برگردان: علی بختیاری زاده
در آغاز قرن بیستم با برقراری سلطهی استعماری اروپا بر آفریقا جریان ظهور و گسترش حکومتهای اسلام در این قاره با توقف مواجه گردید. درحالی که سلطهی استعماری اروپاییان بر این قاره در قرن بیستم برقرار شد سابقهی ورود و دخالت آنها در آفریقا به قرن پانزدهم بازمی گردد. در قرن پانزدهم پرتغالیها به عنوان اولین اروپاییان سواحل آفریقا را کشف کردند، پایگاههای تجاری متعددی را در این مناطق بوجود آوردند، و رابطهی تجاری بین آفریقای غربی و اروپا را برقرار کردند. یافتن طلا، خارج کردن کنترل مسیرهای تجاری منتهی به سودان از دست مسلمانان، مسیحی کردن مردمان محلی، و متحد کردن آنها علیه اسلام و مسلمانان از جمله اهداف پرتغالیها در آفریقا بودند. در این قرن پرتغالیها توانستند مادیرا، آزورس، دهانهی رود سنگال و دماغهی ورده را کشف کنند. آنها همچنین در این قرن به «ساحل طلا» برخوردند و در سال 1482 قلعهی المینارا احداث کردند. نیروهایی که در این قلعه قرار داشتند تضمین کنندهی انحصار پرتغال بر فعالیتهای تجاری در «ساحل طلا» بودند.
تا قبل از کشف قارهی امریکا تجارت طلا از بیشترین اهمیت در سطح جهان برخوردار بود، اما با کشف قارهی آمریکا که استعداد خوبی برای کشت نیشکر و دیگر محصولات داشت تجارت برده از اهمیت بیشتری نسبت به تجارت طلا برخوردار شد و لذا سکنهی آفریقا به اصلی ترین کالای صادراتی این قاره تبدیل شدند. در این زمان بود که فرانسه، انگلیس، و هلند نیز قدم به خاک آفریقا گذاشتند. هلندیها در ابتدا بسیار موفق ظاهر شدند و تا اواسط قرن هفدهم توانستند کلیهی پایگاههای مهم پرتغال در ساحل طلا را به تصرف خود درآورند. اما در قرن هیجدهم آنها از انگلیسیها شکست خوردند و کنترل خود بر ساحل طلا را از دست دادند. در این قرن انگلیس به مهمترین قدرت تجاری در آفریقا تبدیل شد. فرانسویها نیز در سال 1637 موقعیت خود را در سن لوئی و گوری تثبیت کردند و به تجارت صمغ، موم، عاج، پوست، و برده مشغول شدند. به طورکلی تا قرن نوزدهم توجه اروپاییان در آفریقا تنها به تجارت برده معطوف بود و لذا در طی این مدت تحولات فرهنگی و تکنولوژیک چندانی در این منطقه پدید نیامدند. رشد تجارت برده در این مدت باعث افزایش درگیریهای داخلی، افزایش قدرت پادشاهان محلی و ظهور دولتهای جدید در آفریقا گردید. پادشاهان و مقامات محلی این قاره با روی آوردن به تجارت برده در مقابل دریافت سلاح و کالاها دیگر توانستند قدرت خود را بیش از پیش افزایش دهند. برای مثال امپراتوری اویو بدینوسیله توانست قدرت خود را افزایش دهد و بر بیشتر مناطق واقع در جنوب غربی نیجریه تسلط یابد. پادشاهی آشانتی نیز به همین ترتیب توانست بیشتر قسمتهای غنا را تحت کنترل خود درآورد.
در قرن نوزدهم دولتهای اروپایی تجارت برده را کنار گذاشتند و به مقابله با آن پرداختند. در سال 1807 پارلمان بریتانیا قانونی را تصویب کرد که براساس آن بریتانیاییها از تجارت برده منع میشدند. در سال 1833 نیز این پارلمان برده داری را در سراسر امپراتوری بریتانیا ملغی اعلان کرد. از آن پس دولت بریتانیا نیروی دریایی خود را برای مبارزه با برده داری به کار گرفت و دولتهای دیگر را نیز به لغو نظام برده داری مجبور کرد. درورای مبارزهی بریتانیا با برده داری از یک سو اهداف انسان دوستانه قرار داشتند و از سوی دیگر منافع تولیدکنندگان و سرمایه داران مد نظر قرارگرفته بود؛ این قاره میتوانست بازار خوبی برای تولیدات بریتانیا باشد. به دنبال لغو برده داری تجار بریتانیایی بیش از پیش به خرید روغن نخل، الوار، عاج، و موم از آفریقاییان و فروش کالاهای بریتانیایی به آنها روی آوردند. بنابراین با دورست، فری تاون، ساحل طلا، و سواحل نیجریه به مراکز رفت و آمد تجار بریتانیایی تبدیل شدند.
به دنبال آغاز سرکوب تجارت برده تلاشی اروپاییان برای تأثیرگذاشتن بر جوامع آفریقایی نیز آغاز گردید. در این زمان کاشفان، مبلغان، و مهاجران اروپایی درصدد برآمدند تا مردمان آفریقا را به دین مسیحیت درآورند و یک طبقهی «اروپایی شده» را در آفریقا بوجود بیاورند. درنتیجه این تلاشها و گسترش تجارت طبقهی روشنفکر و تحصیل کرده ای در آفریقا پا به عرصهی وجود گذاشت که پس از مدتی نخستین طبقهی بورژوا در این قاره را تشکیل داد و بعدها نیز به حامل و مروّج ملی گرایی آفریقایی تبدیل شد. تا اواخر قرن نوزدهم دولتهای اروپایی آفریقائیانی را که مطابق با نظام آموزشی اروپایی تحصیل میکردند و به دین مسیحیت میگرویدند با شهروندان اروپایی برابر میدانستند. در این مدت در مستعمرات بریتانیا و فرانسه در آفریقا شوراهای قانون گذاری و اجرایی متعددی از آفریقاییها تشکیل شده بودند تا بدینوسیله مردمان این قاره با شیوهی حکومتداری اروپاییان آشنا شوند و برای در دست گرفتن سرنوشت سیاسی خود آماده شوند. اما در اواخر این قرن یعنی زمانی که استعمارگران درصدد تسلط بیش از پیش بر مردمان آفریقا برآمدند این سیاست کنار گذاشته شد و آفریقاییان به عنوان انسانهای ذاتاً درجه دوم و فرو دست در نظر گرفته شدند.
در نیمهی دوم قرن نوزدهم بریتانیا با هدف یافتن بازارها و منابع جدید از پایگاههای ساحلی خود به مناطق داخلی قدم گذاشت. این کشور در سال 1857 کارخانههایی را در بخش شمالی رود نیجر احداث کرد و در سال 1861 لاگوس، بندر مهم یوروبالند، را به تصرف خود درآورد. تا سال 1865سیاست بریتانیا در آفریقا بر پایهی استفادهی کافی از نیروهای نظامی و سیاسی برای تأمین منافع تجاری خود و در عین حال عدم برقراری انحصار تجاری یا سیاسی در این منطقه استوار بود. در طی این مدت مادامی که دولتهای محلی قادر بودند منافع تجاری بریتانیارا تأمین کنند و تا زمانی که دیگر دولتهای اروپایی در
توضیح تصویر
نقشه1: پیشرویهای استعمارگران در آفریقا: تا 1900
به موازات بریتانیا فرانسه نیز درصدد گسترش مناطق تحت نفوذ خود در آفریقا برآمد. بعد از شکست ناپلئون دو منطقهی سن لوئی و گوری به فرانسه باز پس داده شدند و به پایگاههایی برای گسترش نفوذ این کشور در آفریقا تبدیل گردیدند. دولت فرانسه با هدف مبارزه بابرده داری و افزایش واردات بادام زمینی و صمغ زمینهایی را در مناطق داخلی آفریقا از پادشاهان محلی اجاره کرد و آنها را به پایگاههای تجاری خود تبدیل کرد. درسال 1849 نیز این کشور از حق احداث کارخانه در جوآل و کائولاک برخوردار شد. بعد از سال 1851 کشور فرانسه سیاست توسعه طلبانهی تهاجمی تری را در آفریقا اتخاذ کرد. در راستای این سیاست لوئیس فایذر به (فرماندار فرانسه در آفریقا) در سال 1875 به داکار حمله کرد و توانست این منطقه را به تصرف خود درآورد. او همچنین با استفاده از نیروهای نظامی خود پایگاههای تجاری متعددی را در نواحی داخلی آفریقا بوجود آورد، پیشروی حاج عمر به سمت غرب را متوقف کرد، و کنترل مناطق پایین رود سنگال را به دست گرفت. در سال 1859 نیز فایذربه دو پادشاهی سینه و سالوم را وادار کرد تا انحصار تجارت خود را در اختیار فرانسویها قرار دهند و به آنها اجازه خرید زمین در قلمرو خود را بدهند. به علاوه بعد از سال 1863 دولت فرانسه با هدف تثبیت موقعیت خود در سنگامبیا پادگانهایی را در این منطقه احداث کرد و همچنین خط آهنی را بین دو رود سنگال و نیجر بوجود آورد. در سال 1883 نیز باماکو، در سال 1886 کایور، و در سال 1887 نیورو به تصرف نیروهای فرانسوی درآمدند. فرانسه برای حفظ متصرفات خود در آفریقا سیاست رسم خطوط تلگراف و احداث خطوط آهن در این مناطق را در پیش گرفت. احداث راهها، برقراری تشکیلات اداری رسمی، و اتخاذ سیاستهای آموزشی و حقوقی ویژه نیز از دیگر راهکارهای فرانسویها برای حفظ نفوذشان در آفریقا بودند.
به طورکلی قدرتهای اروپایی در ابتدا تنها به تجارت در آفریقا پرداختند اما پس از مدتی آنها تلاش گسترده ای را به منظور تشکیل مستعمراتی برای خود در این منطقه آغاز کردند. در سالهای نخستین دههی 1880 در اثر توسعه طلبیهای چند قدرت اروپایی، وجود رقابت بین آنها، و تلاش آنها برای افزایش قدرت و عظمت خود ملی گرایی شدیدی در اروپا پا به عرصهی وجود گذاشت که به دنبال آن در سال 1884 تلاش اروپاییان برای تشکیل مستعمراتی برای خود در آفریقا آغاز گردید. لذا فرانسه سنگال را تحت الحمایهی خود کرد؛ بریتانیا در سال 1882 مصر را تصرف کرد؛ و آلمانها نیز در سال 1884
توگو و کامرون را تحت الحمایهی خود قرار دادند. درسال 1886 نیز «کمپانی متحدهی آفریقا» که توسط جورج گلدی و از ادغام کمپانیهای تجاری بریتانیایی بوجود آمده بود (1878 ) از سوی دولت انگلیس مأمور اجرای قانون در مناطق تحت کنترل خود در نیجرگردید. در سال 1897 همچنین این کمپانی کنترل نوهه، ایلورین، و بیدا را در دست گرفت. به تدریج در سالهای 1885 ، 1891 ، و 1900 دولت بریتانیا مناطق تحت کنترل کمپانی مذکور را به کنترل خود درآورد و مجموعاً این مناطق را در قالب نیجریهی شمالی و جنوبی تحت الحمایهی خود قرار داد. در بین سالهای 1900 تا 1906 نیز سرفردریک لوگارد امارتهای مسلمان نشین شمالی منطقهی نیجر را مطیع خود کرد و رژیم سوکوتو را نیز تحت کنترل خود درآورد. به علاوه در سال 1891 سیرالئون تحت الحمایهی بریتانیا قرار داده شد، و در سال 1896 نیز کنترل کوماسی در دست بریتانیا قرار گرفت و سپس منطقهی غنا به تحت الحمایگی این کشور درآمد.
در حالی که بریتانیا مناطقی از جمله نیجریه، غنا، و سیرالئون را اشغال کرد فرانسه نیز موفق به تصرف مناطقی در آفریقای غربی شد. در سال 1889 با پیمانی که بین بریتانیا و فرانسه منعقد شد مرزهای این دو کشور در سنگال، گامبیا، سیرالئون، گینه، و ساحل عاج مشخص گردیدند. همچنین درسال 1893 فرانسه توانست ماسینا را تحت کنترل خود درآورد و دولت تشکیل شده توسط حاج عمر در این منطقه را از میان بردارد. نیروهای فرانسه سپس ساموری را به عقب راندند و سلطهی استعماری فرانسه را برگینه و ساحل عاج برقرار کردند. این نیروها همچنین در سال 1897 فوتاجالون را تحت الحمایهی فرانسه قرار دادند، در سال 1898 حکومت ساموری را برچیدند، و کنترل ولتای علیا را در دست گرفتند. تا سال 1900 نیز آنها به عمق سودان قدم گذاشتند و توانستند صحرای آفریقا (تا دریاچهی چاد) را به تصرف خود درآورند.
همانند آفریقای غربی در آفریقای شرقی نیز رقابت شدیدی بین اروپاییان درگرفت. بریتانیا با هدف تجارت، مبارزه با برده داری، و تبلیغ مسیحیت وارد آفریقای شرقی شد. در سال 1841 دولت بریتانیا برای اولین بار فردی را به عنوان کنسول خود در زنگبار منصوب کرد. از این پس به تدریج نفوذ بریتانیا در زنگبار افزایش یافت به طوری که درسال 1873 توانست سلطان حاکم بر این منطقه را به لغو برده داری در محدودهی قلمرو خود وادار کند. زنگبار که پایگاهی برای فعالیت کاشفان، مبلّغان، و تجار بریتانیایی در شرق آفریقا بود نهایتاً در سال 1890 تحت الحمایهی دولت بریتانیا قرار داده شد.به دنبال توسعه طلبیهای بریتانیا در آفریقا آلمان نیز قدم به خاک این قاره گذاشت. آلمانیها در سال 1884 توانستند آفریقای جنوب غربی، کامرون، و توگو را تحت الحمایهی خود قرار دهند. آنها همچنین در طی سالهای 1884 تا 1888 توانستند کنترل منطقهی تانگانیکا، که درحال حاضر شامل رواندا و بوروندی میشود، را بدست بیاورند. بریتانیا نیز در سال 1888 به وسیلهی « کمپانی آفریقای شرقی» خود توانست کنترل منطقهی کنیا را در دست بگیرد. کنیا تاسال 1904 از طریق نمایندهی بریتانیا در زنگبار اداره میشد اما از آن پس رسماً تحت الحمایهی دولت بریتانیا قرار داده شد و اولین کمیسر بریتانیا در این منطقه منصوب شد. در سال 1893 نیز دولت بریتانیا توانست با انعقاد پیمانی با «کاباکاموانگا» منطقهی او گاندا را تحت الحمایهی خود قرار دهد. به طور کلی تا سال 1914 اکثر رهبران محلی در شرق آفریقا تحت کنترل دولت بریتانیا درآمدند.
بریتانیا همچنین با هدف تضمین امنیت کشتیهای تجاری خود که از دریای سرخ به عدن و اقیانوس هند میرفتند تصمیم به تقسیم منطقهی سومالی با قدرتهای دیگر گرفت. این کشور در ابتدا برای مقابله با توسعه طلبیهای فرانسه در این منطقه از مصر و ایتالیا حمایت کرد اما در سال 1887 موافقت نامه ای را با فرانسه منعقد کرد که براساس آن مرز بین دو کشور در این منطقه تعیین شد. در سال 1891 نیز این کشور مرز بین خود و ایتالیا را در منطقهی سومالی مشخص کرد. به علاوه براساس پیمانهایی که در سال 1897 بین اتیوپی، بریتانیا، فرانسه، و ایتالیا منعقد شد سهم هر یک از این قدرتها در سومالی مشخص گردید؛ در این بین سهم ایتالیا تنها سلطهی اسمی و ظاهری بر اتیوپی بود. دولت بریتانیا به علاوه در سال 1898 توانست اکثر مناطق سودان و در سال 1916 دارفور را به تصرف خود در آورد. خلاصه باید گفت که تا جنگ جهانی اول تمامی قسمتهای آفریقا بجز لیبریا و اتیوپی تحت سلطهی اروپاییان درآمدند.
منبع مقاله :
ایرا ماروین، لاپیدوس؛ (1381)، تاریخ جوامع اسلامی، ترجمه علی بختیاری زاده، تهران: انتشارات اطلاعات. چاپ دوم