این نوع مشروعیت بود. سعدیان با استناد به ادله تبار شناختی، با استناد به پیروی کامل خود از تعالیم پیامبر، و همچنین با ادعای تجلی صفات الهی در وجود خود مدعی بودند که از تبار محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌باشند. به علاوه آنها با انتقال جسد الجزولی به شهر مراکش سعی کردند به صوفیان نزدیک شوند. مرقد جزولی در مراکش به نماد ائتلاف و اتحاد انجمن‌های مختلف صوفی‌گری در این منطقه تبدیل شد. سعدیان همچنین روز تولد پیامبر را به عنوان مهم‌ترین عید مذهبی در مراکش قرار دادند.
گرامیداشت روز تولد پیامبر خود باعث افزایش اهمیت ادعاهای سیاسی سعدیان گردید. این عمل مورد توجه انجمن‌های صوفی‌گری نیز قرار گرفت زیرا که آنها هم مدعی دارا بودن ارتباط مادی و معنوی با محمد بودند و از سوی دیگر این عمل باعث ایجاد نزدیکی و علاقه بیشتری در مردم نسبت به چهره اصلی اسلام یعنی محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌گردید. به هر حال سلاطین سعدی با تکیه بر قدرت اجرایی و اداری خود، با تکیه بر «برکت» خود (توانایی شفاعت کردن از بندگان در نزد خدا)، با تکیه بر میراث پدری شان، و همچنین با تکیه بر وفاداری قبایل، مردمان شهری، و نیروهای نظامی بر مراکش و حکومت می‌کردند. سلطان نشین سعدیان توانست در سرزمینی که مفاهیم قبیله ای و صوفیانه حاکم بودند نوعی اتحاد و یکپارچگی مذهبی برقرار کند؛ از این نظر این سلطان نشین شبیه رژیم صفویان می‌باشد.
منصور (1603-1578) به عنوان سلطان بزرگ رژیم سعدیان شناخته می‌شود. او با استخدام مزدوران اسپانیایی، ترک، و آفریقایی در ارتش خود توانست توان نظامی خود را بیش از پیش افزایش دهد. در سال 1603 از مجموع 40000 نفری که در ارتش مراکش خدمت می‌کردند 4000 نفر اروپایی، 4000 نفر اندلسی، و 1500 نفر ترک بودند. منصور همچنین ارتش خود را با توپ‌های مدرن تجهیز کرد و استحکامات را برای استقرار این توپ‌ها در شهرهای تازا، فارس، و مراکش احداث نمود. در این زمان دو کشور انگلیس و هلند که همانند مراکش با امپراتوری‌هابسبورک دشمنی داشتند کشتی، توپ، و باروت مورد نیاز مراکش را تأمین می‌کردند. منصور همچنین با کمک قبایل وفادار به خود توانست کنترل دشت‌های مراکش شمالی و مناطق ساحلی در کنار اقیانوس اطلس را در دست بگیرد.
سعدیان هزینه‌های لازم برای تثبیت قدرت خود را از تجارت با اروپا و سودان تأمین می‌کردند. برای مدتی شکر یکی از منابع مهم درآمدی برای خانواده سلطنتی سعدیان بود. صنعت نیز در این منطقه که توسط یهودیان و مسیحیان اروپایی اداره می‌شد و با نیروی کار بردگان چرخ آن به حرکت درمی‌آمد در مالکیت سلطان قرار داشت. از همان اوایل قرن سیزدهم شکر مراکش به فلاندر، و نیز، و بعداً به اسپانیا صادر می‌شد اما در قرن هفدهم با کشت این محصول در مادیر، جزایر قناری، و آمریکا مراکش از صحنه تجارت بین‌المللی شکر خارج شد. سعدیان همچنین سعی داشتند تا با کنترل بر مسیرهای تجاری که به صحرا منتهی می‌شدند درآمدهای خود را افزایش دهند. در راستای همین هدف آنها مناطق ساحلی آفریقا را که تحت تسلط پرتغالی‌ها بود تصرف کردند، سپس در سال 1519 تیمبوکتو را متصرف شدند و بدین ترتیب کنترل تجارت درون صحرا را به دست آوردند.

با مرگ منصور حکومت مراکش علیرغم برخورداری از وضعیت خوب اقتصادی دچار از هم پاشیدگی گردید. در این زمان دو رژیم توسط شاهزاده‌های سعدی و فاس و شهر مراکش پدید آمدند؛ رهبران صوفی نیز در این زمان امیرنشین‌های مستقلی را برای خود بوجود آوردند. سپس بعد از گذشت اندک مدتی دو برادر به نام‌های مولامحمد و مولارشید که رهبری گروهی از شرفای تافیلالت را در دست داشتند و گروه‌های قدرت طلب دیگر فائق آمدند و سلسله‌ای را در مراکش بنیان نهادند که تا حال حاضر نیز در دست کار است (علویان). جامعه و دولت این رژیم از نوع جامعه و دولت شکل گرفته در دوران سعدیان می‌باشد.

علویان نیز همانند سعدیان با کمک مشروعیت مذهبی خود که ناشی از خط هم تباری آنها با پیامبر و مبارزات سرکوبگرانه آنها علیه کفار بود بر اریکه قدرت نشستند. ملا اسماعیل (1727-1672) اولین پادشاه بزرگ این سلسله بود. او با تشکیل ارتش کارآزموده متشکل از 30 تا 50هزار غلام سعی کرد حکومت متمرکز و قدرتمندی را به وجود بیاورد؛ به احتمال قریب به یقین این افراد از بین غلامان موجود در مراکش و یا از بین اعضای قبایل مطیع که حاراتین نامیده می‌شدند انتخاب می‌گردیدند. در کتاب‌های تاریخی این افراد سیاه نامیده می‌شوند اما به نظر نمی‌رسد که آنها متعلق به سودان باشند. قبایل دیگر نیز در عوض معافیت از پرداخت مالیات و دریافت زمین سربازانی را در اختیار ارتش علویان قرار می‌دادند. دستگاه اداری علویان اساساً در اختیار خانواده سلطنتی قرار داشت. کارمندان رده بالای حکومتی نیز از بین اعضای قبایل حاکم و سرمایه‌داران شهری انتخاب می‌شدند. علما نیز در دوران علویان مشاغلی مثل قضاوت، بازرسی بازارها و اداره اموال بدون وارث را برعهده داشتند. ایالت نیز توسط قائدها که نماینده حکومت بودند اداره می‌شدند. برخی از قائدها کاملاً بومی و تحت امر حکومت بودند و برخی دیگر دارای استقلال بودند.
دستگاه حکومت مرکزی علویان علی‌رغم اینکه از نظر ظاهری قدرتمند نشان می‌داد اما در واقع کنترل چندانی بر ایالات نداشت. مردمان روستایی مراکش با وجود اینکه مشروعیت سلطان را زیر سؤال نمی‌بردند اما به راحتی از فرامین وی سرپیچی می‌کردند. رهبران صوفی مسلک نیز در اصل نوعی حکومت مرکزی بودند اما عملاً مستقل بودند. علویان که بدون کمک صوفیان به قدرت رسیده بودند سعی کردند تا با استفاده از مشروعیت مذهبی خود و قرار دادن امور مذهبی تحت سرپرستی سلطان نفوذ صوفیان را در جامعه برچینند. آنها حق تأیید رهبران زوایا و کنترل اموال این اماکن را به خود اختصاص دادند و همچنین مقرر کردند که در موارد ایجاد اختلاف بر سر جانشینی رهبر زاویه سلطان یا نماینده منتسب از سوی وی داور نهایی باشد و رأی او بدون چون و چرا پذیرفته شود. با این وجود صوفیان بزرگ همچنان نقش مهم خود در تجارت را حفظ کردند. صوفیان بزرگ این زمان زوایای خود را عمدتاً در کنار مسیرهای تجاری یا در کنار مرزها و میان گروه‌های قبیله‌ای احداث می‌کردند. وجود آنها در این مناطق باعث تسهیل عبور و مرور کاروان‌های تجاری و باعث حل مسالمت‌آمیز اختلافات می‌شد. همچنین زوایا مراکز کشاورزی مهمی بودند در زمینه امور قضایی و آموزشی نیز فعالیت‌های گسترده‌ای داشتند. هر زاویه در آن واحد یک هتل، یک بیمارستان، یک مدرسه، یک بازار، یک مسجد، یک دادگاه، و یک پناهگاه بود.
با ظهور و انتشار انجمن‌های صوفی‌گری جدید در قرون هفدهم، هجدهم، و نوزدهم در مراکش نفوذ صوفیان در این منطقه بیش از پیش افزایش یافت. انجمن ناصریه که مدعی بود ارائه‌کننده اسلام ناب و خالص است از جمله این انجمن‌ها بود. به جا آوردن نمازهای مستحبی و ذکر عبارت «لااله‌الاالله» هزار مرتبه در روز از جمله آیین‌های این انجمن بود. رهبران این فرقه از ذکر نام سلطان در نمازجمعه و خواندن خطبه نماز جمعه با نام سلطان خودداری می‌کردند زیرا انجام چنین کاری را در هنگام عبادت خدا نوعی کفر تلقی می‌کردند. طریقت دارقوه نیز که در اواخر قرن هیجدهم به وجود آمد از نماز خواندن‌های مکرر و بی‌فایده صوفیان انتقاد کرد و نماز و رقص خاصی را پیشنهاد کرد که باعث ایجاد مستی و شور معنوی و انسانی شد. به عقیده این طریقت مستی و شوری که بدین وسیله حاصل می‌شد باعث برقراری ارتباط مستقیم با خدا می‌گردید. در هر حال رابطه فرقه‌های صوفی‌گری با حکومت‌هایی که در مراکش بر سر کار می‌آمدند آمیزه‌ای از دشمنی و همکاری بود. در برخی موارد فرقه‌های صوفی‌گری دولت را در تثبیت قدرت خود یاری می‌دادند، و در برخی موارد با رژیم حاکم مخالفت می‌نمودند.
از زمان فتح سودان (1591) تا قرن نوزدهم مراکش دارای اقتصاد پررونقی بود، زیرا با فتح سودان کنترل تجارت سودان و صحرا در اختیار حکومت مراکش قرار گرفت. در قرن هجدهم بردگان بسیاری از سودان از صحرا به مراکش آورده می‌شدند و در عوض پارچه، چرم، ابریشم، جواهرات، آهن، سرب، سلاح، ادویه ی هند، و کالاهای اروپایی (از قبیل چای، شکر، قهوه، کاغذ، قلع، و ابزارآلات مسی) به آن مناطق صادر می‌گردید. بریتانیا و فرانسه در این قرن مهم‌ترین شرکای تجاری مراکشی بودند اما در همین زمان مراکش با اسپانیا و هلند نیز روابط تجاری خوبی داشت. در این زمان مراکش مواد رنگی مورد نیاز خود را از اسپانیا و کالاهای پشمی، منسوجات، ادویه، و فلزات لازم را از هلند وارد می‌کرد. ایتالیا نیز زاج سفید و تولیدات صنعتی خود را به مراکش صادر می‌نمود. از مدیترانه شرقی نیز ابریشم، کتان، و تریاک وارد مراکش می‌گردید. در این قرن «ساله» پررونق‌ترین بندر مراکش بود اما بنادر اغادیر و مگادور نیز از نظر ایجاد ارتباط بین مراکش با اروپا، سوس، و سودان دارای اهمیت بوده است. لازم به ذکر است که فقط حکومت مرکزی از تجارت سود نمی‌برد زیرا اتحادیه‌های قبیله‌ای نیز که تحت حمایت نخبگان مذهبی قرار داشتند می‌توانستند به امر تجارت بپردازند. شرفای محلی در اتحاد قبایل مختلف و تضمین امنیت کاروان‌های تجاری نقش مهمی داشتند. برای مثال فرزندان ملا اسماعیل که در قلعه‌های تافیلات ساکن بودند انحصار هدایت کاروان‌هایی را که می‌خواستند به توات بروند در دست داشتند.
در قرن نوزدهم رابطه تجاری مراکش با اروپاییان و نفوذ آنها در اقتصاد این منطقه منتهی شد. در سال 1856 مراکش برگزار قراردادی را با بریتانیا منعقد کرد که براساس حکومت مراکش ملزم شد درهای خود را به روی کالاهای وارداتی باز کند و تنها ده در صد عوارض گمرکی از این کالاها بگیرد. همچنین بعد از گشایش کانال سوئز در سال 1869 و با ساخت کشتی‌های بخار و خطوط آهن که امکان ورود گندم و پشم ارمنستان، روسیه، و استرالیا به اروپا فراهم شد صادرات مراکش کاهش یافت. در نتیجه توسعه قلمرو فرانسه در غرب آفریقا نیز تجارت مراکش با صحرا شدیداً کاهش یافت. به علاوه بعد از اواسط قرن اروپایی‌ها دیگر مایل به ادامه ارتباط صرفاً تجاری خود با مراکش نبودند بلکه آنها در این زمان در صدد برآمدند تا کنترل وسایل تولید در مراکش را در اختیار خود درآورند. در راستای این هدف آنها به خرید زمین در مراکز اقدام نمودند، وام‌های بسیار با بهره‌های بالا در اختیار دولت مراکش قرار دادند، از برخی مراکشی‌ها حمایت مالی و اقتصادی کردند.
در نتیجه تحولات مذکور که در قرن نوزدهم رخ دادن عده‌ای از ساکنان مراکش ثروتمند گردیدند، در حالی که دیگران در رنج و بدبختی فرو رفتند. در این چند طبقه بورژوازی جدیدی به وجود آمد که شامل بازرگانان فعال در انتقال کالا به اینکه بازارهای اروپایی و بازارهای محلی، و تعداد کثیری از دلالان و خرده‌فروشان می‌شد. همچنین مأموران گمرکی و دیگر کارمندان دولتی است تجارت است که می‌گفتند و به تحصیل علم و ثروت پرداختند. خانواده‌های فاسی نیز در محله‌هایی از منچستر، مارسی، جنوا، و غرب آفریقا اسکان یافتند و بدین ترتیب موقعیت تجاری خود را حفظ کردند. به علاوه صنعت نساجی فاس با یافتن بازارهای جدیدی در خاورمیانه، آفریقا داخل مراکز توانست در مقابل صنعت نساجی اروپا حیات خود را حفظ کند. در جریان این قرن تولید زیراندازهای حصیری، قالیچه، فرش، پتوهای پشمی و همچنین مصالح ساختمانی در مراکش همچنان در سطح بالایی قرار داشت. اما دیگر صنایع دستی و مراکش در مواجه با رقابت اروپاییان دچار مشکل شدند. برای مثال به دنبال ورود کالاهای غربی کشت و تولید کتان در این منطقه متوقف شد و صنعت تولید کفش مراکش نابود گردید. دولت مراکش از جمله بازندگان اقتصادی این قرن بود. در این زمان سلطان حسن (95-1873) که با کاهش درآمدها، کاهش قدرت، و کاهش وسعت قلمرو خود روبرو شده بود تلاش کرد تا با استخدام مربیان نظامی اروپایی به خرید سلاح از اروپا ارتش خود را مدرن کند و همچنین در دستگاه اداری اصلاحاتی را انجام دهد. او همچنین سعی کرد تا با ساخت پل‌ها و خطوط آهن و با بوجود آوردن کشتزارهای نیشکر و کتان زیربناهای اقتصادی کشور را تقویت کند. اما این اقدامات موفقیت چندانی نداشتند. اکثر نخبگان مذهبی و سیاسی به بهانه‌ی ناسازگاری این اصلاحات با سنت و شرع با آنها به مخالفت برخاستند؛ قدرت‌های اروپایی نیز با انجام این اصلاحات که منجر به کاهش امتیازات اقتصادی آنها می‌شد مخالفت ورزیدند.
در نتیجه ضعف حکومت مرکزی در جریان قرن نوزدهم بربرها نیروهای این حکومت را از دسترس میانی و مرکزی بیرون راندند و به دشت‌های فاس و مکناس سرازیر شدند. اطلس علیا نیز در اختیار واحدهای نیمه مستقل بزرگ قرار گرفت. بدین ترتیب در اواخر قرن، حکومت مرکزی تنها به یک سوم خاک مراکش (دشت‌های مراکش شمالی، ریف، فاس، و مناطق کنار اقیانوس آتلانتیک) و نیمی از جمعیت این کشور تسلط را داشت. حتی در این مناطق نیز رهبران محلی از نفوذ بسیاری برخوردار بودند.
در جریان این قرن قبایل و رهبران روستایی به مخالفت‌ها و مقاومت‌های خود علیه اخذ مالیات ادامه دادند. از این‌رو پادشاهان مراکش در این قرن مجبور بودند نیروهایی را به مناطق شورشی بفرستند تا مردمان این مناطق را تحت کنترل خود درآورند و مالیات‌های معوقه را وصول کنند. اما همچنان که مردمان محلی در فکر حفظ محصولات خود بودند و لاتین نیز در فکر انعقاد پیمان صلح بودند تا بتوانند به دیگر مناطق شورشی بپردازند. رهبران مذهبی نیز در این میان بین قبایل و پادشاه میانجیگری می‌کردند تا توافق و پیمانی بین آنها منعقد گردد.
حکومت علوی‌ها را از قدرت چندانی برای مقابله با استعمار اروپاییان برخوردار نبود. لذا در طی سال‌های 1899 تا 1912 علل به فرانسه توانست به تدریج کل خاک مراکش را به تصرف خود درآورد (البته پس از انعقاد موافقت‌نامه‌های دیپلماتیک با ایتالیا، اسپانیا، بریتانیا، و نهایتاً آلمان). فرانسوی‌ها در جریان سال‌های 1899 تا 1912 برای تثبیت موقعیت خود در مراکش سیاست کنترل بازیگران سیاسی این کشور را در پیش گرفتند و در این راه کاملاً موفق بودند. در منطقه توات رهبران محلی انتظار داشتند که سلطان از آنها در مقابل مداخله جویی‌های فرانسوی‌ها حمایت کند. آن‌ها از سلطان می‌خواستند دست به جهاد بزند و مسائل دیگر در مقابل تلاش‌های وی برای اخذ مالیات مقاومت می‌کردند. به طور کلی استقلال و خودمختاری مقامات محلی، رهبران مذهبی، و رؤسای قبایل در این زمان مانع از ایجاد یک اتحاد واحد علیه تهاجمات فرانسوی‌ها بود.
سلطان عبدالعزیز در جریان سال‌های 1901 تا 1903 سعی کرد با اجرای قوانین مالیاتی جدید در خصوص محصولات کشاورزی و دامپروری و با انتصاب مأمورانی جدید برای جمع آوری مالیات‌ها درآمدهای مالیاتی و در نتیجه قدرت حکومت مرکزی را افزایش دهد. او قبایل، رهبران مذهبی، مقامات حکومتی و دیگرانی را که تا آن زمان از پرداخت مالیات معاف بودند مشمول پرداخت مالیات کرد. اما اشراف و علمای روستایی با سرسختی در برابر این تصمیم ایستادند. از این رو عبدالعزیز برای جبران کمبود درآمدهای دولت مجبور شد درآمدهای گمرکی را پیش فروش کند و مبالغ هنگفتی را از فرانسه درس بگیرد. به دنبال انجام این کار وی با شورش گسترده‌ای مواجه شد که در نتیجه آن از سلطنت کنار گذاشته شد و در عوض برادرش عبدالحافظ جای وی نشست.
دخالت علما چیز تازه‌ای در تاریخ مراکش بود. سنتاً علمای مراکش جزیی از مجموعه ی نخبگان حکومتی بودند نه یک گروه مخالف. حتی حکومت مرکزی به مدت نیم قرن جریان انتخاب قضات دادگاه و اساتید مدارس در دست داشت. با این حال بعد از سال 1900 بسیاری از علما که نمی‌توانستند همکاری سلطان با فرانسوی‌ها را بپذیرند، از ناتوانی وی در دفاع از خاک مراکش ناراحت بودند، و از اصلاحات مالیاتی، وام گرفتن‌ها و استخدام مشاوران اروپایی توسط او ناراضی بودند به جمع مخالفان حکومت پیوستند. نتیجه مخالفت‌های علما و قبایل روستایی با حکومت چیزی نبود جز از دست رفتن استقلال مراکش و قرار گرفتن این کشور به عنوان تحت الحمایه ی فرانسه و اسپانیا (در سال 1912).
منبع مقاله :
ایرا ماروین، لاپیدوس؛ (1381)، تاریخ جوامع اسلامی، ترجمه علی بختیاری زاده، تهران: انتشارات اطلاعات. چاپ دوم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.